خوشبختانه به نظر می‌رسد به تدریج توجه جامعه دانشگاهی ایران به مسئله پیامدهای احتمالی کرونا جلب شده و از این  رو، تبادل نظر در میان اندیشمندان حوزه علوم انسانی آغاز شده است. از جمله می‌توان به مجموعه یادداشتهای استاد گرامی جناب آقای دکتر منوچهری اشاره کرد که از منظر پدیدارشناختی به بررسی موضوع پرداخته‌اند.

کرونا: ملکه‌‌ی عذاب یا فرشته نجات؟

افشین خاکباز

گاهی فاجعه چنان سریع بر سرِ جامعه آوار می‌شود که، خساراتش، هر چند گسترده، به خسارات  مادی و تلفات جانی محدود می‌ماند و ‌تأثیر چندانی بر بنیانهای فکری و اخلاقی جامعه نمی‌گذارد. طبیعتا بحثهایی که در پی چنین رخدادهایی مطرح می‌شود نیز بیشتر به بهترین روشِ‌جبران خسارات مادی و کمک به آسیب دیدگان محدود می‌شوند و مجال چندانی برای تاملات عمیقترِ فلسفی باقی نمی‌گذارند. ولی برخی فجایع،  صرف نظر از ابعاد و تلفاتشان، تاثیراتی بس ماندگارتر و عمیق‌تر  برجای می‌گذارند و بحثهای عمیق‌تری را طلب می‌کنند. کرونا یکی از این رخدادهاست که به دلیل همه گیریِ جهانی و نامعلومیِ  زمان پایانش، از پتانسیل بالایی برای تاثیرگذاری بر مناسبات انسانی برخورداراست و از این رو، توجه زیادی را در میان اندیشمندان علوم انسانی به خود جلب کرده است. چنین توجهی برای جوامع بحران زده ای  همچون جامعه ایران که مدتهاست با بحرانهای متعدد، از جمله بحران ناکارآمدی دست و پنجه نرم می‌کنند ضروری‌تر می‌نماید.

خوشبختانه به نظر می‌رسد به تدریج توجه جامعه دانشگاهی ایران به مسئله پیامدهای احتمالی کرونا جلب شده و از این  رو، تبادل نظر در میان اندیشمندان حوزه علوم انسانی آغاز شده است. از جمله می‌توان به مجموعه یادداشتهای استاد گرامی جناب آقای دکتر منوچهری اشاره کرد که از منظر پدیدارشناختی به بررسی موضوع پرداخته‌اند.

یادداشت نخست اصل مدنی بودن  ارسطو و نیاز انسانها به یکدیگر یا به عبارتی با هم بودگی را به دوستی مدنی و در-عالم بودگی پدیدارشناسان پیوند می‌زند و از این منظر،‌ کرونا را همچون ویروسی ضد انسانی بازمی‌نمایاند که بیش از حیات جسمانی، حیات مدنی انسانها را نشانه رفته و سبب گردیده است تا انسانها به جای با-هم بودگی ، بقای خود را در  بی-هم بودگی یا دوری از یکدیگر بدانند. یادداشت دوم ویروس کرونا را ، صرف نظر از اینکه درآزمایشگاه تولید شده یا در دل طبیعت، محصول کردارِ بشرِ فایده‌گرای معاصر ، و ثمره شیوه زیست و مناسبات اقتصادی-اجتماعی برخاسته از پیوند میان سرمایه و تحجر و زور  می‌داند که همه چیز و همه کس را به ابزار کسب سود فروکاسته است. یادداشتهای سوم و چهارم، کرونا را همچون تسلیحات شیمیایی و اتمی ثمره نگاه گشتلی به جهان و میل انسان به سلطه بر طبیعت و هرآنچه در آن است از یک سو، و دفاع طبیعت در برابر زیاده خواهی انسان از سوی دیگر به تصویر می‌کشند و به عجزِ انسانِ پرمدعای گرفتار در قفسِ خودساخته گشتل اشاره می‌کنند که چون خبرِ بدِ سقوطِ قریب الوقوع  خود را نشنیده ، هنوز می خندد و لافِ سروری می‌زند. یادداشت هفتم با اشاره به نقش ناکارآمدیِ مناسبات اقتصادی برخاسته از سرمایه‌داری جهانی در پیدایش فجایعی همچون جنگهای جهانی که فرودستان را برای حفاظت از منافع اربابان به مسلخِ جنگ فرستاد ، به تلاش فیلسوفانی همچون هایدگر در جستجوی «معنا» اشاره می‌کند و از جبر تاریخی می‌گوید که انسان را بر سرِ دوراهیِ پیروی از «ایدئولوژی» دستگاه‌های مسلط نظام سرمایه‌داری که انسان را به مصرف کننده صرفِ هرآنچه تولید می‌شود تبدیل می‌کند، یا پرسیدن از معنای خویش و زندگیِ خویش قرار می‌دهد. یادداشت پنجم به زبانِ دینی بر همان نکات یادداشتهای پیش گفته تأکید می‌کند و کرونا را ثمره فساد و زشتکاریِ انسانِ‌گشتلی،یا به عبارتی عذاب برخاسته از تبهکاری‌های بشرِ زیاده طلب می‌خواند و ما را  به تامل و دیدنِ راستین فرا می‌خواند : دیدنی که غایتش نه چیرگی و تصرف، ‌بلکه گوش سپردن به معنای زمین است. یادداشت ششم، با اشاره به تمایز میان دو مفهوم متافیزیک و بر اساس رئالیسم انتقادیِ روی باسکرِ هندی، هشدارِ پنج سال پیش بیل گیتس مبنی بر عدم امادگی نظام درمانی جهان برای رویارویی با پاندمی ها و اپیدمی ها را محدود به سطحِ داده‌ای و مصداق نگاه متافیزیکی می‌داند و با اشاره به رابطه ای که فوکو بین دانش و قدرت ترسیم می‌کند، پیوند میان قدرت و سرمایه را که زمانی وعده‌ تسخیر طبیعت و ایجاد بهشت روی زمین را می‌داد مقصر پیدایش جهنمِ امروزین می‌داند، و مکتب تحلیلی را به چالش ارائه گزاره ای دعوت می‌کند که  حقیقت این فاکتها را بیان کند. یادداشت آخر،شرایطی را که بعد از فتح سرزمینهای جدید توسط اسپانیا در سده شانزدهم و سرکوب سرف های روسیه و شرق اروپا پدیدار شد، با شرایطی که بعد از طاعون قرن چهاردهم در اروپا ایجاد شد مقایسه می‌کند، و دو نوع پاسخ مختلفی را که به این دو شرایط داده شده بررسی می‌کند : پاسخِ دنیایی که به شکل تلاش برای تقسیمِ ثروتِ برجای مانده بروز کرد و با طلاو نقره ای که از غارتِ منابع سرزمینهای دیگر به دست آمده بود زمینه رونق اقتصادی اروپا را فراهم کرد،و پاسخ آخرت اندیشانه خرید بهشت که باعث رونق دکانِ کلیسا شد و آن را به کارآفرینی بزرگ تبدیل کرد. سپس دکتر منوچهری هشدار می‌دهد که پس از کرونا درمعرض این دو گرایش خواهیم بود، ولی همواره کسانی نیز هستند که راه سومی را پیشنهاد ‌دهند که همان بازگشت به خویشتنِ انسانی از مسیرِ الهیات رهایی بخش است.

در این یادداشتها گزاره های مختلفی مطرح شده که تصویری گویا از ارتباط میان نگاه گشتلی به جهان و انسان، و  کرونا ترسیم می‌کند .ولی به نظر می‌رسد بتوان به برخی از این گزاره‌ها از زاویه‌ متفاوتی نگریست:

۱- تهدیدِ با هم بودگی و مدنیت انسان: البته نمی‌توان انکار کرد که کرونا محدودیتهایی را  بر ارتباطات اجتماعی جوامع مختلف تحمیل کرده است ولی  انسانِ پسا کرونا الزاما تنهاتر و غیر مدنی تر از انسان پیش از کرونا نیست. فرایند اتمیزه کردنِ جوامع که برخاسته از  نگاهِ ‌گشتلی و پیوندِ علم و قدرت است،  مدتهاست در دستور کارِ مثلثِ زر و زور و تزویر قرار گرفته و با موفقیت به پیش می‌رود. از سوی دیگر، اگرچه کرونا انسانها را از نظر فیزیکی از یکدیگر دورتر ساخته، ولی شاید بتوان امید داشت که خطرِ مشترک،‌ نه در میانِ سرورانِ جوامع که ذینفعانِ اصلی نظام ناعادلانه کنونی‌اند،  بلکه در میان فرودستان و نخبگانی که سر درآخورِ این اربابان ندارند و مغضوبانِ همیشگیِ تاریخند، احساس هم‌سرنوشتی ایجاد کند. و شاید فناوری، بویژه فناوریهای اطلاعات و شبکه‌های اجتماعی،  البته در مقامِ ابزار نه گشتل، به جبرانِ دوری جسمانی انسانها از یکدیگر کمک کند و نه تنها مانع از افزایش فاصله اجتماعی شود، بلکه در پرتوی مجالی که برای ارتباط فارغ از ملاحظات اقتصادی با دیگران ایجاد می‌کند، به ارتباطات انسانی غنای بیشتری ببخشد ، مشترکات انسانی را بیشتر به رخ بکشد، همدلی با دیگری را بیشتر کند، و حتی شاید در آینده‌ای دور،‌ به سلاحِ ضعیفان و فرودستان تبدیل شود و زمینه را برای جهانی شدنِ راستینی مهیا کند که نه بر اساس منافع صاحبان ثروت و قدرت،بلکه  بر مدارِ اشتراکات و هم‌سرنوشتیِ انسانی می‌چرخد: احتمالی که هرچند امروز آرزومندانه و ساده‌لوحانه می‌نماید، شاید در صورت پیدایش شرایط مناسب ناممکن نباشد.

۲- شباهت کرونا و مثلث زر و زور  و تزویر از منظر مخدوش ساختنِ‌ سیستماتیکِ ارتباطات انسانی : به نظر می‌رسد نمی‌توان  ایجاد اختلال سیستماتیک در ارتباطات انسانی را وجه اشتراک و شباهتِ کرونا و نهادهای ثروت و قدرت دانست. نخست اینکه آنچه کرونا ایجاد می‌کند اختلال در «ارتباطات فیزیکی» میان انسانهاست و همانطور که در پاراگراف قبل اشاره شد، این ویروس حتی ممکن است به تقویتِ نوعی ارتباط انسانی نیز بیانجامد و معنایی هر چند موقت به زندگی تهی شده از معنای انسانِ‌مصرف زده ببخشد. این در حالی است که همانطور که دکتر منوچهری به درستی اشاره کرده اند، منافع نهادهای ثروت و قدرت در گروی ایجاد اختلال سیستماتیک در« ارتباطات انسانی» است. ولی چنین اختلالی نه تنها به معنای ایجاد اختلال در ارتباطات فیزیکی انسانها نیست، بلکه نیازمند تقویتِ بیش از حدِ جلوه های مختلفِ ارتباطات فیزیکی به قیمت کمرنگ ساختنِ ارتباطات انسانی نیز هست و  به دلیل نیاز به تولیدِ انسانِ مصرف کننده، همسان سازی و قالبی سازیِ ‌انسانها و رواج الگوهای مصرف یکسان درمیان همگان، برقراری چنین ارتباطاتی را تسهیل هم می‌کند.

۳- کرونا همچون تسلیحات شیمیایی و اتمی، «نتیجه پروژه های جهان گستریِ گشتل» : به نظر می رسد نتوان کرونا را از سنخ تسلیحات اتمی و شیمیایی، و ثمره نگاه گشتلی دانست. تسلیحات اتمی و شیمیایی ابزارهایی در نبرد قدرتِ میان خدایانِ زر و زور و تزویر، و محصولِ نگاه گشتلی و شیوه زیستِ برخاسته از چنین نگاهی هستند ولی کرونا را می‌توان از عوارض جانبیِ نگاه گشتلی دانست نه ابزاری در دست آن، مگر اینکه تسلیمِ‌ نگاهی شویم که بی هیچ مدرک و قرینه‌ای، و حتی با وجود شواهدی که خلاف این را نشان می‌دهد،کرونا را سلاحی بیولوژیک  می‌داند.

۴- نقد نگاه متافیزیکی به کرونا: دکتر منوچهری به درستی به آشفتگی مفهومیِ برخاسته از عدم تمایز بین دو معنای متافیزیک در جامعه علمی اشاره می‌کند؛ متافیزیک به عنوان امر غیر فیزیکی و ماورایی، و متافیزیک به عنوان نوعی اندیشه ورزی در مواجهه با امر واقع .سپس بر اساس تقسیم بندی سه گانه نظریه رئالیسم انتقادی روی باسکر که سه سطح داده ای، ایده‌ای و وجودی را برای پدیده ها قابل شده است، پیش بینی بیل گیتس در باره ظهور چیزی شبیه کرونا و ابراز نگرانی او از آماده نبودنِ دنیا برای رویارویی با چنین پاندمی ای را  محدود به سطحِ داده‌ای و مصداقی از نگاه متافیزیکی در معنای نخستِ کلمه می‌داند. از سوی دیگر،‌ ایشان در یادداشت پنجم، با ارائه مثالهایی از شرایط تاریخی مختلف که به اپیدمی منجر شد به جستجویی  وجودی یا  انتولوژیک برای  دستیابی به معنای کرونا و دلایل بروز آن می‌پردازند. ولی به نظر می‌رسد بهره‌گیری از آیات قرآن کریم برای تایید و تصدیق این معنا، رنگ و بویی متافیزیکی، به معنای ماورایی، به استدلال ایشان بخشیده که بعید است بیش از نگاهِ متافیزیکیِ بیل گیتس (در مفهوم دوم کلمه) به روشن ساختنِ معنای وجودیِ‌کرونا کمک کند.

۵- الهیات رهایی بخش به مثابه مسیر خویشتن یابی. الهیات رهایی بخش به مثابه مسیری برای بازگشت به خویشتنِ انسانی خویش جذابیت زیادی دارد، ولی به گمان من باید به برخی ملاحظات عملی نیز توجه داشت. الهیات رهایی بخش در کشورهای امریکای لاتین که به نوعی خاستگاهِ آن است منادی آزادی، مبارزه برای دستیابی به عدالت اجتماعی، و حضور دین در جامعه به مثابه نیرویی اجتماعی بوده است: انگیزه و هدفی که آن را در تقابل با نیروهای حامی سرمایه‌داریِ چپاولگر قرار می‌داد. به عبارت دیگر، دین که در ساختار قدرت رسمی جایی نداشت، به نیروی اجتماعی ترقیخواهی بدل شد که ازآنجا که ریشه در خاکِ سنت داشت از توانایی بسیج  توده‌ها نیز برخوردار بود. از این روشاید بتوان هنوز هم در جوامعی که در شرایط مشابهی به سر می‌برند الهیات رهایی‌بخش و اندیشه‌های برخاسته از آن را رویکردِ مناسبی دانست. امّا در جوامعی که دین دست در دستِ صاحبان قدرت دارد یا قدرت را در قبضه خویش گرفته، ممکن است به جای اینکه نیرویی رهایی بخش باشد، با تحمیلِ قرائتی رسمی از دین و دینداری، خود به عاملِ سرکوب جامعه بدل شود. در چنین جامعه‌ای، هر روایتی که با روایت رسمی تفاوت داشته باشد و هر معنایی بجز معنایی که دستگاه ایدئولوژی رسمی تبلیغ می‌کند، هر قدر هم دین مدارانه، ‌تحمل نمی‌شود و این بار، نه با فرمانِ خدایگان، بلکه به حکمِ خدا که بر زبانِ حاکمانی جاری می‌شود که خود را نماینده خدا بر روی زمین می‌دانند سرکوب می‌شود. سیر تطور مسیحیت در اروپا که از حرکتی رهایی‌بخش آغاز و به دادگاه‌های تفتیش عقاید و شکارِ جادوگران منجر شد، و برخی تحولات دوران معاصر به خوبی چنین گرایشی را نشان می‌دهد. از این رو،  اگرچه نمی‌توان منکر اهمیت و نقش الهیات رهایی‌بخش شد، ولی چنین نقشی مستلزم آن است بتوان تضمین کرد الهیات رهایی بخش در جایگاه خود به مثابه نیرویی اجتماعی باقی می‌ماند و سودای قدرت در سر نمی‌پروراند . در غیر این‌صورت، دیری نمی‌پاید که عالمِ دینی سر بر آستانِ امپراتور می‌ساید و  کنارش میآ‌آساید و از فضایلِ اطاعت از اربابان  سخن می‌گوید و اخلاقِ بردگان را موعظه می‌کند، یا اینکه خود ردای امپراتوری بر تن می‌کند و بر تخت می‌نشیند.

در مجموع، اگرچه هنوز برای قضاوت در باره میزان و نوع  تاثیرات بلند مدت کرونا بر جوامع زود است، یکی از تاثیرات کوتاه مدت آن به چالش کشیدنِ ادعای نگاه گشتلی مبنی بر ایجاد بهشتِ روی زمین، و گشودنِ چشمانِ ما بر عریانیِ امپراتوریِ نولیبرالِ نژاد پرستِ پرمدعاست. در واقع، به نظر می‌رسد کرونا بیش از آنکه متحد یا ابزارِ گشتل و نگاه گشتلی باشد،‌ واکنش طبیعت به  افراط کاری های انسان و زنگ هشداری است که اگر شنیده نشود، طلایه دارِ فجایعی خواهد شد که بنیانهای دنیایی را که  بر نگاه گشتلی استوار است می‌لرزاند و ناقوسِ‌مرگِ دنیای گشتلی را به صدا درمی‌آورد، ولی اگر شنیده شود و بتواند گشتلی‌ها را متقاعد کند که از قفسِ خودساخته‌شان بیرون بیایند، ممکن است طلایه‌دارِ دنیایی نو شود. از این منظر، شاید بتوان گفت کرونا با چهره ژانوسی‌اش، همزمان ملکه عذاب و فرشته نجات است.

مطلب پیشنهادی

حجاب، همچون مسئله/ سطوح سه‌گانه‌ی عدم به‌رسمیت‌شناسی هونت با توجه به جنبش «زن، زندگی، آزادی»

این مقاله سه قسمت دارد که هر سه بخش بر محور سه پرسش می‌گردند: یکم، سیر تاریخی و تبارشناسی مسئله‌ی حجاب در ایران معاصر چگونه است؟ دوم، آیا حجاب را می‌توان به‌عنوان یکی از مصادیق هر سه سطح عدم به‌رسمیت‌شناسیِ اکسل هونت به شمار آورد؟ در راستای پاسخ‌گویی به این پرسش، نخست به تعریف به‌رسمیت‌شناسی نزد اکسل هونت پرداخته شده است و سپس با شرح سطوح سه‌گانه‌ی عدم به‌رسمیت‌شناسی، مسئله‌ی حجاب در هر یک از این سطوح بررسی می‌شود. در نهایت پرسش سوم این است که چه بدیلی می‌توان برای مسئله‌ی حجاب متصور شد؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *