دکتر محمدرضا رئوفی

چرا استادی دانشگاه در اصفهان را رها کردم؟

دکتر محمدرضا رئوفی:

از آنجایی که بسیار عنوان می شد که چرا کار استادی دانشگاه در دانشگاه صنعتی اصفهان را رها کردم و قصد بازگشت هم ندارم، تصمیم گرفتم در باره دلایل خود بنویسم.

قصدم این نیست که بیانیه بدهم، و یا کسی را تخطئه کنم، چون من خود هفت سال در این سیستم کار کرده ام، و به اندازه هر شخص دیگری در باره آن مقصر یا بی تقصیرم. قصدم آن است که یک بار همه دلایلی که بارها و بارها روی آنها فکر کرده ام و گاه در باره آن با شما بزرگواران صحبت کرده ام را مکتوب کنم. اینها به واقع برای من دغدغه ذهنی است و نه مفاهیم مجردی که از روی روشنفکری یا بهانه گیری به آنها بپردازم. و اما دلایل اینجانب (به صورت پراکنده و متشتت)

۱٫ در هفت سالی که در دانشگاه مشغول کار بودم، توصیه ام به دانشجویان عدم ادامه در مقاطع بالاتر تحصیلی (به خصوص در ایران) بود. دو بازخورد متفاوت ولی در حقیقت یکسان داشتم: فقط دو نفر از دانشجویان به حرفم گوش دادند، و بعد از چند وقت با من تماس گرفتند و بسیار از من تشکر کردند. بقیه بعد از چند سال پیش من می آمدند و اظهار پشیمانی می کردند از این که به حرفم گوش نکردند. تصور کنید کالایی را عرضه می کنید، ولی نخریدن آن را تبلیغ می کنید، و فقط کسانی که آن را نخریده اند از شما ممنون باشند؟ در طول این هفت سال هیچ کاری نکردم که اثر مثبتی داشته باشد. خود را گول می زنم اگر فکر کنم که وقتی در آن هفت سال حضورم نقشی مثبت نداشته، بعدا می تواند داشته باشد.

۲٫ دانشگاه یک کار دولتی است، بنابراین حقوق آن از جیب مردم می آید، مردمی که هیچ گونه اختیاری در این که این پولها کجا خرج شود، چگونه خرح شود و هیچ نظارتی بر نحوه آن ندارند. مردمی که به آنان همیشه در مورد مفید بودن موارد استفاده پولشان در دولت دروغ گفته شده.

۳٫ دانشگاه در حقیقت یک بوروکراسی ناکارآمد است که عمده وظیفه اش تربیت بوروکرات برای بوروکراسی های ناکارآمد دیگر است. اگر در رشته های فنی و مهندسی و پزشکی دانشگاه ها گاه نیروی متخصص به معنی حقیقی کلمه تربیت می کنند، در رشته های دیگر اکثر قریب به اتفاق نیروها برای بوروکرات شدن تربیت می شوند، یعنی برای کارهایی که مضر برای مملکت است.

۴٫ مانند هر بوروکراسی دیگری، آن هم از نوع دولتی اش، دانشگاه پر است از رانت طلبی، رقابت ها [و حتی حسادت ها]ی مریض، و دغدغه های ذهنی احمقانه و در عین حال احساس مهم بودن و مفید بودن و احساس دانشمند بود. این مسئله ای فراگیر در کل دنیاست، ولی سیستم ارزش گذاری به شدت بوروکراتیک اعمال شده در دانشگاه های ایران، این مسئله را شدت و حدت خاصی بخشیده است. برای من کار کردن در چنین محیطی بسیار سخت و شکنجه آور بود.

۵٫ حتی در مورد تربیت متخصصین، با بودجه و هزینه بسیار کمتر می توان نتایج بسیار بهتری کسب کرد. مثلا در مورد آی تی، من افراد بسیار واردی سراغ دارم که اصلا تحصیلات دانشگاهی نداشته اند. از طرف دیگر، ما در کار خود چند سال گذشته، به شدت با کمبود نیروی فنی وارد مواجه بوده ایم، ولی عمدتا نیروهای تحصیل کرده مهندسی که برای مصاحبه می آمدند بیشتر ادعا داشتند تا تخصص.

۶٫ کار تحقیقات آکادمیک در دنیا تبدیل به یک در و دکان، آن هم از نوعی ناصادق شده است. هر صنفی کارش توسط مشریانش سنجیده می شود، مگر کار آکادمیک که سنجشش توسط خود آن صنف انجام می گیرد. شما فرض کنید فردا بگویند که سنجش کار رستوران داران باید توسط خود رستوران داران انجام شود و مشتریان باید بی چون و چرا این ارزیابی را بپذیرند. فکر می کنید این مسئله چه قدر فساد به وجود می آورد؟ چرا آکادمی از این فساد مبرا باشد؟! حرفم در این است که این فساد خواسته و یا ناخواسته به وجود می آید و خیلی ربطی به این که افراد فاسد باشند یا نه ندارد…

۷٫ تحقیقات آکادمیک در ایران وضعی از این بدتر دارند. انبوه مقاله هایی که به جرات بالای %۹۵ آن به هیچ دردی نمی خورد، هیچ مشکلی را حل نمی کند و حتی مرزهای علم را هم چندان جلو نمی برد!

۸٫ امان از احساس احمقانه ای که به شخص دست می دهد، وقتی ساعتها روی مسئله ای تمرکز شدید می کند تا مقاله ای بدهد که در کل عالم ۱۰ الى ۲۰ نفر به سرعت نگاهی به آن بیندازند، و به هیچ درد دیگری مگر ترفیع حقوق شخص نخورد! دردش خیلی زیاد است، لااقل برای من! باور کنید این دیگر از من ساخته نیست. نمی توانم! واقعا نمی توانم!

۹٫ کار استاد قاعدتا باید پرورش دانشجو باشد. در دانشگاه دانشجویان ضایع می شوند! با شور و حرارت جوانی می آیند، و دل خسته و ترسو بیرون می روند. یادشان می دهیم که عرضه هیچ کاری جز درس خواندن ندارند. هر چه ذوق یادگرفتن در سیستم فاسد آموزشی پیش از دانشگاه برایشان مانده بود در دانشگاه نابود می شود. عوض آن که تشویق شان کنیم که زندگی کنند و برای سختی های زندگی آماده شان کنیم، یادشان می دهیم چگونه از واقعیت های زندگی در قالب ادامه درس فرار کنند. محیط خشک و مرده دانشگاه صنعتی اصفهان در این مورد از پیشروان است و فقط با فاصله کمی از دانشگاه اصفهان احتمالا مقام دوم را دارد.

۱۰٫ دانشکده ریاضی طلایه دار این موضوع است! من بسیاری از دانشجویان قدیمی دانشگاه را دیده ام که از اثرهای بد روحی و روانی می گفتند که فشارهای دروس ریاضی سال اول و دوم دانشگاه روی آنها گذاشته است. اینها دانشجویان تنبلی نبودند و در دانشگاه صنعتی در رشته های خوب مهندسی قبول شده بودند.

۱۱٫ آیا همکاران عزیز دانشگاهی که دانشجوی کارشناسی ارشد و دکترا (آن هم بغیر حساب!) می گیرند، هیچ گونه دلسوزی برای آینده این جوانان دارند؟ یا فقط به نفع شخصی خود می اندیشند؟

۱۲٫ ولی سئوال دیگر آن است که آیا با قوانین فعلی می شود در دانشگاه تدریس کرد، ولی دانشجوی دکترا نگرفت؟!

۱۳٫ من فکر می کنم در دنیا درباره نقش مثبت دانشگاه ها اغراق زیادی شده.

به نظرم ترتیب:
دانشگاه –> علم و صنعت –> اقتصاد خوب
ترتیبی که در از زمان پهلوی بر ذهن و تصمیمات برنامه ریزان و عموم مردن بیشترین تاثیر را داشته، ترتیب کاملا، غلطی است. ترتیب درست بیشتر این گونه است:
اقتصاد سالم و درست –> صنعت –> کنجکاوی یا نیاز علمی –> دانشگاه.

بنابر این رشد سرطانی دانشگاه در کشورمان حاصل نقاره را از سرگشادش زدن است. دوستانی که فکر می کنند دانشگاه های ما مثلا به رشته ای چون PDEنیاز دارد، در اشتباهند. کشور ما الان فقط به یک چیز نیاز مبرم و اساسی درد و آن فضای کسب و کار درست است. در چین به یک کارگاه موفق ماشین سازی(ماشینهای مواد غذایی رفتم که رئیسش مدرک دیپلم دبیرستان را هم نداشت، ولی بسیاری از طراحی های فنی ماشینها را خودش انجام می داد. نکته در این جاست که سیستم اقتصادی چین به این شخص اجازه می داد که موفق باشد و به صورت تجربی بیاموزد.

۱۴٫ همه اش یاد گرفته ایم تقصیر را به عهده مسئولین اندازیم. وقتی برای کارشناسی ارشد کنکور سراسری گذاشتند، آیا استادان نمی توانستند یک صدا به آن اعتراض کنند و حتی در اعتراض به آن از پذیرش دانشجو خودداری کنند؟ برای کنکور احمقانه دکترا چه طور؟ آیا اساتید عزیز و بسیار دانشمند ناآگاه بودند از اثرات سوء و مخربی که چنین تصمیم گیریهای مرکز مدارانه بر همه چیز دارد؟ یا آگاه بوند، ولی نفع خودشان هم در آن بود؟ دانشگاه های ما اکنون دانش آموزانی که برای کنکور تربیت شده اند را تحویل می گیرد تا آنها را برای کنکورهای بعدی آماده کند! استادان ما نه تنها اعتراض نکردند بلکه با سهیم شدن در طرح سئوالات کنکور خود سهیم شدند در این فاجعه، چون برایشان امتیاز داشت.

دلایل دیگری نیز هست، ولی به قول مولانا شرح این هجران و این خون جگر، این زمان بگذار…

محمدرضا رئوفی
دانش آموخته دکتری ریاضی دانشگاه آمریکایی ایندیانا،
پست دکترا در موسسه ماکس‌پلانک واقع در لایپزیگ آلمان،
عضو سابق هیئت علمی دانشگاه صنعتی اصفهان

مطلب پیشنهادی

حجاب، همچون مسئله/ سطوح سه‌گانه‌ی عدم به‌رسمیت‌شناسی هونت با توجه به جنبش «زن، زندگی، آزادی»

این مقاله سه قسمت دارد که هر سه بخش بر محور سه پرسش می‌گردند: یکم، سیر تاریخی و تبارشناسی مسئله‌ی حجاب در ایران معاصر چگونه است؟ دوم، آیا حجاب را می‌توان به‌عنوان یکی از مصادیق هر سه سطح عدم به‌رسمیت‌شناسیِ اکسل هونت به شمار آورد؟ در راستای پاسخ‌گویی به این پرسش، نخست به تعریف به‌رسمیت‌شناسی نزد اکسل هونت پرداخته شده است و سپس با شرح سطوح سه‌گانه‌ی عدم به‌رسمیت‌شناسی، مسئله‌ی حجاب در هر یک از این سطوح بررسی می‌شود. در نهایت پرسش سوم این است که چه بدیلی می‌توان برای مسئله‌ی حجاب متصور شد؟

3 دیدگاه

  1. رضا کیانی موحد

    عالی بود دکتر جان… عالی

  2. هر انسان با وجدانی مثل شما این را می فهمد. افرادی که علیرغم ناکارآمدی دانشگاهها و عدم امکان اصلاح ساختار مخرب توسط هیچکس(که عمدا بدین صورت اداره می شود) هنوز در این سیستم معیوب ادامه فعالیت می دهند جای تعجب و تاسف هست.
    درود بر شرف و آزاد اندیشی تان.

  3. این نوشتار مرا به یاد
    “((گلستان سعدی)) باب هشتم در آداب صحبت”
    اگر انسان خودش ناتوان از درک علم و گسترش آن در دنیای امروز است، متهم کردن دانشمندان به بی عملی و ترجیح کسب و کار بر علم و دانش، شایسته انسانی فرهیخته نیست.

    دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بی فایده کردند: یکی آن که اندوخت و نخورد و دیگر آن که آموخت و نکرد.

    علم چندان که بیشتر خوانی

    چون عمل در تو نیست نادانی

    نه محقق بود نه دانشمند

    چارپایی بر او کتابی چند

    آن تهی مغز را چه علم و خبر

    که بر او هیزم است یا دفتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *