دوشنبه , ۳ اردیبهشت ۱۴۰۳

تفاوت بنیادین بیانیه‌ی آقای میرحسین موسوی

بیانیه‌ی اخیر آقای میرحسین موسوی[۱]، مورخ ۱۵ بهمن‌ماه ۱۴۰۱ حاوی نکات بسیار مهمی است که در این مقاله به توضیح آنها خواهم پرداخت.  «تفاوت بنیادین» نیز به تفاوت بنیادین این بیانیه با دیگر بیانیه‌هایی که درمورد خیزش اخیر نوشته شده اشاره دارد.  برای این‌کار ابتدا چکیده‌‌ای مختصر که نشان‌دهنده‌ی منطق بیانیه باشد ارائه می‌شود، و سپس به توضیح آن پرداخته خواهد شد.  توضیحاتی که بر پایه‌ی همین بیانیه است در داخل «{}» آمده است:

۱) وقایع سال‌های اخیر جامعه را از اصلاح در چارچوب ساختار موجود، یعنی از امکان اجرای بدون تنازل قانون اساسی مأیوس کرد.

۲) از جمله‌ی این وقایع می‌توان از فاصله‌های طبقاتی، فساد گسترده در نظام، فقدان آزادی با سرکوب وحشیانه، نام برد.

۳) این مأیوس شدن از ارجاع دادن حاکمیت به قانون زمانی موجه نیست که قدرت[۲] حاکمه خودْ پشتیبان قانون باشد نه اینکه خود را مافوق قانون بداند (یعنی قدرتی غیرپاسخگو و مسئولیت‌ناپذیر).

۴) این قدرت غیرپاسخگو و مسئولیت‌ناپذیر بنیاد تمام بحران‌ها در کشور است.

۵) ایران آماده‌ی تحولی بنیادین براساس جنبش «زن، زندگی، آزادی»[۳] است، برای حرکت به‌سمت «آزادی، عدالت، مردم‌سالاری و توسعه»؛ {به این صورت که زن نشانه‌ی عدالت و عدم تبعیض،  زندگی نشانه‌ی تحول و توسعه، و آزادی نشانه‌ی مردم‌سالاری یا «آزادی در انتخاب راه بهشت» باشند}.

۶) در این جهت من به‌عنوان یکی از احاد ملت ایران {و نه به‌عنوان یک ناجی یا قهرمان یا رهبر}، پیشنهاد زیر را با شما مردم درمیان می‌گذارم.

۷) این پیشنهاد سه مرحله دارد:

اول: برگزاری همه‌پرسی درمورد ضرورت تغییر قانون اساسی.

دوم: درصورت پاسخ مثبت، تشکیل مجلس موسسان برای نوشتن قانون اساسی جدید.

سوم: همه‌پرسی درمورد متن این قانون اساسی جدید.

۸) این پیشنهاد ابهاماتی دارد که باید توسط خود مردم روشن شوند. {این پیشنهاد برای عملی شدن نیاز به خود مردم دارد تا براساس ایمان به خود، آن را عملی کنند.  یعنی نه براساس پیروی از یک منجی، بلکه با همراهی و هم‌کاری مردم با یکدیگر، و آن‌هم با تأمل و نه با عجله و انقلاب}.

۹) این تأمل و هم‌کاری کوششی است که {در عین سختی که غم را بر ما حاکم می‌کند} باید با شادی همراه باشد.

۱۰) و این «ما» یعنی تمام مردم ایران «از هر قومیتی»، به این نشانی: یک سو خلیج فارس، سوی دگر خزر.

حال به توضیح این ده گزاره خواهم پرداخت:

گزاره‌های ۱ تا ۴): قدرت مطلقه یعنی مسئول مطلقه، و از این رو، تمام مشکلات به آن بازمی‌گردد.  وقایع چند دهه‌ی اخیر کم‌کم برای مردم روشن کرد که وجود حکومت رسمی در‌واقع برای این بوده که اشتباهات مسئول مطلقه به گردن آن انداخته شود، و فقط نمادی ظاهری باشد برای جمهوریت نظام، تا بدین صورت مشروعیتی برای نظام کسب شود.  اما وقایع اخیر که قدرت عریان با زیرپا گذاردن قانون به‌میدان آمد، برای مردم روشن کرد که جمهوری اسلامی، حداقل دیگر جمهوری نیست؛ یعنی این قدرت نیازی به پیروی از قانون ندارد، و از این رو، دیگر مشروعیتی ندارد.  و بنابراین، دیگر نمی‌توان از قانون به‌عنوان اهرمی برای فشار به قدرت استفاده کرد.  که یعنی، دیگر «خواست اجرای بی‌تنازل قانون اساسی» بی‌فایده است.

حال باید قدرتی که بتواند قانون را پشتیبانی کند ایجاد کرد؛ قانونی که مردمی باشد (جمهوری).  نکته‌ی مهم در اینجا این است که بنیاداً هیچ قانونی نمی‌تواند اجرای خود را تضمین کند.  به‌زبان فلسفی یعنی هیچ سامانه‌ای کفایت حیات را نمی‌کند.  بنابراین همیشه به قدرتی مردمی برای تضمین اجرای قانون نیاز است.  این قدرت مردمی همان جامعه‌ی مدنی است.

گزاره‌ی ۵): برای اینکه توده‌ی مردم به جامعه‌ی مدنی تبدیل شود ضروری است که مردم پذیرای تحولی درونی و بیرونی شوند و با خواست و حفظ عدالت، مسئولیت سنگین آزادی را به‌دوش کشند.  چرا «مسئولیت سنگین»؟  چون آزادی دادنی نیست بلکه به‌کار بردنی است!  که یعنی چه در جنگل، چه در کوشه زندان، انسان همیشه آزاد است تا گزینه‌های بهتر را انتخاب کند.  در اینجا به‌نظر با دو مفهوم آزادی روبرو هستیم و بنابراین خوب است که از یکدیگر تفکیک شوند.  برای این کار می‌توان به آزادی با تعبیر معمول آن گفت « متافیزیکی»، و به آزادی با مفهوم هستی‌شناختی آن گفت «اصیل».  آزادی متافیزیکی یعنی گزینه‌ی بیشتر خواستن.  اما آزادی اصیل مقوله‌ی پیچیده‌تری است، چون هر انسانی آن را دارد و بنابراین داشتن یا نداشتن آن مورد بحث نیست.  بلکه این صِرف آزاد بودن یک اجبار و باید را ایجاب می‌کند!  یعنی چون انسان بنیاداً آزاد است، پس باید آزاد باشد، که یعنی، باید از گزینه‌های پیش روی خود بهترین را انتخاب کند.  گزینه‌ی بهتر آن است که با انتخاب آن، گزینه‌های بیشتری برای انسان ایجاد شود.  و این گزینه‌ی بهتر عموماً سخت‌تر از گزینه‌های دیگر است.  در مقایسه با آزادی متافیزیکی که یک اسم است شاید بتوان آزادی اصیل را «آزادیدن» نامید، به این شرط که از آن فعلی مستمر و گذرا که فاعل و مفعول آن یکی است بفهمیم.

بر این اساس، مردم‌سالاری، برخلاف نظر تقریباً تمام نظریه‌پردازان سیاسی، یک سامانه‌ی سیاسی نیست بلکه صفت وضعیت سیاسی یک کشور است.  اگر مردم در شکل دادن به قدرت و کاربرد آن، چنان شرکت کردند که در کنترل آنان بود، آنگاه آن وضعیت مردم‌سالارانه است، و اگر آزادی‌یِ خود را به قدرت واگذار کردند، آن وضعیت مردم‌سالارانه نیست.  و چنانکه اشاره شد، این وضعیت با هیچ سامانه‌ی سیاسی‌یی و هیچ قانونی قابل تضمین نیست.  البته یک سامانه‌ی سیاسی و قانون می‌تواند آن را بهتر یا بدتر از دیگر سامانه‌ها و قانون‌ها تسهیل کند.  پس «آزادی در انتخاب راه بهشت» یعنی به‌کار بردن آن آزادی، و نه تفویض آن توسط قدرت.  با به‌کار بردن آزادی (اصیل) است که آزادی (متافیزیکی) در انتخاب راه بهشت هم به‌دست می‌آید.

گزاره‌ی ۶): مهم‌ترین واژه‌ی این گزاره «پیشنهاد کردن» است.  پیشنهاد کردن در برابر تعیین کردن یا امر کردن، و یا انفعال می‌آید.  عامل بسیار مهم در پیشنهاد کردن، دعوت کردن است، که معضل مهمی را حل می‌کند.  معضل این است: از یک طرف انسان مسئول سعادت دیگری است، و از طرف دیگر، انسان‌ها آزادند و بنابراین کسی حق سعادت‌مند کردن دیگری را (از دید خود) به اجبار ندارد!  پس چه باید کرد؟  دعوت؛ و بعد از آن تشویق؛ و بعد از آن تسهیل.[۴]

گزاره‌ی ۷): آنچه در این گزاره مفروض است، بحث و هم‌اندیشی درمورد بند بند قانون اساسی جدید است.  از چه زمانی؟  از همین حالا.  جنبشی که باید شکل گیرد صرفاً برای اعلام آنچه نمی‌خواهیم نیست، بلکه از آن مهم‌تر، برای بررسی و انتخاب آنچه می‌خواهیم نیز هست.  و آنچه می‌خواهیم شامل نه‌تنها قانون اساسی که شامل بسط و تفصیل آن نیز می‌شود.  چنین است که جنبش از براندازی به مطالبه‌گری، و از مطالبه‌گری به خودسازی باید تغییر کند.

گزاره‌ی ۸): این گزاره سه نکته دارد که تفاوت بنیادین این بیانیه را با دیگر بیانیه‌ها نشان می‌دهد.  می‌گوید: خود مردم با ایمان به خود {و نه به یک منجی یا رهبر} با هم‌یاری و با تأمل تغییرات لازم را شکل دهند.  یعنی برخلاف تمام کنش‌گران و روشن‌فکران، هدفْ به‌قدرت رساندن یک نیرو یا حکومت خوب نیست، بلکه هدفْ حذف حکومت‌گران است!  چگونه؟  با ساز و کار و ساختاری شورایی که بسیار فراتر و انسانی‌تر از دموکراسی نمایندگی است.  و این یعنی جنبشی دائمی که تمام مردم را دربر می‌گیرد، و در طول تحول خود به تشکلی (بهتر: سامانه‌ای) ملی، غیرسلسله‌مراتبی و خودسازنده (اتوپویتیک) بدل می‌شود.  به این حرکت نیز می‌توان توسعه در پایین و یا «توسعه‌ی اصیل» گفت.[۴]

با تأکید این بیانیه بر هم‌کاری مردم برای رسیدن به راه‌حل و سپس اجرایی کردن آن، چرا انقلاب را به‌عنوان یک گزینه مطلوب پیشنهاد نمی‌کند؟  چون انقلاب اساساً نادرست است؛ و از این نظر نادرست است که هیچ توجهی به اولویت ساخت جامعه‌ی مدنی ندارد.  جامعه‌ی مدنی کالبد انسانی یک کشور است.  و از این رو، رشد و توسعه‌ی یک کشور در گرو توسعه‌ی کالبد آن است و نه صرفاً تغییر حکومت.[۵]

در اینجا آشکار می‌شود که نقد آن دسته از به‌اصطلاح اصلاح‌طلبان که تصور می‌کنند این بیانیه راه‌حلی ارائه نداده است، همچون این [۶]، به‌دلیل تفکر متافیزیکی آنان است که فقط بر حسب قدرت فکر می‌کنند، یعنی پرسمان سیاست برای آنان یعنی چگونگی کنترل خوب.  یعنی در وضعیت کنونی، مشکل‌اشان، قدرت کنونی است و خواهان آمدن قدرت بهتری هستند.  درصورتی‌که در بیانیه‌ی آقای موسوی و خانم رهنورد  تأکید بر خود مردم است و نه بر یک قهرمان یا حکومت خوب.  این یک تحول پارادایمی (Paradigm Shift) در فلسفه‌ی سیاسی است،  و نه‌تنها فلسفه‌ی سیاسی روشن‌فکران و کنش‌گران ایرانی بلکه تقریباً همه‌ی روشن‌فکران و کنش‌گران در جهان.  و از این روست که مقوله‌ی سروری را نه می‌بینند و نه می‌فهمند.  راه‌حل این بیانیه دعوت و تشویق مردم به بر پای خویش ایستادن است؛ یعنی دعوت به سرور بودن.[۷]

گزاره‌ی ۹): و حالا می‌رسیم به جنبه‌ی دیگری از این تحول انگاره، که از نظری مهم‌ترین بخش بیانیه است.  در پاراگراف آخر مطرح می‌شود که آنچه برای نجات ایران لازم است بر پای خویش ایستادن (سروری) با تأمل و همکاری است و در عین حال مانند طفلی شادی‌کنان در ساخت ایران کوشیدن است!  اشاره به شادی، که به‌نظر مقوله‌ای روانی است، در انتها و مهم‌ترین قسمت این بیانیه تعجب‌آور است.  در تغییرات سیاسی مهم‌ترین موضوع به‌دست آوردن قدرت است؛ یک مقوله‌ی به‌نظر روانی، چه ربطی می‌تواند به آن داشته باشد؟  نکته این است که این مقوله تظاهر روانی نیز دارد ولی روانی نیست، بلکه مقوله‌ای روحی یا شخصیتی است (به‌شرط اینکه شخصیت به‌عنوان مقوله‌ای روانی فهمیده نشود).  «شادی‌کنان» در اینجا یعنی تأیید حیات با تمام مشکلات و سختی‌هایش، که ظاهری شاد خواهد داشت؛ که یعنی شاد بودن در خَلق خود و دیگری.  این روح/روحیه است که سختی‌ها را برای رسیدن به بهشتی در آینده تحمل نمی‌کند بلکه تأیید می‌کند که همین‌جا و هم‌اکنون بهشت است.

این روح/روحیه مقوله‌ای از جنس دانش نیست که بتوان آن را به کسی آموزش داد، بلکه در کنش اجتماعی هم‌یارانه است که آرام‌آرام چنین روحی شکل می‌گیرد.

البته پاراگراف آخر بیانیه را می‌توان بصورتی متافیزیکی خواند، به این صورت که با تغییر حکومت غم‌های ما پایان می‌پذیرد و به شادی دست می‌یابیم.  با توضیحاتی که درمورد پاراگراف‌های قبلی داده شد، این خوانش به‌هیچ‌وجه با آن‌ها هم‌خوانی ندارد.

گزاره‌ی ۱۰): تأکید این گزاره بر اینکه این «ما» شامل همه‌ی آحاد ملت از هر قومیتی و با هر گرایش سیاسی و عقیدتی، می‌شود واضح است.  اشاره به مرزهای شمالی و جنوبی هم تاکیدی است دوباره بر اهمیت «یکپارچگی سرزمینی»، که تفکیکی است بسیار شفاف مابین مواضع این بیانیه و دیگر مخالفینی که دست‌به‌دامن نیروهای خارجی شده‌اند.

در پایان، باید اشاره کرد که آنچه می‌توانست به این بیانیه اضافه شود (اگر نویسندگان آن در حصر نبودند)، دو چیز است:

الف: چگونگی رسیدن از وضعیت کنونی به امکان عملی شدن مرحله‌ی اول است.  و این یعنی چگونه مردم با هم‌بستگی، همراهی و هم‌یاری قدرتی را شکل دهند که از دستگاه قدرت موجود نیز قوی‌تر شوند.  از نظری توضیح این چگونگی به خود مردم برمی‌گردد؛ یعنی در قدم اول، روشن‌فکران و کنش‌گران و دلسوزان ایران باید منیت‌ها را به‌کناری گذاشته و با هم‌اندیشی‌یِ سامانه‌مند جزئیات این خوسازی ملی را در مشورت با مردم به‌دست آورند.[۸]

ب: تأکید و هشدار به مردم که این‌بار بعد از تأیید قانون اساسی جدید، مانند ۴۳ سال گذشته به امید اینکه قانون اساسی خوبی را بدست آورده‌اید و رهبران خوبی را به قدرت نشانده‌اید، به خانه نروید، که اگر بروید قدرت‌طلبان و فرصت‌طلبان و دشمنان مردم ایران دوباره نظامی فاسد و …. شکل خواهند داد.

در اینجا برای تأکید مجدد بر تفاوت بنیادین این بیانیه خوب است مقایسه‌ی کوتاهی با خوانش‌های معمول دیگر این بیانیه انجام دهیم.  چکیده‌ی این خوانش‌ها چنین است:

  • آقای موسوی از جمهوری اسلامی عبور کرده است.
  • آقای موسوی انقلاب خشونت‌پرهیز را پیشنهاد می‌کند.
  • اما ایشان روشن نمی‌کند که چگونه باید این انقلاب را انجام داد.
  • پس ایشان یک رهبر سیاسی نیست.[۶]

ابتذال این خوانش‌ها دقیقاً در این است که پیشنهاد آقای موسوی را در چارچوب متافیزیکی خود که بنیادش بر قدرت است می‌فهمند.  حتی تأکید روشن بیانیه که «من به‌عنوان یکی از احاد ملت [و نه یک رهبر] پیشنهاد [می‌کنم …]» را درک نمی‌کنند.  از این روست که می‌گویند: «مگر می‌‏شود سیاستمدار بدون اینکه مشخص کند چگونه و چطور می‌‏توان راهکار مشخص شده را اجرایی کرد، بیانیه بدهد؟».[۹]  به‌عبارت دیگر و به‌همان ابتذال: «مگر می‌شود چوپان برای گوسفندان راه را تعیین نکند؟».  در عجب باید بود که اینان چه نقشی برای خود درنظر گرفته‌اند.


همه تصور می‌کنند که آقای موسوی با این بیانیه از حکومت حاضر عبور کرده است؛ اما راه‌حل مشخصی برای سرکار آوردن حکومتی دیگر ارائه نداده است.  اشتباه اول و فاحش این خوانش این است که نمی‌بیند این بیانیه نه‌تنها از حکومت حاضر، که اساساً از حکومت به‌مثابه حکومت یکی بر دیگری «عبور» کرده است.  و اشتباه دوم در واژه‌ی «عبور کردن» مستتر است که به دو صورت باید آن را فهمید.  ابتدا، اینکه این خوانش تصور می‌کند مردم از این نظام عبور کرده‌اند.  چنین نیست، چرا که مردم هنوز آلوده به فرهنگ ارباب و رعیتی هستند.  صِرف اعتراض به یک ارباب و نخواستن آن برابر با نخواستن اربابیت نمی‌شود.  و صورت دوم این است که عبور از حکومت به‌مثابه حکومت ناممکن است!  اینجا به‌نظر تناقضی بوجود آمده.  برای رفع این تناقض و در‌واقع عمیق‌تر فهمیدن موضوع باید بین رهبر و رهبری تفاوت قایل شد.  در یک تشکل افقی جایی برای یک رهبر نیست، ولی این بدین معنی نیست که رهبری و کنترل و برنامه‌ریزی و راهبرد نباید وجود داشته باشد.  رهبری و کنترل هست ولی رهبری جمعی و مشارکتی، یعنی حکومت جمع بر خودش.  به‌عبارتی دیگر و از منظری فلسفی باید گفت که عبور از تفکر متافیزیکی ناممکن است[۱۰]، که یعنی عبور از کنترل کردن ناممکن است.  از این روست که در مسیر شکل‌گیری جامعه‌ای تماماً مشارکتی و به‌اصطلاح افقی، حکومت‌هایی، بخصوص در ابتدا، شکل خواهند گرفت ولی با مشارکت بیشتر و آگاهی بیشتر مردم و بزرگ‌تر شدن بخش سوم، حکومت مرکزی کم‌کم در شوراها حل خواهد شد.

 

شهریار شفقی
تهران
اسفند ۱۴۰۱
shafaghi[at]hotmail[dot]com
https://t.me/ShahriarShafaghi

—————————

پی‌نوشت‌ها

[۱]

https://telegra.ph/برای-نجات-ایران-۰۲-۰۴

[۲] منظور از قدرت در این نوشتار، قدرت یک نفر یا گروه نیست بلکه مجموعه‌ای از گروه‌های مختلف است که هر کدام منافع خاص خود را دارند است.  مدیریت این مجموعه نیز در دست یک نفر یا گروه نیست، بلکه هر یک بدنبال مدیریت دیگران است.  اگر مقوله‌ی نفوذ را هم بپذیریم، آنگاه به تأثیر دست‌های خارجی در مدیریت این مجموعه نیز باید اذعان کرد.  ریشه‌ی این نفوذ را می‌توان در سخنان یکی از مسئولین نظام یافت که مدت‌ها پیش گفته بود برای حفظ نظام باید قشری را ایجاد کنیم که منافعش در حفظ نظام باشد؛ که یعنی با دادن رانت به این قشر، منافعشان را در حفظ نظام ببینند.  این مسئول از این نکته‌ی ساده غافل بوده است که کسی که برای منافع مالی کاری می‌کند، یعنی مزدور می‌شود، قطعاً برای منافع مالی بیشتر، مزدور دیگری خواهد شد. درمورد قدرت به‌معنی فوکویی آن رجوع کنید به بحث کالبدگرایی در اینجا [۵].

[۳] گفته می‌شود که این شعار ابتدا در کردستان مطرح شده است و منشاء آن آقای عبدالله اوجالان رهبر «کنگره آزادی و دمکراسی کردستان» است.  آنچه در این مورد به آن اشاره نمی‌شود و مورد توجه قرار نمی‌گیرد این است که آقای اوجالان در زندان که تا به امروز قریب به ۲۸ سال می‌شود، به مطالعه آثار ماری بوکچین (Murray Bookchin) می‌پردازد.  بوکچین نظریه‌پردازی واقع‌گراست که مکتب «آنارشیزم» را بسط می‌دهد و آن را با محیط‌زیست‌گرایی می‌آمیزد.  البته آنارشیزم را باید بصورت آن-آرشیزم (An-archism) نوشت تا از آنارشیزم به‌معنی مبتذل آشوب که چپاول‌گران و سرمایه‌دزدان جهانی از ترس آن-آرشیزم آن را به آنارشیزم (آشوب) تشبیه می‌کنند تا کسی متوجه‌ی اهمیت آن-آرشیزم نشود، تفکیک کرد.  فراموش نباید کرد که گروه‌های آشوب‌گرا مانند بریگارد سرخ در ایتالیا، خود دست‌پرورده‌ی شبکه‌ی پنهان ناتو بوده‌اند.  به‌همین دلیل هم بوکچین در اواخر ۱۹۹۰ میلادی دیگر خود را آنارشیست ننامید.  بنابراین اهمیت شعار «زن، زندگی، آزادی» را باید در اهمیت آن-آرشیزم جستجو کرد.  اهمیت آن-آرشیزم هم صرفاً در رد جامعه‌ی سلسله‌مراتبی نیست، بلکه (درنتیجه) در تأکید بر خود-ایستایی و استقلال است.  نکته‌ای که در بررسی و پتانسیل این شعار باید دقت کرد این است که باید به‌دنبال بهترین خوانش بود.  این به‌هیچ‌وجه مهم نیست که این شعار از که بوده.  برای این کار ابتدا باید مقوله‌ی «مرگ نویسنده» را خوب فهمید و به‌کار برد.  بنابراین تبارشناسی این شعار صرفاً برای دست‌یابی به بهترین خوانش بوده است.  برای بررسی بنیان‌های فلسفی آن-آرشیزم، ر.ک.

Reiner Schürmann, From Principles to Anarchy: Heidegger on Being and Acting (1987)

[۴] «توسعه‌ی اصیل»، مرکز پژوهشی توسعه اجتماعی آفرینش، ۱۳۹۷/۰۴/۰۲، از همین نویسنده.

https://afarinesh-center.ir/%d8%aa%d9%88%d8%b3%d8%b9%d9%87%e2%80%8c%db%8c-%d8%a7%d8%b5%db%8c%d9%84-%d8%af%da%a9%d8%aa%d8%b1-%d8%b4%d9%87%d8%b1%db%8c%d8%a7%d8%b1-%d8%b4%d9%81%d9%82%db%8c/

[۵] «روح و توسعه» در علم سیاست، ایران امروز و گذارهای پیش رو: مجموعه مقالات سیزدهمین همایش بین‌المللی انجمن علوم سیاسی ایران. ۱۳۹۸. ص ۲۷۳-۲۸۲، از همین نویسنده.

https://afarinesh-center.ir/%d8%b1%d9%88%d8%ad-%d9%88-%d8%aa%d9%88%d8%b3%d8%b9%d9%87/

[۶] عبدی، عباس. «حاکمیت یا تغییر قانون؟(۱)». روزنامه اعتماد، ۱۴۰۱/۱۱/۲۵.

https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/197654

«حاکمیت یا تغییر قانون؟(۲)».  روزنامه اعتماد، ۱۴۰۱/۱۱/۲۶.

https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/197703  

[۷] ر.ک. دو مقاله‌ی زیر:

«دین و مدرنیته: سوءتفاهم بزرگ». چشم‌انداز ایران، شماره ۱۰۰، ۱۳۹۵، از همین نویسنده.

«حیات، پیچیدگی، تکامل». چشم‌انداز ایران، شماره ۳۲، ۱۳۸۴، از همین نویسنده.

[۸] به‌عنوان پیشنهادی اولیه ر.ک. «در ضرورت و اولویت تعامل و همکاری سامانه‌مند»، مرکز پژوهشی توسعه اجتماعی آفرینش، ۱۴۰۱/۰۲/۲۰، از همین نویسنده.

https://afarinesh-center.ir/%d8%af%d8%b1-%d8%b6%d8%b1%d9%88%d8%b1%d8%aa-%d9%88-%d8%a7%d9%88%d9%84%d9%88%db%8c%d8%aa-%d8%aa%d8%b9%d8%a7%d9%85%d9%84-%d9%88-%d9%87%d9%85%da%a9%d8%a7%d8%b1%db%8c-%d8%b3%d8%a7%d9%85%d8%a7%d9%86%d9%87/

[۹] ر.ک. تفسیری قابل تأمل از این آیه‌: «فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ إِنَّهُمْ کَانُوا قَوْمًا فَاسِقِینَ» (۴۳:۵۴) در این کانال تلگرام:  https://t.me/nafahaatt/266

 

[۱۰] برای بحثی فلسفی‌تر ر.ک. نامه‌ی مارتین هایدگر به ارنست یونگر با عنوان «درمورد خط»، در

Martin Heidegger, ‘On the Question of Being’, Pathmarks, trans. William Mc Neill, Cambridge: Cambridge University Press, 1998, p. 295.

مطلب پیشنهادی

انتشار کتاب «دانشگاه؛ تاریخچه یک نهاد اروپایی»

کتاب «دانشگاه؛ تاریخچه یک نهاد اروپایی» نوشته هانس آلبرشت کخ است و توسط محبوبه شمشادیان از آلمانی به فارسی ترجمه شده، به همت مرکز پژوهشی توسعه اجتماعی آفرینش و با همکاری انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی منتشر شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *