دکتر سیدمحسن علوی‌پور

پول نمی‌تواند سلامتی را تضمین کند؛ کاوشی در فرصت‌های هنجارین ناشی از فراگیریِ کووید-۱۹

دکتر سیدمحسن علوی‌پور

عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی

بیماری‌های فراگیر همواره منشا تحولات مهم در تاریخ زندگی بشر بوده‌اند. از تاثیرات بیماری‌ها در تضعیف و تغییر نظام حکومتی در دوره‌های مختلف تاریخی و جوامع مختلف جهان گرفته تا اثرات درازدامنی که بر فرهنگ، هنر و تفکر انسان‌ها بر جای گذاشته‌اند، می‌توان پاندومی‌ها را چونان موقعیتی برای تغییر بنیادین در فهم و شیوه زیست بشری در نظر گرفت. شاید دلیل ساده‌ای که برای این تاثیرگذاری شگرف بتوان بیان کرد، موقعیتی اضطراری است که ظهور و گسترش این بیماری‌ها در جوامع انسانی پدید می‌آورند. این اضطرار از یک‌سو توانمندی‌های مرسوم دولت‌ها برای تامین شرایط امن و سالم برای فعالیت اجتماعی و اقتصادی اعضای جامعه را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و از سوی دیگر، به واسطه فراگیر بودن، ناگزیر همه طبقات اجتماعی را با خود درگیر می‌کند و این فقدان طبقه‌بندی اجتماعی، خود عاملی است برای آنکه در برهم‌خوردگی نظم مالوف طبقاتی، فرصت‌ها برای شکل‌گیری و ترویج اندیشه‌های بدیع در میان اعضای جامعه فراهم آید. به عبارت دیگر، نه تنها حتی قوی‌ترین و ثروت‌مندترین دولت‌ها برای تامین ملزومات مقابله با پاندومی‌ها دچار چالش‌های جدی می‌شوند، که در بطن جامعه نیز بی‌چهرگیِ بیماری، نظام هنجارین طبقاتی را بدون هیچ پیش‌زمینه‌ای به سخره می‌گیرد و همگان ناگریز از آن هستند که تدابیر مشابهی را در مقابله با آن، به کار گیرند: پاندومی‌ها عموما برای نظام بهداشتی و پزشکی موجود –که امکانات را بنا به طبقه‌بندی‌ها در اختیار جامعه قرار می‌دهد- ناآشنا هستند و از این‌رو، همگان در فقدان آمادگی برای مقابله با آن، موقعیت مشابهی دارند.

چنین شرایطی باعث می‌شود که در بروز هر پاندومی، هم جامعه و هم دولت‌ها در موقعیت ناآشنایی قرار گیرند و با عنایت به شدت هجمه و گسترش نفوذ آن، ناگزیر خود را مضطر بیابند. از همین روست که نظام قدیم کلیسایی و ساختار حکومتی قرون وسطایی در اروپای قرن چهاردهم میلادی، در مواجهه با فراگیری طاعون، شکستی سهمگین را تحمل می‌کند و در کنار آن، به شکلی ناگهانی و نامنتظر، برای پدید آمدن و فربه‌شدن لایه‌های نوین اجتماعی –مانند بورژواها- و همچنین اندیشه‌های جدیدی که اقتدار کلیسایی را مورد خدشه قرار می‌دهد، فرصت‌های بی‌بدیلی پدید می‌آید. شکل‌گیری فردباوری در اروپای طاعون‌زده و آغاز رنسانس –که پیشگامان آن نیز در ایتالیا که بیشترین آسیب‌ها را از شیوع طاعون دیده بود، ظهور یافتند- و در ادامه آن پدید آمدن شرایط مناسب برای ظهور سوژه دکارتی، نخستین گام‌های انسان غربی برای طلوع مدرنیته به شمار می‌رود؛ گام‌هایی که در درجه نخست با انزوای عمومی افراد از دیگران –که در هراس از ابتلای به طاعون گسترش یافت- و تردید آنها در باورهای مرسوم کلامی –که پیشتر، بحران‌ها را در چارچوب نظام تنبیه و پاداش الهی صورت‌بندی می‌کرد و اکنون، در فراگیری آن، دیگر امکان تمیز جوامع خوب و بد از یکدیگر را نداشت- شکل گرفت و در تداوم خویش، با کنار زدن هراس دیرین از مداخله انسانی در تغییر طبیعت (تا پیش از رنسانس، آنچه اندیشمندان و دانشمندان را به خود مشغول می‌داشت، «قیاس» از طبیعت بود و نه «تسخیر» و «سلطه» بر آن)، باور به ظرفیت‌های آزمایش و مشاهده طبیعت را نیز پدید آورد و مقدمه‌ای بر تحول بنیادین در نظام معرفتی و اولویت یافتن علوم طبیعی بر سایر معرفت‌ها شد که در نهایت، شکل‌گیری و غلبه معرفت پوزیتیویستی را در نظام دانش انسانی به همراه آورد.

البته نباید فراموش کرد که این تحولات ضرورتا نه مطلقا مثبت بوده است و نه مطلقا منفی. ظهور تکنولوژی مدرن، اگرچه پیامدهای ارزشمندی را در حوزه رفاه و افزایش سطح ایمنی و سلامت اجتماعی به همراه داشت، به واسطه خشونتی که بر طبیعت اعمال می‌کرد، خود به «قفس آهنین» جدیدی مبدل شد که با ممانعت از مداخله ارزش‌ها و بنیادهای اخلاق انسانی و اجتماعی در پیشرفت، به پیامدهای تراژیکی مانند ظهور استعمار و استعمارگری در میان انسان‌ها، انقراض بسیاری از حیوانات در طبیعت، افزایش بی‌رویه سطح تلفات در مشاجرات و جنگ‌ها، آسیب رساندن به منابع زیست‌محیطی و گرم‌شدن زمین و ایجاد حفره در لایه ازن و بسیاری نمونه‌های دیگر از آسیب‌های زندگی بشری نیز منجر شد. در نیمه دوم قرن نوزدهم و نیمه‌های قرن بیستم بود که با هشدارهای فردریش نیچه، فیلسوف آلمانی، و سپس، ظهور جریان‌های نوین در عرصه اندیشه و فلسفه اجتماعی و سیاسی، کاوش در این پیامدهای ناگوار مورد توجه قرار گرفت و به واسطه آن، ضرورت تامل و بازنگری در نظام مسلط توسعه –با محوریت اقتصاد و مکانیزم دست پنهان بازار- در زمره مباحث جدی اندیشه‌ای قرار گرفت. از جمله مقولاتی که در این عرصه، نقد و پرسش‌گری جدی اندیشمندان را متوجه خود ساخت غلبه یافتن «پول» به عنوان مبنای ارزشگذاری و شکل‌گیری هنجارهای نظام‌های اجتماعی در دنیای جدید بود. کارل مارکس، در قرن نوزدهم، داعیه‌دار طرح این انتقادهای بنیادین شد و اندیشه‌های او، به کلامی سکولار برای طرح‌افکنی بنیادهای اجتماعی بدیلی بدیل شد که در آن، نه پول، که کار و خلاقیت انسانی مبنای بهره‌مندی و سعادت جامعه شمرده می‌شد. فارغ از اینکه مارکس و پیروان او تا چه اندازه در برساختن و تحقق چنین هنجارهایی موفق بوده‌اند، موضوع پرداختن به هنجارین شدن «پول» و آسیب‌های آن برای جوامع انسانی، در ادامه این دوران نیز مورد توجه و پردازش فیلسوفان و اندیشمندان حوزه اخلاق و سیاسی بوده است و ابعاد مختلف این نظام هنجاری مورد کاوش آنها قرار گرفت.

از جمله موضوعاتی که در این زمینه در دهه‌های اخیر طرح شده است، مکانیزم‌های جا افتادن پول به مثابه مبنایی برای بهره‌مندی شهروندان از خدمات و امکانات زندگی اجتماعی بوده است. مایکل سندل، فیلسوف سیاسی اجتماع‌گرای آمریکایی از جمله کسانی است که به‌ویژه با کتاب خود با عنوان «آنچه با پول نمی‌توان خرید» که در سال ۲۰۱۲ منتشر شد (ترجمه حسن افشار، ۱۳۹۳)، این امر را از وجوه مختلف مورد بررسی قرار داده است. سندل در این کتاب با اشاره به عرصه‌های حیات انسانی و اجتماعی که تا پیش از این، محل سلطه پول بر روابط شهروندان نبود؛ اما با گسترش مرزهای بازار نولیبرالی، به عرصه‌ای برای مبادله بر مبنای ارزش پول مبدل شده است (عرصه‌هایی مانند رعایت حق تقدم و صف، حق شکار حیوانات در معرض انقراض، عشق‌ورزی و اهدای هدایا، حیات و ممات انسانی و بدن انسان به مثابه محلی برای تبلغیات تجاری و …) به آشفتگی‌های هنجارین ناشی از غلبه پول بر این عرصه‌های حیات اخلاقی شهروندان می‌پردازد و هشدار می‌دهد که در چنین شرایطی حتی مرگ انسان‌ها می‌تواند به محلی برای قمار و کسب درآمد مبدل شود و دوست‌داشتن، به عنوان فضیلتی اخلاقی، چونان کالائی قابل خرید و فروش از قوام اخلاقی آدمیان برکنار بماند. این هشدارها البته گسترده است و مطالعه کتاب خوش‌خوان سندل می‌تواند چشم‌اندازهای بدیعی را در برابر خواننده برگشاید.

اما آنچه در وضعیت کنونی ما، در گامی پیشتر از سندل و متفکرانی مانند او قابل توجه است، پیامدهای ظهور و گسترش بیماری کرونا در سطح جهانی و ملی و تاثیرات این پیامدها برای حیات اخلاقی شهروندان است. پاندومی کووید-۱۹، با توجه به گستره نفوذ و مدت ماندگاری آن، جامعه مدرن و توسعه‌یافته معاصر را دچار چالش جدی کرده است. البته یادآوری این نکته مناسب می‌نماید که مدت ماندگاری این پاندومی تا کنون بیش از نمونه‌های مشابه قبلی (مانند طاعون و وبا) نبوده است؛ اما سرعت یافتن زندگی معاصر و غلبه این سرعت –به‌مثابه ارزشی هم‌عنان با پول- آدمیان را در برابر ماندگاری آن بسیار بی‌تاب کرده است. باور به اینکه شاید تا چند سال دیگر درمانی برای مقابله با این ویروس یافت نشود، جوامع را به گونه‌های مختلف درگیر خود کرده است. این در حالی است که تاریخ علم پزشکی نشان می‌دهد که این مدت برای مواجهه با خطرات یک ویروس نوظهور چندان طولانی نیست. اما امروزه، ما که در دنیای سرعت مبادله (مبادله داده‌، مبادله اطلاعات، مبادله کالا و پول، مبادله …) به سر می‌بریم، چنان بی‌تاب شده‌ایم که هر گونه سرعت‌گیری در برابر این شتاب فزاینده، بنیادهای معنایی زندگی اجتماعی ما را در خطر انداخته است. مهم‌ترین نشانه این مخاطره نیز در کاهش سطح چرخش «پول» خود را به نمایش می‌گذارد. اینگونه نیست که میزان «پول» در جوامع کاهش ویژه‌ای یافته باشد؛ اتفاقا برعکس، انباشت پول، هدف‌های جدیدی را در بازار برای خود می‌یابد؛ بازارهایی مانند فضای مجازی و گسترش ابعاد زندگی مجازی شهروندان. اما آنچه خود را چونان اضطرابی فراگیر به نمایش می‌گذارد، کاهش سرعت چرخش پول است. بانک‌ها، مراکز تجاری، و بازارهای سرمایه، به واسطه خطر کووید-۱۹، دچار اختلال شده‌اند و مهم‌تر از همه، دولت‌ها به عنوان مهم‌ترین حوزه‌های انباشت و توزیع «پول» دچار اختلال در نظام انباشتی شده‌اند. مالیات‌ها به تعویق افتاده است؛ بیکاری‌های فزاینده، دولت‌ها را مجبور به خرج کردن پول انباشته در جهت حمایت از اقشار آسیب‌دیده می‌کند؛ مراکز تفریحی و سرگرمی که به تعادل بازار و بازگشت پول در اختیار شهروندان به چرخه تحت نظارت و مدیریت دولت کمک می‌کنند هم تعطیل شده‌اند. در چنین وضعیتی، دولت‌ها با این هراس مواجهند که مجبورند از ثروت انباشته خود در جهت دفاع از سلامتی شهروندان بکاهند که این خود، می‌تواند به کاهش سطح اقتدار و انضباط تحمیلی دولت بر آنها رهنمون شود. در نتیجه، با وجود آنکه در آغاز شیوع پاندومی، دولت‌های مختلف جهان هر یک به نوبه‌ای تلاش کردند مسئولیت‌ها و هزینه‌های آن را بر دوش کشند، پس از مدتی (بسته به میزان سیطره ارزش‌های بازار و میزان توانمندی دولت‌ها برای حفظ تعادل بازار و مکانیزم‌های انباشت) با وجود تداوم شرایط اضطراری، زمزمه‌های بازگشت به شرایط عادی را سر دادند. البته باید انصاف داشت که در این میان، همه دولت‌ها یکسان عمل نکرده‌اند و برخی دولت‌ها هزینه‌های بیشتری را برای تامین سلامت اجتماعی تحمل کرده‌اند؛ اما در هر حال، عموما با افول اضطرار (و نه لزوما پایان آن)، گام‌های عملی ساختن این دغدغه را برداشته‌اند.

در این میان، دولت در ایران، شرایط ویژه‌ای را تجربه کرد. دولت که به واسطه وجود تحریم‌ها، در فرایند انباشت، از پیش دچار تزلزل شده بود، از همان آغاز، تلاش کرد تا حد امکان از پذیرش هزینه‌ها سر باز زند. میزان کمک‌های وعده‌داده‌شده به اقشار آسیب‌دیده (فارغ از میزان تحقق این وعده‌ها) و همچنین تعطیلی کسب و کارها (به ویژه در بوروکراسی دولتی) و تسهیلات در نظر گرفته شده برای شهروندان، همگی نشانه‌هایی از عدم پذیرش این بار از سوی دولت است. دولت از همان آغاز با وجود تاکید بر تعطیلی بخش‌های غیردولتی، تقریبا هرگز حاضر به تعطیلی بورکراسی خود نشد؛ علاوه بر این، با وجود اقدامات اولیه در حمایت از بیماران و رایگان کردن هزینه‌های درمان، خیلی زود از موضع خود عقب کشید و شهروندان مبتلا را مجبور به تامین بخشی از هزینه‌های درمانی کرد. زنجیره تامین منابع برای شهروندان –به منظور مساعدت به آنها جهت «در خانه ماندن»- نیز هیچ‌وقت شکل نگرفت. وعده‌های انگیزشی برای جلب مشارکت عمومی در نظام درمانی (مانند وعده استخدام به پرستاران) نیز پس از مدتی کنار گذاشته شد و در نهایت، در حالی‌که حتی آمار رسمی نیز نشانه‌ای از فروکش کردن شرایط اضطرار نشان نمی‌دهد، بازگشت کامل به شرایط عادی پس از عید فطر را نیز اعلام کرد.

این در حالی است که در خصوص تاثیر تامین شرایط انباشت و حفظ چرخه پول و اولویت آن بر سلامت شهروندان، فرصت گفتگویی اجتماعی نیز شکل نگرفت و با وجود هشدارها، پیامدهای این کار مغفول باقی ماند. با این حال، نباید فراموش کرد که چنین تدبیری نمی‌تواند صرفا در سطح بوروکراسی دولتی باقی بماند و ناگزیر سایر بخش‌های زندگی اجتماعی را نیز در بر خواهد گرفت. تنها ذکر یک نمونه از مناقشات در این زمینه کفایت می‌کند: شهرداری تهران با وجود تاکیدها بر مخاطرات و پیامدهای اجرای مجدد طرح ترافیک، و با وجود آنکه با وجود عدم اجرای این طرح در روزهای پس از نوروز، وضعیت ترافیکی شهر دچار اختلال جدی نشده است، بر آغاز اجرای این طرح پس از تعطیلات عید فطر تاکید می‌کند. چرا چنین تاکیدی وجود دارد؟ پاسخ را می‌توان تنها در توجه به اولویت و ارزش یافتن «پول» بر سایر هنجارهای زندگی اجتماعی یافت. طرح ترافیک باید اجرا شود؛ چون شهرداری نیز در نظام چرخه پولی، نیازمند تامین منابع و کسب درآمد است! و آنچه مغفول می‌ماند این پرسش است که مگر شهر در خدمت شهروندان نیست؟ به عبارت دیگر، مگر طرح ترافیک برای تسهیل رفت و آمدهای شهروندان و با هدف کمک به تامین سلامت آنها طراحی نشده است (بخشی از محدودیت‌های ناشی از این طرح مشخصا با نام «محدوده کنترل آلودگی هوا» اجرا می‌شود)؟ پس چگونه است که می‌توان سلامتی شهروندان را در مخاطره انداخت و بر اجرای چنین طرحی پافشاری کرد؟

پاسخ را باز هم باید در تحول نظام ارزشی و غلبه یافتن ارزش «پول» جستجو کرد. دولت‌ها و مراکز قدرت در الگوی سنتی و مالوف خود در تامین بنیادهای اقتدار، «پول» را اولین و مهم‌ترین منبع تثبیت وضع موجود می‌یابند و اگر قرار است این ثبات تهدید شود، می‌توان از ارزش‌های مهم دیگر، مانند «سلامتی شهروندان» هم چشم‌پوشی کرد. این همان الگویی است که ردپای آن را می‌توان در عدم توافق و تعهد بین‌المللی به کاهش تولید گازهای گلخانه‌ای و آسیب‌رسانی به محیط‌زیست نیز یافت. حمایت از ظلم‌های آشکار دولت اسرائیل بر فلسطینیان را نیز در همین حوزه می‌توان تحلیل کرد. تضییع حقوق اقلیت‌ها، بی‌توجهی به شرایط وحشتناک کشورهای فقیر، ظهور و گسترش تروریسم، چشم‌پوشی از ریشه‌های مولد آسیب‌های فزاینده زیست‌محیطی (مانند گرم‌شدن زمین، وقوع سیلاب‌ها، خشکسالی و …) در سطوح ملی و بین‌المللی را نیز در همین عرصه می‌بایست جستجو کرد: مراکز تولید، توزیع و انباشت «پول» مانند کمپانی‌ها و لابی‌های ثروتمند صهیونیستی، شرکت‌های تولیدکننده اسلحه، شرکت‌های بزرگ نفتی، صنایعی که فقر کشورهای توسعه‌نیافته را فرصتی برای بهره‌کشی از نیروی کار ارزان یافته‌اند، و دیگر مراکز مشابه با «پول» می‌توانند دولت‌ها و اجتماعات را از توجه و تلاش برای رفع این نابسامانی‌های انسانی برکنار دارند و این همان مبنایی است که نظم ناعادلانه موجود در سطح جهان را تبیین می‌کند.

اما در این میان، ظهور ویروس کووید-۱۹ فرصتی عمومی برای بازنگری در این الگوی سنتی است: باید فریاد برآورد که نه تنها «پول نمی‌تواند سلامتی را تضمین کند» که در مواردی نیز می‌تواند «تهدیده کننده آن باشد»! این در حالی است که انسان بدون بهره‌مندی از نعمت سلامتی، حتی قادر به تداوم زیست خود هم نیست. می‌توان از همین نقطه آغاز کرد: آنچه سلامتی عمومی را به مخاطره می‌اندازد؛ هر چقدر هم در فرایند تولید و انباشت ثروت موثر باشد، نه تنها ارزشمند نیست، که موضوعی کاملا «نابهنجار» است. ثروت تنها زمانی می‌تواند در سلسله‌مراتب ارزشی جای گیرد که تثبیت‌کننده ارزش‌های مهم‌تر –از جمله سلامتی و شرایط زندگی بسامان انسانی- باشد. این در حالی است که در وضعیت کنونی، اولویت‌یافتن ثروت، خود به محلی برای تهدید این قبیل ارزش‌ها مبدل شده است. اینک ظهور پاندومی کووید-۱۹ (همانند ظهور طاعون در اروپای قرن چهاردهم) فرصتی برای اهل فکر است که در دفاع از جامعه و ارزش‌های زندگی انسانی، ارزش‌های سنتیِ جاافتاده را مورد تردید قرار دهند و با ارائه الگوهای بدیل زیستی، امکان‌های گذار به زندگی بهتر را برای انسان‌ها، ترسیم کنند. چنین فرصت‌هایی دیریاب است و اگر به درستی از آن استفاده نشود، ممکن است تا قرن‌ها به تثبیت وضعیت نابهنجار موجود کمک کند.

در چنین شرایطی است که امید به امکان بازنگری در نظام هنجاری موجود فراهم می‌آید. روشنفکران و اهل علم کسانی هستند که به واسطه برکناری مرسوم از حلقه‌های قدرتمند چرخه ثروت، امکان مشارکت موثر انتقادی در این تلاش را دارند. بر این اساس، ضروری است که آنها در تامل و ارائه راهکارهای رهایی‌بخش در این زمینه، فعال باشند. در دهه‌های اخیر، و با وجود هشدارها و انتقادهای متفکران در خصوص پیامدهای غلبه این نظام ارزشی، نظام مسلط سرمایه توانست با اتکا بر همکاری رسانه‌ها و مبادی فکری جامعه، این اسطوره را خدشه‌ناپذیر جلوه دهد که «پول» مهم‌ترین مکانیزم ایجاد ارزش اجتماعی و تامین‌کننده سعادت فردی و عمومی است. اما ظهور کووید-۱۹ نشان داد که اتفاقا این مکانیزم در لحظات بحران می‌تواند به ابزاری علیه سلامت و رفاه عمومی تبدیل شود و با قربانی‌کردن حیات افراد مختلف در مناطق مختلف جغرافیایی، خود را تثبیت کند. شرایط کنونی فرصت مناسبی برای آشکارسازی سویه‌های تا کنون پنهان این مکانیزم است؛ فرصتی برای آنکه نظام ارزشیِ سوداگری محل تامل و نقد جدی قرار گیرد و پوچی اسطوره‌های آن برملا شود. برای گذار حیات آدمیان از این شرایط به وضعیتی بسامان‌تر، می‌بایست این فرصت را قدر شناخت.

مطلب پیشنهادی

معرفی کتاب «سرمایه‌ جوانمردی در دوران میانه»

شبکه‌های همیاری غالباً مستقل از حکومت‌ها فعالیت داشتند و شاید به‌یُمن وجود آنها بود که با تداول قدرت و رفت و آمد سلسله‌های پادشاهان و امیران و جابجایی کانون‌های قدرت سیاسی، انسجام و موجودیت جوامع کم‌تر دچار تزلزل می‌شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *