دکتر شهریار شفقی:
در رابطه با حمله روسیه به اکراین سوالی به این صورت میتواند مطرح شود:
اینکه گفته میشود نظم نوینی در جهان در حال شکلگیری است (یا ممکن است شکل گیرد) منظور چیست؟ دلایل این تغییر و تبعات آن (اگر شکل گیرد) چه هستند؟
پاسخ من بعد از یک بررسی اولیه به شرح زیر است، ولی این پاسخ بیشتر کوششی است برای باز کردن بحث و دعوتی است به هماندیشی در این مورد.
و اما بعد. این نظم نوین را با شناخت نظم حاکم کنونی باید شناخت. نظم کنونی خود سابقهای دارد که دانستن آن به فهم بهتر آن کمک میکند. ایدهی «نظم نوین جهانی» چندین بار در گذشته مطرح شده است، از جمله توسط وودرُ ویلسون بعد از جنگ جهانی اول، میخاییل گورباچف در ۱۹۸۸، و جورج بوش در ۱۹۹۱ که بیشتر گویای وضعیتی نظامی برای جهان به سرکردگی ایالات متحده آمریکا بود. از این نظر نقد نوام چامسکی در کتاب خود بنام نظمهای جهانی، قدیم و نو، «نظم نوین جهانی» را وضعیتی مینامد که در آن «جهان نو [آمریکا] نظم را تعیین میکند». بطور خاص درمورد بمباران صربستان در ۱۹۹۹ میگوید:
The aim of these assaults is to establish the role of the major imperialist powers—above all, the United States—as the unchallengeable arbiters of world affairs. The “New World Order” is precisely this: an international regime of unrelenting pressure and intimidation by the most powerful capitalist states against the weakest.
هدف این حملات پایهگذاری نقش قدرتهای جهانخوار (امپریالیست) اصلی است—بیش از همه، ایالات متحده—بهعنوان تصمیمگیرندگان بیرقیب دنیا. «نظم نوین جهانی» دقیقاً این است: رژیمی بینالمللی از فشار و تهدید بیامان توسط قویترین دولتهای سرمایهداری برعلیه ضعیفترینها.
این برتری نظامی اما فقط وسیلهای برای حفظ برتری و هژمونی مالی-اقتصادی این جهانخواران بخصوص و از همه مهمتر، ایالات متحده آمریکاست.
این نظم مالی-اقتصادی است که حال بهنظر میآید متزلزل شده است و نظم نوینتری در حال شکلگیری است. در این نوشتار کوتاه سعی خواهم کرد بهزبانی ساده این نظم مالی-اقتصادی را تا اندازهای آشکار کنم.
من البته اقتصاددان نیستم ولی حدود ۷ سال پیش که به اتفاق متوجه پدیدهای شدم، به پرسش و پژوهش درمورد آن ادامه دادم و به حقایق شوکآور و مهمی رسیدم. در بررسی این حقایق نیز به نکتهی عجیبی برخوردم، که گویا توطئهای عمدی (از طرف گروهی) و غیرآگاهانه (از طرف گروهی دیگر) وجود دارد تا این حقایق به زبان آورده نشوند و اگر باید بیان شوند، به زبانی فنی بیان شوند که مردم عادی متوجه نشوند!
الف: نقد عامیانه از نظام بانکی این است که نوع پیشرفته رباست. اما ۷ سال پیش متوجه شدم که بانکها سپردهی شما را نه یک بار که چندین بار به دیگران قرض میدهند! یعنی اگر شما صد تومان با نرخ ده درصد در بانک سپرده بگذارید، بانک درصد بالایی از آن را (که میتواند ۹۷٪) باشد، مثلاً با نرخ پانزده درصد به چندین نفر/کسب و کار دیگر قرض میدهد بدون اینکه سهم شما را به شما پرداخت کند. میگویند در ایران بانک میتواند ۸ بار این کار را بکند. البته حالا معلوم شده که بانکها خیلی بیش از ۸ بار این کار را میکنند. و دلیل ایجاد این همه بانک در ایران همین امکان خلق پول مجازی بدون هیچ هزینهی حقوقییی است. در آمریکا برای بارهای بیشتری این کار را میتوانند انجام دهند. مثلاً اگر ۱۰۰ دلار را ۳۲ بار قرض دهد بانک ۱۰۰۰ دلار بدست میآورد!
این فرایند را خلق پول مینامند.
https://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Money_creation&direction=prev&oldid=679789154
البته فقط بانک مرکزی پول چاپ میکند، ولی بانکها اعتبار یا پول مجازی خلق میکنند. بقول مروین کینگ، فرماندار گذشتهی بانک انگلستان:
“When banks extend loans to their customers, they create money by crediting their customers’ accounts” — Mervyn King, Governor of the Bank of England
زمانی که بانکها به مشتریانشان قرض میدهند، با اضافه کردن به اعتبار آنها [حساب بانکی] پول خلق میکنند.
این گفته یعنی، زمانی که شما از بانک وام میگیرید، بانک پولی چاپ نمیکند، بلکه اعتبار شما را به همان اندازه بیشتر میکند. این کار قرار است با اجازهی بانک مرکزی و قوانین پولی در کشور باشد. بقول رئیس اتحادیه بانکهای نیوزیلند در ۱۹۵۵:
The banks do create money. They have been doing it for a long time, but they didn’t quite realize it, and they did not admit it. Very few did. You will find it in all sorts of documents, financial textbooks, etc. But in the intervening years, and we must all be perfectly frank about these things, there has been a development of thought, until today I doubt very much whether you would get many prominent bankers to attempt to deny that banks create credit.
H.W. White, Chairman of the Associated Banks of New Zealand, to the New Zealand Monetary Commission, 1955.
بانکها پول خلق میکنند. این کار را مدت طولانییی است که انجام میدهند اما کاملاً متوجه نبودند، و آن را نیز قبول نمیکردند. تعداد خیلی کمی قبول میکردند. این را در انواع مختلف اسناد، کتب درسی علوم مالی، و غیره میتوان یافت. اما در سالهای بعد، و ما باید کاملاً در این مورد این چیزها بدون پردهپوشی صحبت کنیم، تفکر تغییر کرد، و تا به امروز خیلی شک خواهم کرد که بتوانید خیلی از بانکدارهای صاحب نام را پیدا کنید که اینکه بانکها اعتبار [پول مجازی] خلق میکنند را انکار کنند.
من توجیه اقتصاددانان را برای این کار نمیدانم، ولی خودم توجیهی برای خلق پول (چه اسکناس، چه اعتبار) دارم (که چه بسا اشتباه باشد). اما نکات مهم اینها هستند که ۱) بانک هر بار که سپردهی شما را قرض میدهد باید آن ۱۰٪ شما را پرداخت کند (که بعد از بار اول، دیگر نمیکند)؛ و ۲) این فرایند باید شدیداً و دقیقاً کنترل شود. که البته در واقعیت هیچکدام انجام نمیشوند. در آمریکا قوانینی است که تنظیم کنندکان (Regulators) این خلق پول را و چگونگی تخصیص آن را به افراد و شرکتها قرار است کنترل کنند. اما چنانکه در آمریکا میگویند بین دولت و والاستریت (مرکز پولی آمریکا) یک دَرِ گردان وجود دارد؛ که یعنی همین تنظیم کنندگان خودشان از والاستریت آمدهاند؛ که یعنی عمل تنظیم را درست انجام نمیدهند. بقول سناتور ریچارد دُربین:
“Banks – hard to believe in a time when we’re facing a banking crisis that many of the banks created – are still the most powerful lobby on Capitol Hill. And they frankly own the place” — Senator Richard Durbin
سخت است باور کردن اینکه در زمانی که با بحران بانکی که خیلی از بانکها ایجاد کردهاند مواجه هستیم، بانکها هنوز قویترین لابی در مجلسین هستند. و آنها بی رودربایستی مالک آنجا هستند.
و بقول برنی سندرز:
“It is not Congress which regulates Wall Street, but Wall Street that regulates Congress. The Solution: The major Wall Street banks must be broken up, and I will introduce legislation to do that” — Bernie Sanders
این کنگره نیست که وال استریت را تنظیم میکند، بلکه وال استریت است که کنگره را تنظیم [کنترل نظارتی] میکند….
نوام چامسکی در کتاب مرثیهای برای رویای آمریکایی (The Requiem of the American Dream) بسیار عالی دستکاری نظام حقوقی آمریکا را توسط قدرتمندان و اولیگارشهای آمریکا برای سوءاستفادهی هرچه بیشتر آنان نشان میدهد [این کتاب قرار است بهزودی ترجمه شود].
پس کل این ادعاها درواقع صحنهسازیای است برای موجه جلوه دادن دزدی آنها. دقیقاً چه ادعاهایی؟ ۱) اینکه چاپ پول و خلق پول مجازی نظارت میشوند که قانون زیرپا گذاشته نشود. ۲) سیاستهای پولی (Monetary Policy) به اقتصاد کمک میکنند.
دقت شود که در اینجا منظور چیست: منظور این است که اگر قوانین خلق پول به نفع مردم باشد و نه به نفع گروههایی خاص، آنگاه خلق پول و اختصاص آن به افراد/شرکتها بهشرطی که طبق این قوانین باشد اشکالی ندارد. ولی در واقعیت اینگونه نیست؛ نه قوانین کاملاً بهنفع مردم است و نه حتی آن قوانین دقیق اجرا میشوند. بقول ج. ادگار هوور (اولین رئیس اف.بی.آی برای ۴۷ سال) [و باورم نمیشود که اینجا از او نقل قول میکنم]:
“Banks are an almost irresistible attraction for that element of our society which seeks unearned money” — J. Edgar Hoover
بانکها تقریباً یک جذابیت غیرقابل مقاومتی برای آن عناصری در جامعه ما که بهدنبال پول بدون امرار معاش (بدون زحمت) هستند، دارند.
ب: در اینجا ممکن است سوالی مطرح شود که با چاپ بیرویه پول، قیمت آن پول پایین میآید، و بنابراین صاحبان این پولها خیلی زیاد سود نکردهاند. نکته این است که تا این پولها وارد بازار شود و بر ارزش پول ملی اثر گذارد، کسانی که این پولها را بهدست آوردهاند آنها را بهسرعت به دارایی (زمین، ملک، سهام، طلا، …) تبدیل میکنند و بنابراین قیمت این داراییها نه تنها کم نمیشود که اضافه هم میشود. خرید خانههایی بالای صد میلیون دلار در نیویورک یا کشورهای دیگر مثل نیوزیلند توسط این صاحبان پولهای «بادآورده» چند سالی است مورد توجه قرار گرفته. در ایران نیز که هم چاپ پول و هم خلق پول مجازی بیرویه است، همین پدیده اتفاق میافتد.
پ: قسمتی از پولهای چاپ شده توسط بانک مرکزی به شرکتهایی داده میشود که بازدهی بالایی دارند، و یا (این مهم است) ادعا میشود که بازدهی بالایی دارند؛ شرکتهایی چون گوگل، تسلا (شرکت ایلان ماسک)، اوبر، …. حال افراد صاحب نفوذی که تصمیمگیرنده درمورد اینکه پولهای چاپ شده به چه شرکتهایی داده شود هستند، خود نیز جزو سهامداران بزرگ این شرکتها هستند! درمورد این شرکتها اصطلاح «too big to fail» یعنی «آنقدر بزرگ که نباید سقوط کند» را بهکار میبرند؛ که یعنی آنقدر برای ما سهامداران مهم هستند که نباید بگذاریم سقوط کنند. از این رو، با دادن این پولهای چاپ شده با نرخ بسیار پایین به این شرکتها، مدیران این شرکتها با همان پول سهام شرکت را میخرند و قیمت سهام را بصورتی کاذب بالا میبرند و شرکت را با بازده بالا معرفی میکنند. نمونهی این کار در زمان اوباما که بحران اقتصادی بزرگی توسط بانکها درست شده بود انجام شد. اوباما هم با مالیاتی که مردم داده بودند این بانکها را از ورشکستگی نجات داد.
ت: در ۱۹۴۴ نمایندگان ۴۴ کشور در برِتن وودز (Bretton Woods) در آمریکا برای تنظیم یک نظام پولی بینالمللی جمع شدند که نام آن را سیستم برِتن وودز گذاشتند. در این سیستم قرار شد همهی معاملات بینالمللی به دلار باشد ولی به این شرط که اولاً پشتوانه دلار طلا باشد و دوماً هر دلار را بتوان با نرخ ثابت ۳۵ دلار به یک اونس طلا تبدیل کرد. اما با جان گرفتن اقتصاد ژاپن و آلمان و هزینههای بالای جنگ ویتنام دلار شروع به ضعیف شدن کرد (گفته میشود آمریکا پنج برابر ذخیرهی طلای خود دلار چاپ کرده بوده). در ۱۹۶۵ ژنرال دوگل گفت که ذخیرهی دلارش را با همان نرخ ذکر شده به طلا تبدیل خواهد کرد. در ماه می ۱۹۷۱ نیز آلمان غربی از سیستم برتن وودز خارج شد. جالب است که یک اقتصاد دادن آمریکایی بنام Barry Eichengreen در دانشگاه برکلی گفته بود که آمریکا برای چاپ یک صددلاری فقط چند سنت هزینه میکند ولی کشورهای دیگر باید برابر صد دلار، کالا/دارایی به آمریکا بدهند تا آن صد دلار را برای معاملات بینالمللی خود بگیرند!
با زیاد شدن فشار بر دلار، کشورهای دیگر از جمله سویس نیز از سیستم برتن وودز خارج شدند. بنابراین در اوت ۱۹۷۱ نیکسون اعلام کرد که آمریکا از سیستم برتن وودز خارج می شود و دلار دیگر وابسته به طلا نخواهد بود. این بدین معنی است که پشتوانه دلار دیگر طلا نخواهد بود. از طرف دیگر در قراردادی محرمانه عربستان سعودی متعهد میشود که نفت خود را به دلار بفروشد (ریشهی واژهی پترودلار). و این یعنی اگر کشوری میخواهد از عربستان نفت بخرد باید ابتدا از آمریکا دلار بخرد. اگر هم برای بازاریابی شرکتی بخواهد در بازار بورس نیویورک (NYSX) حضور داشته باشد، باز باید معاملاتش به دلار باشد. و اینجاست ریشه بزرگترین دزدی و مفتخوری در تاریخ بشر: آمریکا فقط دلار چاپ میکند، آنهم دلاری بدون پشتوانه طلا یا دارایی، و درعوض به همان مقدار، از دیگر کشورها دارایی بدست میآورد!!!
بقول جیمز گلبریت (پسر جان کنت گلبریت):
We have become dependent for our living standard on the willingness of the rest of the world to accept dollar assets—stocks, bonds and cash—in return for real goods and services, the product of hard labor by people much poorer than ourselves in return for chits that require no effort to produce.
http://www.polyconomics.com/cor/cor6c.htm
ما برای حفظ سطح زندگیامان به تمایل دیگر مردم دنیا برای قبول داراییهای دلاری (سهام، اوراق قرضه، اسکناس) بهعوض کالاها و خدمات واقعی که نتیجهی کار سخت توسط مردمی بسیار فقیرتر از خودمان است وابسته شدهایم؛ و ما درعوض به آنها کوپنی میدهیم که هیچ کوششی در تولید آن نمیکنیم.
در این صحبت (https://www.youtube.com/watch?v=xR8r8FPefgY) به اهمیت دلار بهعنوان ارز بینالمللی برای آمریکا اشاره میشود ولی به اصل مطلب که همانا دزدی و مفتخوری الیگارشهای آمریکاست اشارهای نمیشود.
در حال حاضر کسری بودجه یا قرض ملی آمریکا بیش از ۳۰ تریلیون دلار است. مقدار دقیق این قرض را میتوان در این تارگاه دید:
بقول اندره گونتر فرانک: این کار ایالات متحده آمریکا «یک کلاهبرداری اعتماد جهانی» است—یک کلاهبرداری که تا زمانی که کشورها به خرید داراییهای دلاری مانند اوراق قرضه ادامه دهند و به این صورت، کسری بودجهی عظیم واشنگتن را پشتیبانی مالی کنند، میتواند ادامه پیدا کند. [۱]
ث: پس اگر خلاصه کنیم، دزدی نظام بانکی در جهان و دزدی ایالات متحده آمریکا از مردم آمریکا و از جهان به شرح زیرند:
- دزدی بانکها: سپردهی شما را بیش از یکبار به دیگران وام میدهند ولی حق شما را نمیدهند.
- دزدی بانکها: سپردهی شما به بسیار بیش از آنچه قانونی است به دیگران وام میدهند؛ که یعنی هم حق شما را نمیدهند و هم پول ملی را تضعیف میکنند، و هم قوانین سیاست پولی را زیرپا میگذارند.
- دزدی ایالات متحده آمریکا از جهان: به دلیل پترودلار، ارز بینالمللی بودن دلار، قوانین بازار بورس نیویورک، و فشار نظامی آمریکا، کشورها مجبور به استفاده از دلار برای معاملات بین خودشان هستند. دلاری که فقط به اندازهی ارزش کاغذ آن برای آمریکا هزینه دارد. پس با هر معاملهای آمریکا به همان اندازه دارایی واقعی بهدست میآورد!!!
- دزدی الیگارشهای آمریکاییِ صاحب ۱۲ بانک مرکزی منطقهای از مردم آمریکا: پولی که بانک مرکزی آمریکا چاپ میکند با نرخ صفر یا نزدیک به صفر به ۱۲ بانک داده میشود، و آنها با نرخ بالا به دیگر بانکها میدهند. در کتابی که بانک مرکزی ایالت نیویورک منتشر کرده آمده است:
The 12 regional reserve banks aren’t government institutions, but corporations nominally ‘owned’ by member commercial banks.
Federal Reserve Bank of New York, I Bet You Thought… (1977), p. 27.
«دوازده بانک مرکزی منطقهای سازمانهای دولتی نیستند، بلکه شرکتهایی که اسماً «متعلق» به بانکهای تجاری عضو هستند.»
و این یعنی بانک مرکزی آمریکا پولهای چاپ شده را به این دوازده بانک میدهد و آنها آن پولها را به بانکهای تجارییی که مالک آن بانکهای مرکزی منطقهای هستند میدهند! و این بانکهای تجاری این پولهای بادآورده را یا با نرخ بالا به دیگران وام میدهند و یا به شرکتهایی که خود در آن سهام دارند، مثلاً مثل شرکت اوبر یا تسلا، با نرخی ناچیز وام میدهند. باید توجه کرد که بعضی از این شرکتها ممکن است موفق هم نباشند ولی با خرید سهام این شرکتها توسط خود مالکین قیمت سهام آنها بصورتی کاذب بالا میرود و سودده نشان داده میشوند. بقول نیکلاس کریستف، روزنامهنگار معروف نیویورک تایمز:
“The banks have gotten away with privatizing profits and socializing risks, and that’s just another form of bank robbery” — Nicholas Kristof
بانکها بدون اینکه هزینهی قانونی بپردازند، سود را خصوصی و ریسک را عمومی کردهاند، و این بهراستی شکل دیگری از دزدی بانکی است.
در اینجا خوب است به نقل قولهایی از اقتصاددانان و آشنایان با نظام بانکی ایالات متحده توجه کنیم:
- We [Banks] have a “right to make a profit”
Brian Moynihan, CEO, Bank of America, 2011 statement. Source: Money.CNN.com ۲۰۱۱٫۱۰٫۰۵٫
ما [بانکها] حق داریم که سود ببریم.
- I am just a banker “doing God’s work”.
Lloyd Blankfein, CEO, Goldman Sachs, 2009 statement. Source: Wall Street Journal, May 2010.
من فقط یک بانکدار هستم که کار خداوند را انجام میدهم.
- Banks are the temples of America. This is a holy war. Our economy is our religion.
Giannina Braschi, “United States of Banana,” AmazonCrossing, 2011.
بانکها معابد آمریکا هستند. این یک جنگ دینی است. اقتصاد ما دین ماست.
- Banks do not have an obligation to promote the public good.
Alexander Dielius, CEO, Goldman Sachs, Germany, Austria, Eastern Europe, January 2010 statement, as quoted in Wall Street Journal, May 2010.
بانکها تعهدی برای گسترش خیر عمومی ندارند.
- The study of money, above all other fields in economics, is one in which complexity is used to disguise truth or to evade truth, not to reveal it.
John Kenneth Galbraith, Money: Whence it came, where it went (۱۹۷۵), p. 15.
مطالعه پول، بیش از هر موضوعی در اقتصاد، چیزی است که در آن از پیچیدگی [مشکل کردن] استفاده شده تا حقیقت را بپوشانند یا از آن فرار کنند، نه اینکه آن را آشکار کنند.
- The process by which banks create money is so simple that the mind is repelled.
John Kenneth Galbraith, Money: Whence it Came, Where It Went 29.
فرایندی که توسط آن بانکها پول را خلق میکنند چنان ساده است که ذهن حاضر به پذیرش آن نیست.
- The modern banking system manufactures “money” out of nothing; and the process is, perhaps, the most, astounding piece of “sleight of hand” that was ever invented. In fact, it was not invented. It merely “grew”. … Banks in fact are able to create (and cancel) modern “deposit money”, just as much as they were originally able to create, or call in, their own original forms of private notes. They can, in fact, inflate and deflate, i.e., mint, and un-mint the modern “ledger-entry”
Angas, Major L. L. B. (Lawrence Lee Bazley) (1937). Slump ahead in bonds. Somerset Pub. Co.. pp. ۲۰-۲۱٫ OCLC3506072.
سیستم مدرن بانکی «پول» را از هیچ تولید میکند؛ و این فرایند، شاید، شوکآورترین «تردستی»ای است که تابحال اختراع شده. درحقیقت، اختراع نشده، بلکه صرفاً کمکم «رشد کرد»…. بانکها در حقیقت میتوانند «پول سپرده» را خلق (یا حذف) کنند، درست همانقدر که در ابتدا قادر بودند اشکال اولیه «پول شخصی» خود را خلق یا فرابخوانند. آنها در حقیقت میتوانند ارز مدرن «ثبت شده در دفتر کل» را متورم یا منقبض کنند، یعنی، چاپ و یا از دور خارج کنند.
“It is well enough that people of the nation do not understand our banking and money system, for if they did, I believe there would be a revolution before tomorrow morning” — Henry Ford
این خوب است که مردم آمریکا سیستم بانکی و پولی را نمیفهمند، چون اگر میفهمیدند، به باور من قبل از صبح فردا انقلاب میشد.
از نقلقولهای بالا، نقل قول جان کنت گلبریت قابل توجه بیشتر است. او اقتصاددانی بود صادق و با شخصیت که سالها سفیر آمریکا در هند بود. گفته اول او که در بحث پول، از پیچیدگی [مشکل کردن] استفاده میشود تا حقیقت پوشانده شود، خیلی مهم است. و این یعنی بحث «سیاست پولی» در اقتصاد کلان در حقیقت روایتی است برای علمی جلوه دادن دزدی. برای نمونه، در آمریکا برای چاپ پول میگویند «تسهیل کمّی» (Quantitative Easing)؛ واژهای خنثی که کمی هم مثبت جلوه میکند. یا در ایران به پول چاپ شده گفته میشود «نقدینگی»؛ واژهای که هیچ اشارهای به چاپ پول ندارد، چون اگر گفته شود «چاپ پول» آنگاه مردم فوراً خواهند پرسید «این پول چاپ شده به چه کسانی داده میشود؟». و به احتمال زیاد، «اقتصاددانی» خواهد گفت «این براساس سیاست پولی است، و شما باید اقتصاد بدانی تا این را بفهمی». در اینصورت خوب است که این اقتصاددان نادان و/یا مغرض را به مطالب زیر ارجاع دهید:
https://the-crypto-syllabus.com/yanis-varoufakis-on-techno-feudalism/
ترجمه شده در روزنامه شرق:
https://sharghdaily.com/fa/main/detail/307000
واروفاکیس (Varoufakis) استاد اقتصاد است و در دانشگاههای آمریکا، استرالیا و انگلیس، از جمله دانشگاه کمبریج تدریس میکند. او در سال ۲۰۱۵ میلادی وزیر اقتصاد یونان بود.
Hudson, M. (۲۰۱۵). Killing the Host: How Financial Parasites and Debt Bondage Destroy the Global Economy. United States: Perseus Books Group.
کتاب کشتن میزبان: چگونه انگلهای مالی و بدهی اقتصاد جهانی را نابود میکنند، نوشته پرفسور مایکل هادسون، که شرح آن در این مقاله آمده است:
https://sharghdaily.com/fa/main/detail/304933
Prins, N. (۲۰۱۸). Collusion: How Central Bankers Rigged the World. United States: PublicAffairs.
نومی پرینس: تبانی: چگونه بانکداران مرکزی در [نظم مالی]جهان تقلب کردند.
ح: زمانی که نیکسون رابطه با چین را به پیشنهاد کسینجر شروع کرد، و چین اجازه سرمایهگذاری در چین را به خارجیان داد، سرمایهداران (بخوان سرمایهدزدان) آمریکایی بهدلیل کارگر ارزان چینی کارخانهها و شرکتهای خود را به چین منتقل کردند، و روندی شروع شد که بهجای تمرکز بر تولید، صاحبان سرمایه و شرکتها بسمت بازیهای مالی (Financialization) گرایش پیدا کردند. نمونه جالب این پدیده شرکت بزرگ General Motors است که درآمد آن از بازیهای مالی بیش از درآمد آن از تولید خودرو است. بقول رعنا فروهر:
“The finance industry creates 4% of jobs, but takes 25% of the profits in corporate America” — Rana Foroohar
Makers and Takers: The Rise of Finance and The Fall of American Business
[پیشنهاد میکنم این مصاحبه خوب را با رعنا فروهر درمورد بازیهای مالی و صدمهای که به تولید در آمریکا زده است بخوانید:]صنعت مالی ۴٪ ایجاد شغل میکند، ولی ۲۵٪ سود را در آمریکا بدست میآورد.
https://medium.com/newco/why-uber-and-apple-wont-save-the-economy-318408a39
این روند چنان قدرت تولیدی ایالات متحده را تضعیف کرد که با آمدن کرونا و مختل شدن زنجیره تامین از چین به ایالات متحده، در این کشور حتی ماسک به اندازهی کافی یافت نمیشد.
خ: با تضعیف نظام تولیدی آمریکا و گرایش شدید به مفتخوری و دزدی از دنیا، الیگارشهای آمریکایی راهی بجز تقویت نیروی نظامی خود نداشتند تا به پشتوانهی آن بتوانند موقعیت دلار را بهعنوان ارز بینالملل حفظ کنند. حمله به عراق، به لیبی و حتی حمایت نکردن از شاه در دهه ۵۰، در تحلیلی گفته میشود، همگی بهدلیل همین حفظ موقعیت دلار بوده است. این روند باعث شد تا بعضی کشورها کمکم بدنبال تشکیل بلوکی اقتصادی بروند که بر پایهی دلار نباشد؛ و بدین صورت بلوک بریکس (برزیل، روسیه، هند، چین، و افریقای جنوبی) شکل گرفت. با انسجام و تقویت بیشتر این بلوک و بخصوص با قدرتمند شدن چین در همهی عرصهها بخصوص اقتصادی، فناوری و نظامی، چین را بزرگترین دشمن خود بهحساب آوردند، و چون توانایی مقابلهی اقتصادی با آن را ندارند به قدرت نظامی و انواع حیلهها و جنایتها و جنگافروزیها برای جلوگیری از قویتر شدن چین روی آوردند. اما نکتهی مهمی که اینجا باید به آن دقت کرد این است که ترس آمریکا صرفاً از ناتوانی در رقابت اقتصادی نیست بلکه بیشتر ترس از دست دادن امکان مفتخوری و بر شانهی مردم دنیا قرار داشتن است.
—————————— ========== ——————————
حال با درنظر گرفتن این زمینه، برگردیم به پرسش اولیه که درمورد دلایل حمله روسیه به اکراین و تبعات آن بود.
اگر تحلیل بالا را بپذیریم و اگر تحلیلهای خودِ اندیشکدههای آمریکایی را که چین را بزرگترین دشمن خود میدانند درنظر بگیریم، آنگاه اینکه آمریکا بههر صورتی سعی در جلوگیری از پیشرفت پروژهی عظیم «یک راه، یک کمربند» چین کند واضح بهنظر میآید. و از آنجا که روسیه بر سر راه این ابرپروژه قرار دارد و با آن هماهنگ است، هدف خوبی برای ایجاد اخلال در این پروژه است. بنابراین تحریک روسیه برای حمله به اکراین کاملاً در این طرح آمریکا میگنجد. البته بهنظر میآید که با این کار، از اتحاد اروپا با روسیه نیز جلوگیری میکند، چون اگر این اتحاد صورت گیرد، یعنی اتحاد دانش و فناوری اروپایی با منابع روسی، ایالات متحده دیگر بسیار ضعیفتر از یک ابرقدرت خواهد شد.
براساس تحلیل بالا این جنگ فراتر از جنگ آمریکا با روسیه، و فراتر از جنگ آمریکا با چین است، بلکه جنگی برای حفظ نظم جهانی کنونی، که یعنی حفظ هژمونی دلار است. یعنی جنگی برای حفظ مفتخوری الیگارشهای آمریکایی و اروپایی و چپاول دنیا توسط آنها. در اینجا بسیار روشنگرانه است که بهاصطلاح یک کلمهی مهم هم از مادر عروس بشنویم:
Nathaniel Rothschild Warns British Government the New World Order Is Dead if Putin Wins in Ukraine!
https://www.bitchute.com/video/9eDT3r6BKyBZ/
[این خبر از این جهت مهم است که قدرت این خانوادهی شیطانی را در مدیریت اوضاع جهان نشان میدهد]ناتانیل راتچایلد به دولت انگلیس هشتدار میدهد که نظم نوین جهانی خواهد مرد اگر پوتین در اکراین ببرد.[۲]
و این آقا از این جهت «مادر عروس» است که اگر از او پرسیده شود، مگر شما چه کاریای که به دولت فخیمهی انگلیس هشدار میدهی، خواهد گفت: همهکاره و ارباب انگلیس! این خانواده الیگارش الیگارشهاست و ترس آن از تغییر نظم مالی جهان از اینجا نتیجه میشود که قدرت خود را با چپاول از طریق بانکها بدست آوردهاند و میآورند، البته در حال حاضر در خیلی زمینههای دیگر نیز نفوذ و منافع مالی دارند.[۳] اما حتی اگر این جمله را ناتانیل راتچایلد نگفته باشد، مهم این است که این جمله و بقیه متن پیام که در مرجع بالا آمده است درست است.
پس این جنگ در حقیقت برای تغییر نظم جهانی است. و تبعاتش برای ما؟
این جنگی است بین سه دایناسور؛ دایناسور به دلیل عظیمالجسه بودن آنها. آمریکا دایناسور بزرگتری است که پیرتر است و در حال افول. چین اما دایناسوری است که هم جوانتر است و هم بزودی بزرگترین خواهد شد. برای ما که بسیار کوچکتر هستیم، از یک نظر، مهم نیست که کدام برنده میشوند چون اگر باهوش و چالاک نباشیم زیر دست و پای آنها له خواهیم شد. اما از نظری دیگر، از آنجا که با برنده شدن روسیه و چین، نظم جهانی قبلی فرو میریزد و دیگر چپاول از نوع آنچه در بند ت در بالا به آن اشاره شد، رخ نخواهد داد، مهم است که نظم کنونی چپاول جهانی توسط آمریکا از بین برود.
اما ربط این مسایل به توسعه چیست؟ واضح است که توسعهی هر سامانهای به محیط آن نیز مرتبط است؛ و بنابراین تغییرات عظیم و قارهای یا زمینساختی (Tectonic) چون تغییر نظام مالی-اقتصادی جهان و چندقطبی شدن جهان در محیط ایران باید مورد توجه قرار گیرد. فراتر از این، آگاهی از نظام مالی-اقتصادی چپاولگرانه در داخل ایران و اثرات عظیم ضدتوسعهای آن نیز کاملاً به توسعه مرتبط است.
بحث بالا سوالاتی را در ارتباط مستقیم یا غیرمستقیم با توسعه به ذهن میآورد. پرداختن به این سوالات و نکات را به نوشتارهای دیگری موکول میکنم، ولی بطور مختصر آنها را ذکر میکنم تا ربط آنها در ذهن بماند:
- چرا اقتصاددانان ایرانی این چپاولگری بانکها در ایران و چپاولگری آمریکا از جهان را به زبانی که مردم عادی بفهمند، فریاد نمیزنند؟ و آیا این پدیده به دروغ و حقهبازی دیگری بنام نئولیبرالیزم مربوط است؟
- چرا در جنگ اکراین، کنشگران و «روشنفکران» ایرانی ادعا میکنند که موضعگیری اخلاقی میکنند، و هیچ اشارهای به نکاتی که در این مقاله مطرح شد نمیکنند (ر.ک. https://t.me/MostafaTajzadeh/44925)؟ آیا بهاصطلاح از بغض معاویه و نه از حب علی، چنین میکنند، که در اینصورت «حقیقت را نگفتن» که نوعی دیگری از دروغگویی است، چگونه با موضعگیری اخلاقی قابل جمع است؟ ولی فراتر و مهمتر از این، اساساً در جنگ قدرت مابین ابرقدرتها، موضعگیری اخلاقی از طرف افرادی از یک کشور بسیار ضعیفتر، آنهم بعد از اینکه دههها از جنگ میگذرد، چه توجیهی دارد؟!
- آیا بعضی «مارکسیتها» با شاخص دانستن مالکیت خصوصی در نقد خود از «سرمایهداری» و عمده ندانستن نظام بانکی (به صورتی که در این نوشتار به آن اشاره شد) علت اصلی نظام ظلم را در سطح جهان نادیده نگرفتهاند؟
در انتها، چنانکه در ابتدا گفتم، این مقاله یک بررسی اولیه است، و بیشتر کوششی است برای باز کردن بحث، و دعوتی است به هماندیشی در این مورد، تا به فهمی درستتر و عمیقتر از این نظم نوینتر جهانی و تبعات آن برای ایران برسیم. و بخصوص از آنجا که، چنانکه گفتم، اقتصاددان نیستم، بسیار مشتاقم تا اقتصاددانان ملی این نوشتار را از نظر منطق مالی-اقتصادی آن مورد ارزیابی قرار دهند و آن را تصحیح و تکمیل کنند.
شهریار شفقی
تهران
ویرایش ۱٫۰۰
۱۴۰۱/۰۱/۲۴
Shafaghi[at]Hotmail[dot]com
پینوشت
- Gunder Frank, A. (2006). Meet Uncle Sam — Without Clothes — Parading Around China and the World. Critical Sociology, 32(1), 17– https://doi.org/10.1163/156916306776150340
- منبع اولیه این خبر ذکر نشده و هیچ خبرگزاری «رسمی»یی این را گزارش نکرده است. به احتمال زیاد این باید صحبتی غیررسمی و محرمانه باشد که خبرگزاریها را نه به آن راه است و نه اجازهی انتشار آن را دارند. اما نکتهی جالب این است که رویترز سعی زیادی کرده که ثابت کند این خبر نادرست است. چرا جالب؟ چون باید دانست که رویترز و این خانواده از دیرباز رابطهی نزدیکی داشتهاند و به احتمال زیاد راتچایلدها در آن سهامدار هستند.
https://www.reddit.com/r/conspiracy/comments/11qlk9/comment/i3dho7p/
- https://en.wikipedia.org/wiki/Rothschild_%26_Co
باید توجه کرد که در این منبع به شرکتهایی که این خانواده در آن سهام دارند اشارهای نمیشود و نه به روابط خانوادگی مابین این خانواده و مالکان شرکتهای دیگر.