لیلا پاپلی یزدی
برادر، کاکلش آتشفشونه
مقدمه
مطالعه الگوهای دورریز و پسماند با روششناسی باستانشناختی، رویکردی مطالعاتی است که در دهه ۱۹۷۰ میلادی و توسط اساتید دانشگاه آریزونا پایهگذاری شد. نخستین فردی که به باستان شناسی پس ماند روی آورد پیتر پرایس بود اما عمر کوتاهش موجب شد که پروژه ناتمام بماند. پس از او ویلیام راثجه پژوهش بر روی پس ماند را ادامه داد از این منظر او را را می توان فردی دانست که این رویکرد مبتکرانه مطالعاتی و روش شناسی آن را بنیان گذاری کرده است (Rathje, 1992; Rathje and Murphy, 2001).
راثجه را میتوان در زمره باستان شناسان مدرن و فرایندی تلقی کرد. باستانشناسی مدرن (see. Hoddr, 1995)پس از جنگ جهانی دوم شکل گرفت و نوعی تغییر در روشهای باستانشناسی و تغییر جهت آن از اهداف پارادایمیک و کلان کلاسیک در راستای فهم تاریخ فرهنگ به سمت شناخت الگوها و مکانیسمهای تطابق با محیط بود. این تغییر درست زمانی ایجاد شد که باستانشناسی پس از دو جنگ جهانی متهم به بودجه خواری و از سویی همدستی با فاشیسم شده بود. باستانشناسی مدرن تلاش کرد این دانش را از دست طبقات مرفه درآورده و به صورتبندی وضعیت طبقات متوسط و تهیدست بپردازد. باستانشناسی پسماند/زباله یکی از این روشهاست. راتجه توانست با بررسی مکانهای دپویِ زباله به الگوهای مصرف و تغییرات طبقات پی ببرد و الگوهای کاربردی برای تغییر شیوههای دورریز و بالا بردن کیفیت زندگی تهیدستان پیشنهاد کند.
باستانشناسی پسماند برای نخستین بار در ایران با حمایت مرکز مطالعات و برنامهریزی شهر تهران و مرکز پژوهشیِ آفرینش و با مسئولیت اجرایی نگارنده در سالهای نود و شش و نود و هفت در دو منطقه هفت و هفده در تهران به اجرا درآمد. در این پژوهش دوازده نفر از فارغالتحصیلان رشتههای باستانشناسی و جامعهشناسی، مطالعات فرهنگی و حقوق شرکت داشتند.
نوشتار پیشرو بخشی از نتایجِ پژوهش یاد شده در منطقه هفده تهران است. این نوشتار به تغییر ساختارهای طبقاتی در این منطقه و تاثیر این تغییرات بر اعتراضهای اقشار تهیدست در سالهای اخیر میپردازد.
نمونههای مورد مطالعه
مرحلۀ نخست میدانی باستانشناسی پسماند در منطقۀ هفده تهران در اسفند ماه ۱۳۹۶ انجام شد. منطقه هفده (نقشه ۱) در جنوب غرب شهر تهران قرار دارد و از شرق به بزرگراه شهید نواب صفوی از غرب به بزرگ راه آیت الله سعیدی از شمال به خیابان قزوین و از جنوب به بخشهایی از خیابان زمزم محدود است. به طور کلی محله حدود نود و پنج هزار خانوار و دویست و پنجاه هزار نفر ساکن دارد و از حیث تراکم، متراکم ترین بافت شهر تهران و هشتاد درصد بافت آن فرسوده است.
در این منطقه از تهران به لحاظ قومی علاوه بر فارس زبانان اهالی آذری زبان، گیلک و مهاجران افغان حضور دارند. به نظر می رسد نخستین ساکنان منطقه از روستاهای آذربایجان و قزوین و پس از اصلاحات ارضی به تهران کوچ کرده و در این منطقه که جزو حواشی شهر و شامل باغها و مناطق کشاورزی بوده ساکن شدهاند و به تدریج بافت مسکونی متراکم را شکل دادهاند. با توجه به تعداد جمعیت و نسبت جمعیتی، منطقه هفده صاحب بیشترین تعداد شهید در جنگ ایران-عراق است و از این روی کوچههای منطقه عمدتا به نام شهدایی که خانوادۀ آنها در همان کوچه ساکن بوده اند نامگذاری شده است.
مشاهدات میدانی نشان داد که تراکم جمعیت از شمال منطقه به سمت جنوب افزایش می یابد. تنها استنثنا در این منطقه اطراف و محدوده امامزاده حسن است که به لحاظ تجاری تراکم بالا و از نظر مسکونی تراکم کمتری دارد. به سمت جنوب از بافت اداری و تجاری کاسته شده و جای آن را بافت متراکم مسکونی میگیرد. بافت مسکونی منطقه در بخشهایی نوسازی شده است. هرچه از خیابان بهبودی و سلامت به سمت راه آهن حرکت کنیم بافت فرسودهتر و کاملاً آسیبپذیر است.منطقه از نظر شهری با خیابان ابوذر در مرکز و سجاد در غرب تقسیم شده و همچنین دو خط راهآهن در شمال و جنوب منطقه را تقسیم میکند. با توجه به لایهبندی شهری خیابان ابوذر واجد شرایطی است که میتواند به عنوان شاخصی در تقسیمبندی طبقات اقتصادی- اجتماعی مورد استفاده قرار گیرد. تقریباً تمام تاسیسات اداری و بهداشتی مانند بیمارستان و به جز دو ساختمان شهرداری و مدارس در خیابان ابوذر واقع هستند. دسترسی مردم منطقه به شمال شهر تهران نیز تا پیش از مترو تنها با همین خیابان و خیابان سجاد مقدور بوده است. اما پس از تاسیس مترو مناطق جنوبی و شرقی نیز امکان دسترسی راحتتری به مناطق دیگر پیدا کردهاند. بر اساس مصاحبهها جغرافیای شهر تهران برای مردم بخشهای شرقی و جنوبی منطقه ۱۷ بیشتر تا انقلاب از شمال و از غرب تا جنت آباد تعریف میشود. در سالهای اخیر افرادی که با کار در کشورهای شرق دور وضعیت اقتصادی مناسبتری پیدا کرده اند به منطقه جنتآباد مهاجرت کردهاند.
بررسی میدانی پسماند و مشاهدات در منطقه ۱۷
در منطقۀ ۱۷، طی شانزده روز کار میدانی۲۹۰ کیسه زباله بررسی و ۶۳ مصاحبه صورت گرفته است. نکتۀ قابل توجه در منطقه ۱۷، فقدان بناها و تاسیسات دولتی و خودگران بودن بخش بزرگی از منطقه به ویژه محلههای جنوبی و شرقی است. تنها تاسیساتی که حضور دولت را در منطقه نشان میدهد بیمارستان ضیاییان، مدارس و ساختمانهای شهرداری است. همین ساختمانها هم رو به سمت جنوب از تعدادشان کاسته میشود. در محلههای غربی وجود فرهنگسرا و چند بانک الگو و شِمای کلی را تغییر میدهد و به سمت جنوبِ غرب، شکلگیری بازار مبلمان در یافت آباد ساختار سنتی محله را به هم ریخته است. در دهۀ اخیر، بازار مبل هم چهره منطقه را تغییر داده و هم سبب شده در بخش جنوب غرب منطقه هفده ساکنان جدیدی که معیشتشان در رابطه با این بازار است، ساکن شوند. نکتۀ لازم به ذکر آن است که متمولین و سرمایهداران هرگز در این بافت ساکن نشدهاند و ساکنان جدید در واقع کارگرانی هستند که در بازار کار میکنند. علاوه بر بازار مبل دو راسته مکانیکی در خیابان شهید عسکری و خیابان زمزم ایجاد شده است. به نظر میرسد نه فقط در منطقۀ ۱۷ که تقریباً در تمام مناطق به ویژه مناطق فرودست در دهۀ اخیر راستههای تعمیر اتومبیل به وجود آمده باشد. این شغل از آنجا که کمتر به مهارتهای تخصصی نیاز دارد و از سویی در محلاتِ فرادست کمتر راغب دارد در این محلات شکل میگیرد. وجود چنین راستههایی هم باعث تغییر ساخت و فرمِ پسماند، در هم ریختگی ساختار زیست روزمره، کثیف شدن بسیار زیاد خیابان با روغن و ضایعات، تغییر الگوهای دورریز و همچنین آلودگی بصری و صوتی را به همراه دارد. تمامِ سطلهای مکانیزه در اطراف این راستا مملو از روغن موتور، پلاستیک، لاستیک و شیرابههای بسیار غیر بهداشتی است.
با ترکیب مشاهدات، مصاحبه و بررسی الگوهای دورریز به نظر میشود الگوی سکونت و در نتیجه دورریز و پسماند را با توجه به منطقهبندیهای سکونت انجام داد:
نخستین منطقه جنوب بیمارستان ضیاییان و خیابان بهبودی و خیابانهای موازی آن است. جمعیت این منطقه بیشتر شامل مهاجران آذربایجانی هستند و به نظر میرسد از قدیمیترین ساکنان منطقه باشند. خانوادهها همچنان در این محل به صورت کولونیهای خانوادگی و زبانی زندگی میکنند. به این صورت که معمولا بر اساس تبار پدری، برادران و پسران خانواده در یک آپارتمان یا آپارتمانهای همجوار ساکن هستند. از این رو منطقه برای ساکنانش حاوی معانی زمینهای است. ساکنان، خانوادههای ساکن در برخی کوچهها را ثروتمندتر میدانند. این کوچهها در غرب خیابان بهبودی قرار دارد. مصاحبهها نشان میدهد که فروش زمین ها در آذربایجان، کار در کشورهای شرق دور و برخی انواع بزه ممکن است دلایل درآمد بیشتر این خانوارها بوده باشد.
در این منطقه در طول روز مردان مشغول کار هستند و زنان کمتر بیرون از خانهها مشاهده می-شوند. بیشترین میزان مشاهده افراد بین ساعت دوازده تا چهارده و زمان بسته شده مدارس است. در این محدوده، دو دبستان و یک پیش دبستانی قرار دارد. بررسی زباله تر در این منطقه نشان میدهد که بیشتر خانوادهها وعده ناهار را مصرف نمیکنند و برعکس تلاش می کنند انرژی دریافتی را در وعده شام جبران کنند با این حال توانایی تهیه گوشت قرمز را ندارند. لازم به ذکر است که برخی از خانوادهها در زمان مشاهده گوشت قرمز را از طریق خیریه و نذری دریافت کرده بودهاند.
بیشترین میزان استفاده از گوشت و مرغ در کوچه های غربی خیابان بهبودی است. همچنین در این منطقه تنها واحدهای صنفی عرضه کننده گوشت سفید در شمال خیابان بهبودی قرار دارند. مصاحبه با صاحبِ مغازه نشان داد که مردم منطقه کمتر امعا و احشای مرغ را خریداری میکنند و برعکس میل بیشتری به خرید کلِ لاشۀ مرغ دارند.
منطقۀ دوم، بین خیابان سجاد و زمزم و فرهنگسرای بهاران واقع است. ساکنان این محل برخلاف خیابان بهبودی در سه دهه اخیر به منطقه مهاجرت کرده اند. با توجه به مصاحبهها، کارمندان نهادهایی مانند شهرداری و بیمارستان ضیاییان، معلمان شاغل در منطقه و همچنین مهاجرانی که بر اثر فشارهای زیست محیطی از شهرهای استانهای آذربایحان و قزوین و گیلان به تهران مهاجرت کردهاند در این بخش ساکن شده اند. برخلاف ساکنان خیایان بهبودی این افراد عمدتاً در دو موج، به دنبال عواقبِ اصلاحات ارضی در دهۀ ۱۳۵۰ و در موج دوم پس از انقلاب ۱۳۵۷ و با تغییرات ساختار معیشتی در روستاها به تهران آمده اند.
از خانوادههای موج نخست با چهار خانواده مصاحبه عمیق انجام شد. یک خانواده از نیشابور و پس از اصلاحات ارضی به منطقه ۱۷ کوچ کرده بودند. آنها با فروش زمینهای کشاورزی توانسته بودند در دهه ۱۳۵۰ زمینی با کاربری باغ در حاشیه منطقه ۱۷ بخرند که بعد با تغییر کاربری به مسکونی فرزندان خانواده هم پس از ازدواج در آن ساکن شده بودند. دو خانواده دیگر از تاکستان واقع در استان قزوین به منطقه ۱۷ کوچ کرده بودند.
از گروه دوم با دو خانواده مصاحبه شد. هر دو خانواده از گیلان به منطقه ۱۷ و در اوایل دهۀ ۱۳۶۰ و به منظور پیدا کردن کار و درآمد بیشتر کوچ کرده بودند. این خانوادهها همچنان به صورت گسترده و یک فضای آپارتمانی زندگی میکردند و اذعان میداشتند که با توجه به عادات غذایی پیدا کردن برخی اقلامِ مورد نیاز مانند انواعی از ماهی برایشان مشکل است. هر دو خانواده به کاهش سطح درآمد در پنج سالۀ اخیر و نسبت به اواخر دهۀ ۱۳۶۰ اشاره کردند.
دور ریز غذای پخته شده در این منطقه بیش از سایر محلات است، همچنین در این منطقه بقایای غذایی مشاهده میشود که به قومیت ساکنان مرتبط است، برای مثال تنها در این منطقه سبزی پلو و ماهی مشاهده شده است.
منطقه سه شامل خیابان زمزم تا ایستگاه مترو و بخشهای جنوبی خیابان بهبودی و محلۀ سجاد است. این منطقه شامل مهاجران ترک زبان، مهاجران افغانستانی و افرادی از طبقات متوسط است که در سالهای اخیر دچار افول اقتصادی شده و از مناطق بالاتر در شهر به سمت جنوب کوچ کرده و در این منطقه ساکن شدهاند. از نظر بهداشتی، منطقه زمزم ناپاکیزه ترین محل منطقه است. سطلهای مکانیزه در حدود ظهر پر میشوند و برخی از ساکنان کیسه ها را نه درون سطل که در اطراف سطل رها می کنند. بیشترین شکایت مردم در منطقه از موجودات موذی به ویژه موش و حشرات در همین منطقه ثبت شده است.
بافت تجاری در مرکز محل و شامل مغازه های خرده فروشی در شرق و غرب کوچه های جنوب شرقی منطقه است. فروشندگان این فروشگاهها زن هستند و خدماتی مانند خرد کردن سبزی هم به زنان محل ارائه میدهند. با توجه به مشاهدات و مصاحبه مشخص است که تعداد ساکنان درگیر مسالۀ اعتیاد و بزه در این منطقه بیشتر از سایر مناطق است. هر روز پژوهش، کارشناسان مشاهدهگر دعوا و قمه کشی در محله بوده ، همچنین مواردی از تنفروشی مشاهده شد.
مصاحبه با دختران دبیرستانی یک مدرسه در جنوب شرق محلۀ زمزم نشانههایی از صحت فرضیات بالا را مشخص کرد. این مصاحبه ها پس از تعطیلی مدرسه در خیابان و به مدت یک ساعت انجام شد. در این مصاحبه هشت دختر دبیرستانی و دو خواهر یکی از آنها حضور داشتند. همگی اذعان داشتند ک ناهار صرف نمیکنند. همۀ آنها از جزییات مسائل جنسی اطلاع داشتند و همۀ آنها از واژههای بسیار عامیانه و سخیف در توصیف بدن و روابط استفاده میکردند و از موضوعاتی مانند روسپیگری و عواقب آن اطلاع داشتند. در کنار همین مدرسه با دو مادر مصاحبه شد که هر دو دچار اعتیاد بودند.
مقدار دور ریز دارو (عکس۱) در این محل نسبت به سایر محلات صد در صد افزایش داشته است. همچنین شواهد مشهود از مصرف مواد مخدر هم در پسماند، هم در مصاحبه ها مشاهده میشود. بر اساس مشاهدات، اکثر مردان منطقه بیکار هستند و روز را در منطقه سر میکنند. تقریباً در تمام روز محله شلوغ و مملو از جمعیت است و جز ساعتهای بسیار گرم در زمانِ دیگری خلوت نیست. کودکان در خاکروبهها بازی میکنند و عملاً ساختمانهای دولتی ، پزشکان و هر نوع خدماترسانی در این منطقه غایب است.
کودکانِ کار(عکس ۲) در این محدود بیشتر از سایر مناطق است. نگارنده با یازده کودک کار در خیابان انقلاب مصاحبه کرد که همگی در این محل ساکن بودند و برای کار با مترو به خیابان انقلاب می رفتند. این کودکان میانگین سنی نه سال و همگی پسر بودند و اشیای ارزان قیمت و فال می-فروختند. دو فروشگاه زنجیرهای در محل وجود دارد. مصاحبهها نشان داد که فروش این فروشگاهها از نمونههای مشابه در خیابان ابوذر حدود هفتاد درصد کمتر است. میانگین مصرف در این منطقه نسبت به سایر مناطق کمتر و بین ششصد تا هفتصد گرم در روز به ازای خانوار است.
بخش جنوبی خیابان زمزم، توسط صافکاری ها و تعمیرگاههای اتومبیل تسخیر شده است. کارگران این تعمیرگاهها از سایر نقاط شهر به این محل میآیند و از وضعیت محل اظهار شکایت میکنند. به نظر میرسد تاسیس مترو سبب شده است تا جغرافیای ساکنان این محل گسترش یابد بر اساس مصاحبهها تا پیش از مترو، آنها معمولاً از خیابان انقلاب شمالیتر نمیرفتند اما حالا با مترو تا تجریش میتوانند طیِ مسیر کنند. از منظرِ مسالۀ پسماند در واقع این امکان وجود دارد که مواد فرهنگیای با کیفیتهای متفاوت و شکلهای متنوعتر در محله شناسایی شود و به نظر میرسد دارو یکی از آن اقلامی باشد که در انواعهم به محل وارد میشود و در مقدار زیاد هم دور ریخته میشود.
منطقه چهار و بخش جنوب شرقی خیابان بهبودی هر دو شامل بازارهای روز و واحدهای صنفی عرضه کنندۀ اقلامِ مصرفی منطقه است با این فرق که در منطقۀچهار صافکاریها و تعمیرگاهها حضور دارند و جنوب شرقی خیابان بهبودی شامل بازار سنتی است. تنها قصابیهای دایر منطقه در این محل وجود دارد. مصاحبه نشان داد که قصابیهای محل، گوشت قرمز را به بیرون از منطقه میفرستند. برای مثال، دلالهایی وجود دارند که گوشت را با قیمت میانگین کیلویی سی هزار تومان از این منطقه تهیه می کنند و تا حدود چهل هزار تومان در پارک وی به فروش میرسانند (مصاحبهها در سال ۹۶ انجام شده). قصابها اظهار کردند که پایینترین میزان فروش به ساکنانِ منطقه را در سال ۱۳۹۶ تجربه کردهاند و از این رو به فروش به مناطق بالاتر شهر روی آوردهاند.
منطقه شمالی خیابان ابوذر و محدودۀ امامزاده حسن شامل بافت تجاری و مسکونی توام است اما تراکم بافت از بخشهای جنوبی خیابان زمزم کمتر است. در این منطقه به دلیل وجود بازار پوشاک افراد غیر بومی و غیرساکن در منطقه مشاهده می شوند. کوچه ها عریضتر و البته سطلهای مکانیزه با حجم انبوهی از زباله غیرخانگی پر میشود. از زبالههای خانگی این آمار کلی در مورد رژیم غذایی به دست میآید.
فقر در منطقۀ هفده با زمان تصرف نسبت عکس دارد. یعنی هر چه ساکن منطقه قدیمی تر است شرایط زیستش بهتر است و تعلق خاطر بیشتری به محل و در نتیجه سعی بیشتری در پاکیزگی دارد. برعکس مهاجران و جمعیت غیرثابت حس تعلق اندکی به محل دارند، فقیرترند و در مناطق غیرپاکیزهتری میزیند. جمعیتهایی که بر اثر سقوط در هرمِ اقتصادی به این منطقه آمدهاند، کمترین دلبستگی را به منطقه دارند و از این رو نوعی بیتوجهی به وضعیت پاکیزگی دارند.
برخی انواع بزه در مواد فرهنگی پسماند نمود دارد. برای مثال مواد و بقایای اعتیاد مانند سیگارهایی که حشیش در آن بستهندی میشود، بقایای مصرف تریاک شناسایی شده است. به نظر میرسد وجود غیرطبیعی برخی اشیا در زباله های خشک مانند نِی و گوش پاک کن نیز با این روش زندگی مربوط باشد. بر اساس مصاحبهها به نظر میرسد، شناسایی نشدنِ الکل در پسماند به دلیل الگوی مصرف در منطقه باشد که معمولاً در ظرفهای معمولی صرف میشود و قابل تفکیک نیست.
به نظر میرسد یکی از مشکلات تغذیه در منطقه ناشی از اولویتهای زندگی مردم باشد، الویتهایی که با آموزش ممکن است تغییر کند. اولویت اصلی مردم «سیر شدن» و نه «چگونه سیر شدن» است. از این رو مواد غذاییای که سیر می کنند مانند اسنکها، چیپس، پفک و امثالهم بیشتر مصرف می شوند تا لبنیات.
آنومالی
در بررسی کیسههای زباله شمال خیابان ابوذر و منطقۀ سه به مواردی از روزنامه، کاغذهای یادداشت و همچنین کتابهای کهنه برخورد شد، همچنان مقدار مصرف لبنیات در این مناطق تقریباً دوبرابر میانگین مصرف در سایر مناطق بوده است. پرسش ایجاد شده در مورد این آنومالی سبب شد تا مصاحبه با کارکنان چند بنگاه معاملات ملکی در منطقه انجام شود. مشخص شد در بازه سالهای نود تا زمان مصاحبه ساکنان جدیدی به منطقه اضافه شدهاند. این افراد، شامل کارمندان جز، معلمان ، کارگران حرفهای بیکار شده، کاسبان ورشکست شده و افراد تحصیلکردۀ بیکار و در کل افرادی با پیشینه طبقاتی متوسط هستند که از میانه شهر به منطقۀ هفده سقوط کرده اند.
فقیر شدن طبقه متوسط باعث شده که طبقه متوسط به تدریج از بخشهای میانی شهر تهران به سمت جنوب نقل مکان کند. این افراد در منطقه ۱۷ به ویزه در غرب منطقه ساکن شدهاند. متوسطهای فقیرشده به تدریج کوچههایی در محلات یاد شده را تسخیر کردهاند. این افراد از نظر فرهنگی با منطقه جدید متفاوت بودهاند با این حال به تدریج در طول یک دهۀ اخیر توانستند با ترکیب الگوهای زیست با الگوهای مردمِ فرودست منطقه به نوعی همآوردی و تعادل برسند.
از این رو مردم ساکن در این کوچهها جزیرههایی ایجاد کردهاند که الگوی دورریز و پاکیزگیشان شبیه به الگوهای طبقۀ متوسط است و گرجه به دلیل فقیرتر شدن نمیتوانند به اندازۀ طبقه متوسط گوشت یا برنج مصرف کنند اما برخی شاخصها مانند مصرف لبنیات نسبت به اسنک در آنها بالاست. همچنین بیش از طبقات فرودست زبالهها را در کیسههای زباله گذاشته و نسبت به موضوع بهداشت آگاهترند. جغرافیای زیستهشان گسترده است و در اطراف محله روزنامهفروشی دارند. زنان در این مناطق بیش از مناطق فرودست کارِ بیرونِ خانه میکنند و مردان هم در حال نگهداری کودکان مشاهده میشوند. با این حال این افراد برخلاف طبقات متوسط، صریح هستند و در مصاحبه اغماض نمیکنند. سریعتر از افراد طبقه متوسط در مناطق دیگر اعتماد میکنند و نسبت به وضعیت اقتصادی، اجتماعی و تغییرات در مقیاس کلی آگاه هستند.
همۀ اینها نشان میدهد که طبقۀ جدیدی در این مناطق در حال شکلگیری است که شاخصهای هر دو طبقه فرودست و متوسط را توامان دارد و در عین حال دارای شکلی از آگاهی طبقاتی است. شکلگیری این گروهها تاثیر مستقیمی بر روی بسته بودن فرهنگِ مردم در مناطق ذکر شده دارد. به عنوان مثال با ورود برخی دانشجویان به منطقه سبلان به گفته اهالی چهره و شکل لباس پوشیدن جوانها در حال تغییر است.
به نظر میرسد با گسترش الگوی زیست این طبقه جدید، مناطق فرودست دچار شکلی از تحولی در نظمِ برساخته سالیان دراز دست کم از دهه ۱۳۶۰ به این سو شود. این طبقه نسبت به مطالباتش و جغرافیای شهر آگاهتر است و از آن رو که روزگاری شرایط بهتر اقتصادی را تجربه کرده به عینه میداند «بهتر» به چه معناست.
تعامل
مصاحبهام با یک فارغ التحصیل جامعه شناسی از دانشگاه تهران و بیکار و ساکن منطقه هفده دیدگاه مرا نسبت به لایهبندی در منطقه تغییر داد. این جامعه شناس اذعان کرد که در مناطق شمالی به دنبال کار می گردد و در اوقات دیگر در کوچههای منطقه هفده پیاده روی و یادداشت برداری می کند. یک فارغ التحصیل تاریخ از یک دانشگاه دولتی ساکن در منطقه به شکل گیری قطب جدیدی از کسب و کار مثلا روزنامه فروشی ها پس از آمدن این طبقه جدیدی اشاره کرد. همچنین در مصاحبه با اهالی محل برای نمونه مرد مسنی از اولین گروههای ساکن در منطق هفده اظهار کرد که در ماههای نخست سکونت دخترهای به زعم او آمده از «شمال شهر» دیدِ خوبی نسبت به آنها نداشته اما به تدریج به «نجابت» آنها پی برده و حالا «دخترها و ناموسِ» خود او محسوب میشوند.
ارتباط رو در رو با آن بخش از اجتماع که رسانه ها و در انزوا افتادگیِ ساکنان سنتی منطقه برایشان تصویر «دشمن» را برایشان تداعی می کرده سبب شده کشمکش به نوعی پیچیده از ارتباط بیانجامد. برای مثال کارکنان بنگاههای املاک کوچه های ویژه ای که از مساله بزه دورتر هستند را برای سکونت به این ساکنان جدید پیشنهاد می دهند:«اینجاها بیشتر به دردشون می خوره». این تعامل در مشاهده شیوه زندگی هم بازنمود دارد. برای مثال تصویرِ سانتیمانتالِ ساکنان قدیمیتر از افرادِ تحصیل کرده به سرعت جای خود را به نوعی دلسوزی و ترحم میدهد. در برخی موارد، ساکنان قدیمی تر حس ناامنی اولیه در اولین ورود این افراد را ارائه می کردند. برخی با صفت «بیچارهها» از آنها یاد می کردند :«آدم خیلی باید بیچاره باشه که این همه درس بخونه بعد هم بیاد اینجا خونه بگیره…» (عکس ۳).
در مقابل، تصویر این طبقه تازه وارد به منطقه نیز از فقر و بزه در حال تغییر است. نگاه مشاهده گرایانه به نگاه بازیگرانه تغییر کرده و برخی از این افراد اظهار می کنند که در مسائلی مانند خرید و پخت و پز برای صرفه جویی از آدابِ زندگی در همین منطقه پیروی می کنند. خانمِ کارمندی که به سبب آنکه همسرش شغلش را از دست داده به این منطقه مهاجرت کرده، گفت که در ماههای اول میوه را از اطراف هفت تیر که محل کارش بوده تهیه می کرده اما بعدا ترجیح داده در همین منطقه که میوه «ارزانتر» خرید کند.
در کلیت به نظر می رسد به تدریج مقاومت طبقه تازه وارد برای حفظِ شیوه زندگی گذشتهاش تغییر الگو داده و به پذیرش تغییر مسیر می دهد. از سوی دیگر این طبقه تلاش می کند تا برخی اقلام مورد نیازش در همین منطقه تهیه کند و از سفرهای غیرضروی به مناطقی که عادتش تهیه اقلام از آن بوده پرهیز کند.
فقر آگاهی :اعتراض به وضعیت
پیش از این آصف بیات (۱۳۷۹) نیز از حرکت طبقات به عنوان یکی از شاخصهای سالهای پیش از انقلاب ۱۳۵۷ یاد میکند. در الگوی بیات، بخشی از روستاییان پس از اصلاحات ارضی، حاشیه نشینان را شکل دادند و با انقلاب برخی از آنها ب مناطق بالاتر نقل مکان کردند. در الگوی جدید در منطقه هفده این رویداد برعکس و با ریزش طبقه متوسط به مناطق تهیدست روی میدهد. با توجه به شواهد و اظهارات ساکنان، در هر دو گروه تازه واردان و ساکنان سنتی با مشاهدۀ یکدیگر نوعی آگاهی و به زعم من «فقرآگاهی» روی داده است. گرچه این مساله باید توسط پژوهشگران عرصه علوماجتماعی مورد مداقه قرار بگیرد اما از منظر یک مشاهده گر به صورت بندی اولیۀ آن خواهم پرداخت.
پیش از پژوهش در منطقه هفده، من هم تصور می کردم عمدۀ تغییر الگوهای تهی دستان مربوط به شبکه های اجتماعی است اما پس از حضور در منطقه هفده دیدگاهم تا حدی تعدیل شده است. به نظر میرسد بخشی از فقرآگاهی طبقه تهیدست و همچنین متوسط ریزش کرده و واکنش نسبت به شرایط، به مشاهدۀ رو در رو و ورود الگوهای طبقه فرودست به زندگی طبقه متوسط فرهنگی و برعکس قابل تعمیم باشد. «اینا رو ببین ، این همه درس خوندهن اومدهن اینجا زندگی می کنه، کنارِ ما».
بر اساس مشاهدات به نظر می رسد دست کم بخشی از طبقه ساکن در منطقه هفده با مشاهده تحصیل کردگان بی کار (شامل فرزندان خودشان و افراد برآمده از میانه شهر و سقوط کرده) به نوعی دیدگاه انتقادی نسبت به وضعیت و شرایطی که مسبب این فقر است رسیده اند. برخی از آنها کم بودن تحصیلات، به دنیا آمدن در تهی دستی، اعتیاد پدر و مادر و امثالهم را دلایلی می دانند که سبب شده خودشان «محکوم» به فقر باشند اما مشاهده این آدمهای جدید و سرنوشت غیرعادی آنها از نظر مردم طبقه هفده، باعث شده تا نوعی نگاه عمیق تر به ریشه های نابرابری ایجاد شود: مشاهدۀ آدمهایی که تلاش کرده اند و از شهرهای مختلف و طبقات مختلف به میانه شهرها برسند و دستی مخوف آنها را تهی دستی و بیکاری هل داده است. اگر مشاهده فقر برای مردمان تهی دست منطقه هفده در روزمره شان به یک «عادت» تبدیل شده بوده، سقوطِ آدمهای پیش از این متوسط موجب تغییر دیدگاه و عادت شده است.
سالها (به عمد یا غیر عمد) دور نگهداشتن مردم حاشیهای شده و بیدولت [۱]در منطقه هفده دور از جغرافیایِ میانۀ شهر و حتی ساختمانهای اداری و کارمندان عالیرتبه و پروپاگاندایِ دشمنپنداری طبقات متوسط به قطع ارتباط همیشگی آنها با هستۀ شهر نیانجامیده. به نظر نگارنده همزیستی طبقه متوسط فرهنگی و فرودستان سبب شده فهم هر دو طبقه نسبت به موضوعِ نابرابری دچار چالش شود. یکی از ریشه های اعتراضات سال نود و شش و نود و هشت را می توان در تغییر نوع نگاه مردم تهی دست به فقر جستجو کرد. بخشی از مردم منطقۀ هفده در مصاحبهها به پدیده تبعیض (به زبان و بیان خودشان) اشاره می کردند، حالا دست کم از نظر بخشی از این مردم، فقر زاده طبقه ای نیست که در آن متولد شده اند، فقر لزوما زاده کم کاری و کم سوادیشان نیست. آنها حالا بر اساس مشاهدات می دانند که افرادِ تحصیل کرده هم ممکن است به وضعیت آنها سقوط کنند و این حاصل ناکارآمدی بالادستی ها، تبعیض و نابرابری های اجتماعی است و نه سرنوشتی محتوم و البته این وضعیت شایستۀ «اعتراض» است.
طبقه متوسط تهی دست شده به تدریج در این مناطق به گروه مرجع بدل می شود، دست کم این است که مردمِ منطقه دائما به حضور آنان و «بیچاره شدنشان» اشاره می کنند، شاید برخی از تغییرات در شعارهای معترضان سال نود و شش و نود و هشت و اشاره مستقیم معترضان نود و هشت به مطالباتی مانند کار، آزادی،رفع نابرابری را بتوان حاصل این رویارویی، تعامل و مشاهده دانست.
[۱] – statelessبه گروههایی از یک ملت اطلاق می شود که به دلیل دیگری بودن، نداشتن اوراق هویتی دولتِ مدرن و عدم شناسایی به مثابه بخشی از ملت از کلیه امکانات، خدمات و راهیابی به هسته های قدرت و لایه های بالای اجتماع محروم هستند. در ایران گروههایی مانند مهاجران افغانستانی، فرزندان حاصل از ازدواج مادران ایرانی و پدرانِ غیر ایرانی و همچنین افراد فاقد شناسنامه و حتی بخشی از فرودستان را می توان در این طبقه بندی جا داد. (برای اطلاعات بیشتر نک. Hammar 1991)
منتشر شده در «فصلنامه مطالعات ایرانی پویه»
منابع:
بیات، آصف(۱۳۷۹)سیاستهای خیابانی، جنبش تهی دستان در ایران. ترجمه اسدلله نبوی چاشمی،تهران: نشر شیرازه.
Hammar, Tomas (1991) Democracy and the Nation State: Aliens, Denizens, and Citizens in a World of International Migration. Aldershot : Avebury
Hodder, Ian(1995) Theory and practice in archaeology. London:Routledge.
Rathje.W.L. (1992) Reports, The Archaeology of Contemporary Landfills, American Antiquity: 437-447.
Rathje, L. William and Cullen Murphy (2001) Rubbish! The Archaeology of Garbage.Tucson: University of Arizona Press