آوات عباسی
گفتار نخست: طرح مسأله
در تاریخ بیستم آذر ماه سال ۱۳۹۹ خبری بسیار مهم در زمینۀ رمزگشایی یکی از خطوط کهن ایران که با نام ایلامی خطی شناخته میشود، توسط خبرگزاریهای داخلی به نقل از شبکۀ تلویزیونی فرانسانفوتیوی پوشش داده شد. کاشف یک باستانشناس فرانسوی به نام فرانسوا دوسه معرفی میشود. به نقل از ایشان گفته میشود که کشف صورت گرفته با توجه به اصلاح دیدگاههای قبلی در مورد آغاز نگارش از میانرودان، یک انقلاب تاریخی است. با توجه به آنچه در مورد تمدن جیرفت و همچنین بررسیهای انجام شده در مورد لوحهای کنارصندل جیرفت میدانیم، عبارات باستانشناس فرانسوی نکتۀ تازهای نمینماید. عجیب آنکه اعلام میشود حاصل این کشف، که پیشاپیش یک انقلاب تاریخی خوانده شده، در سال آینده، یعنی ۲۰۲۱ منتشر خواهد شد!
غوغای خبری این کشف و مهمتر از آن ابهامات مرتبط با آن، موجب پیگیری موضوع میشود. اما با پیگیری و بررسی، نکات مبهمی در ارتباط با عناوین متفاوت خود کاشف ظاهر میشود. در اطلاعیۀ منتشر شده در تاریخ ۲ تیر ۱۳۹۴ در سایت رایزنی فرهنگی ایران در رم و در دانشگاه پادووا از ایشان با عنوان پروفسور فرانسوا دوسه، عضو گروه باستانشناسی دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران ۲ (!) یاد میشود. چند ماه بعد در مورخۀ ۲۶ مهرماه ۱۳۹۴ در روزنامۀ ایران در پوشش خبری مربوط به حضور فرانسوا دوسه و ماسیمو ویداله در سیستان و بلوچستان، ایشان ” فوق دکترای دورۀ آغاز نگارش ایران از دانشگاه سوربن فرانسه” معرفی میشوند! عناوین متنوع دیگری هم از ایشان مییابیم: “ استادیار فرانسوی باستانشناسی دانشگاه تهران” در یک مصاحبۀ مفصل در روزنامۀ ایران در ۷ شهریور ۱۳۹۵؛ ” دانشآموختۀ دانشگاه سوربن و استاد خارجی دانشگاه تهران” در نشست علمی دانشگاه کرمانشاه در ۹ اردیبهشت ۱۳۹۷؛ “ استاد دانشگاه تهران” در مصاحبه با خبرگزاری میراث خبر در مرداد ۱۳۹۹؛ “محقق دانشگاه لیون فرانسه” در مقالهای در فصلنامه تاریخ اسلام و ایران در پاییز ۱۳۹۹؛ “عضو گروه باستانشناسی، دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران و آرکئو-اوریانت” در اطلاعیۀ سمینار برگزارشده توسط مؤسسۀ آموزش عالی و معماری هنر پارس، دانشگاه پادووا و دانشگاه لیون ۲ لومیر فرانسه در ۲۴ آذر ۱۳۹۹٫
ابهامات موضوع موجب میشود متن دو مصاحبۀ مفصل با ایشان را مطالعه نماییم، که یکی در تابستان ۱۳۹۹ و دیگری در تابستان ۱۳۹۵ انجام شده است. خوشبختانه مشاهده مینماییم ایشان در مصاحبه با خبرگزاری میراث خبر شرحی از فعالیتهای خود در ایران را ارائه دادهاند: « از ۲۰۱۴ در ایران زندگی میکنم. در ایران فعالیت آموزشی دارم. در دانشگاه تهران تدریس میکنم … همچنین به مطالعه و بررسی سیستم نگارش که هنوز در ایران ترجمه نشده مشغول هستم. به دستاوردهای بسیار خوبی دست پیدا کردم. فکر میکنم امسال که ۲۰۲۰ است بتوانم ترجمه کامل این سیستم نگارشی را چاپ کنم». اگر چه با این عبارات اطلاع مییابیم که علیرغم عنوانهای گوناگون، فعالیت اصلی ایشان در ایران آموزشی و در واقع تدریس در دانشگاه تهران است، با اینحال مطلبی که بتواند حداقل نمایی از کشف ایشان در اختیار ما قرار دهد، نمییابیم. غیر از آن، در این مصاحبه ایشان به حیطهای غیرمنتظره وارد شده، با یک دیدگاه و داوری عجیب به قراردادهای کاوشهای باستانی دولت فرانسه و دولت قاجار اشاره میکنند! ایشان با پذیرفتن غارتگری باستانشناسان فرانسوی از میراث فرهنگی ایران، آن را بیشتر مربوط به گذشته و مرتبط با برخی کاوشهای اولیۀ فرانسویها در شوش میدانند. با اینحال و در ادامه، این غارتگری را مستوجب سرزنش ندانسته، آنچه از نظر ایشان قابل سرزنش بوده، نکتهای است که تحت عنوان خیانت شاهان قاجار از آن یاد میکنند!! نکتۀ قابل تأملتر آنکه ایشان قراردادهای دولت فرانسه با دولت قاجار برای حفاریهای باستانشناسی را با قراردادهای دولت انگلیس با دولت قاجار برای استخراج نفت مقایسه مینمایند. به نظر ایشان: “فرانسویها فکر نمیکردند که بر سر ایرانیها کلاه گذاشتند. پادشاه قاجار در ایران همانطور که با شرکتهای نفتی برای استخراج نفت با انگلیسها قرارداد داشت با فرانسویها هم برای کاوشهای باستانشناسی قرارداد کرد. من هم متاسفم که دولت قاجار بخشی از ایران را فروخت. اگر هم خیانتی شده شاه قاجار انجام داده است. وگرنه همین الآن آثار با ارزشی از ایران در موزههای دنیا و به اسم ایران در حال نمایش هستند. پس فرانسویها از ایران دزدی نکردند“. کمترین پرسش و ابهامی که در داوری ایشان در تعیین خائن و تبرئه سارق به ذهن خوانندۀ مصاحبه میآید، آن است که چرا نتیجۀ خیانتهای شاهان قاجار در فروختن ایران به فرانسویها، نباید سرقت فرانسویها نامیده شود؟! همچنین، چرا فرانسویها در برابر خیانت مسئولان مملکتی نامطلع ایران در دورۀ قاجار زحمت نمیکشند و آثار “باارزشِ” ایرانیان را به ایران مطلع امروز باز نمیگردانند؟ غیر از آن، ما ایرانیها ضربالمثل مشهوری داریم تحت عنوان «به نام ما و به کام دیگران». از اینرو چه منّتی است بر ما که فرانسویها لطف کرده، آثار ارزشمند ما را به نام ما نگهداری نمودهاند؟! نکتۀ دیگر آنکه چرا آقای دوسه یک مقام دولتی ایرانی را، هر چند مربوط به دولتهای گذشته، خیانتکار میخواند؟! آیا این موضوع به جایگاه ویژۀ ایشان بعنوان استاد و آن هم استاد منتقد دانشگاه تهران بر میگردد؟ پس چرا کشف مهمی که یک انقلاب تاریخی نامیدهاند به نام ایران و دانشگاه تهران نیست؟ همچنانکه در خبرگزاریها به نقل از دوست ایشان آقای ماسیمو ویداله اعلام شده « با موفقیت باستانشناس فرانسوی، فرانسه بار دیگر برتری خود را در رمزگشایی خطوط و شیوههای نگارش حفظ کرد». برای درک روشنتر موضوع به مصاحبۀ ایشان با روزنامۀ ایران مراجعه میکنیم. ایشان اعلام میکنند که متأسفانه چون دربارۀ تمدن جیرفت چیزهای زیادی در اینترنت پخش شده که ناقص یا نادرست است، ایشان در حال نوشتن کتابی کوچک با اطلاعات ساده و کوتاه اما قوی و علمی دربارۀ جیرفت هستند. البته ما ایرانیان از اهمیت فعالیتهای اینترنتی نزد ایشان مطلعیم. مطمئنا پژوهشگران مطالعات باستانی میدانند تاکنون پژوهشهای معتبری به شکل مقاله یا کتاب در مورد تمدن جیرفت منتشر شده که بینیاز از مطالب ناقص یا نادرست پخششده در اینترنت میتوان به آنها مراجعه نمود. با اینهمه، این بار هم با جستجویمان نمیتوانیم نشانی از کتاب وعده داده شدۀ ایشان در پنج سال پیش را بیابیم! مصاحبهگر پرسشهایی در مورد دو مقالۀ دوسه در شمارۀ ۴۹ مجلۀ ایرانیکا آنیتکوا در سال ۲۰۱۴ و مقالۀ دیگری مربوط به سال ۲۰۱۳ مطرح میکند، اما پاسخهای دوسه نشان نمیدهد این مقالهها نکتۀ نو و تازهای داشته باشد. اما نکتۀ مهم این مصاحبه صحبتهای استادیار فرانسوی باستانشناسی دانشگاه تهران در برجسته کردن نقش خود و یا نقش ما فرانسویها در رابطه با تمدن جیرفت و همچنین کشف ایشان و یا ما فرانسویها در بررسی خطوط ناشناخته بر لوحهای مکشوفه از جیرفت است. ایشان در این رابطه میگویند: ” لوحهایی در سال ۲۰۰۶ در جیرفت پیدا شد که متأسفانه هنوز بعضی پژوهشگران فکر میکنند تقلبی هستند در حالی که این لوحها در یک حفاری علمی پیدا شده بود. ۳ تا ۴ لوحی که پیدا شدهاند از کاوش قانونی و یکی از کاوش غیر قانونی پیدا شد که یک روستایی آن را به ما داد. دو خط روی لوح نوشته شده بود که یکی از آنها را قبلا میشناختیم که خط ایلامی خطی بود. یکی دیگر کاملاً جدید است که من در مقالهای در مورد جیرفت نام «خط هندسی» را روی آن گذاشتم چون این خط از اشکال هندسی مثل مربع و دایره یا اشکال خیلی ساده استفاده شده است. ما در آخر قرن نوزدهم میلادی شروع به حفاری در ایران کردیم که ۱۳۰ سال پیش بود و الان یک خط هندسی پیدا کردهایم و این نشان میدهد که ما واقعا هیچ چیز نمیدانیم“.
تأکید دوسه بر تداوم فعالیتِ – به بیان خودش- «فرانسویان از ۱۳۰ سال پیش تا آن روزی که خط هندسی را پیدا کردند»، بسیار در خور توجه است و مهمتر تأکید او بر این نکته که «ما (یعنی فرانسویان) واقعاً هیچ چیز نمیدانیم»! میتوانیم بپذیریم که منطقاً بخاطر همین «ندانستن» بود که ایشان در دانشگاه تهران حضور یافتند تا بیاموزند و بدانند. اما، با مشاهدۀ جملات فوق باز هم با پرسشهای دیگری مواجهه میشویم؛ اینکه آیا ایشان سعی مینمایند با نادیده گرفتن نقش باستانشناسان ایرانی در بررسی و حفاری تمدن جیرفت نقشی برجسته را برای فرانسویها در این کشفیات تبلیغ نمایند؟ زیرا بیانات ایشان ظاهراً آنقدر تأثیرگذار است که مصاحبهگر میپرسد « آیا مردم جیرفت به شما کمک میکنند، یا کاوشهای شما برایشان مهم نیست؟» دوسه نیز برای تثبیت حضور پررنگ و برجستۀ خود و یا همان فرانسویها در کاوشهای جیرفت میگوید: «یادم هست که در ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ گاهی صبحها مردم بومی میآمدند و برای ما سفال میآوردند و میگفتند که این را پیدا کردهایم». چنانکه اطلاع داریم حفاری جیرفت طی چند فصل در سالهای ۱۳۸۱تا ۱۳۸۷ به سرپرستی دکتر یوسف مجیدزاده انجام شد. همانگونه که ایشان در مقدمۀ کتاب مجموعه مقالات دومین همایش بینالمللی تمدن حوزه هلیل رود: جیرفت در سال ۱۳۸۷ نیز نوشتهاند، این کاوشها با حمایت مالی و معنوی سازمان میراث فرهنگی و با کوشش شبانهروزی تعدادی از باستانشناسان جوان ایرانی به انجام رسید. اگر آقای دوسه مکرراً از لفظ فرانسویان استفاده نمیکردند، شاید میشد برداشت دیگری کرد، اما واقعیت این است که اگر “ما” از “فرانسویان” جدا شود، برداشت متفاوت خواهد بود. ایشان اذعان دارند که فرهنگسازی در جهت همکاری مردم محلی با هیئت باستانشناسی حاصل تلاشهای مستمر ریاست هیئت کاوش و اعضای نزدیک ایشان بود. نکتۀ مهم دیگری که استادیار فرانسوی باستانشناسی دانشگاه تهران از آن در این مصاحبه چشمپوشی مینماید، نقش برجستۀ ایرانیان در انجام نخستین پژوهشها در مورد لوحهای کنار صندل جیرفت است. پژوهشگران مطالعات باستانی اطلاع دارند که کشف الواح کنار صندل جیرفت و برگزیدن عنوان «هندسی» برای خطشان هیچ ارتباطی با فرانسوا دوسه و یا فرانسویها نداشته است! زیرا برای اولین بار در تاریخ مطالعات خطوط باستانی، ساختمان بیرونی نظام نگارش لوحهای مکشوفه از کنار صندل جنوبی جیرفت در کنار خطوط ایلامی آغازین، زنجیرهای و خطوط کهن سند و میانرودان توسط یک دانشمند ایرانی به نام دکتر آژیده مقدم در مقالات زیر مورد بررسی قرار گرفت: ۲۰۰۹: “Ancient Geometry and “*Proto Iranian” Scripts. South Konar Sandal mound inscriptions, Jiroft” در جشننامۀ فیلیپ کرینبروک در آلمان؛ ۱۳۹۲ (۲۰۱۳): «هندسۀ باستان: نگارش، هنر و ریاضیات» در مجموعۀ مقالات دومین همایش بینالمللی هلیلرود: جیرفت؛ مقالۀ فوق در همین سال با عنوان Ancient Geometry: Writing Systems, Art, Mathematics در سایت بنیاد بردشاو قرار گرفت؛ و در سال ۱۳۹۸ مجموعۀ این پژوهشها همراه با بخش دیگری با موضوع تحلیل متن الواح جیرفت در یک کتاب مستقل دوزبانه با عنوان نظام نگارش هندسی در گِلنبشتههای تپۀ کنار صندل جنوبی، جیرفت توسط نشر دانه به چاپ رسید.
این مجموعه پژوهشها بنابر تحلیلهای هوشمندانۀ آن در واقع میباید کلید اصلی بررسی نظامهای نگارش باستانی بویژه با نشانههای هندسی دانسته شود؛ شاهکاری پژوهشی که در واقع پژوهشهای آینده در این زمینه بر بنیاد و در ادامۀ آن خواهند بود. این پژوهش اگرچه در ایران بنابر دلایلی که در گفتار دوم این گزارش به وجوهی از آن اشاره خواهد شد، آنطور که باید دیده نشد و یا سعی شد دیده نشود، اما مورد استقبال پژوهشگران خارجی قرار گرفت. همچنانکه پس از چاپ این پژوهش در سال ۲۰۰۹، در مراکزی همچون پایگاه کتابخانۀ دیجیتالی خطوط میخی، که در واقع یک پروژۀ ابتکاری مشترک توسط دانشگاههای کالیفرنیا، لوسآنجلس، آکسفورد و موسسۀ ماکس پلانک است، به قلم ریاست وقت پایگاه CDLI پروفسور فقید، رابرت ک. انگلاند با واژههایa highly interesting article by Azhideh Moqaddam به آن اشاره شد. نظریۀ ابتکاری دکتر مقدم در مورد نظام نگارش هندسی لوحهای کنار صندل جیرفت نویددهندۀ دستیابی به منشأ ساختمان خطوط میخی نیز بوده، از اینرو برای مراکزی همچون CDLI از اهمیت ویژه برخوردار است.
به جهت بررسی روشنتر ادعای فرانسوا دوسه مقالهای را جستجو مینماییم که در آن ایشان مدعی است طی مطالعۀ خود بر نظام نگارش لوحهای جیرفت، برای اولین بار عنوان «خط هندسی» را بر روی آن نهاده است! مقاله عنوان “A new writing system discovered in 3rd millennium bce Iran: The konar sandal ‘geometric’ tablets” دارد. این مقاله حدود ۵ سال پس از انتشار پژوهش و نظریۀ دکتر مقدم در مورد نظام نگارش هندسی الواح کنارصندل جیرفت منتشر شده است! هنگامیکه به متن مقالۀ ایشان مراجعه مینماییم، درمییابیم نه تنها این مقاله مطلقاً هیچ نکتۀ تازهای افزون بر آنچه در گوشههایی از پژوهش دکتر آژیده مقدم آمده ندارد، بلکه حتی برای درک روشنتر و کاملتر ایدههای پراکندهای که در مقالۀ ایشان بیزمینه و ناپخته طرح شده، لازم است به منبع آن، یعنی مقالۀ سال ۲۰۰۹ دکتر آژیده مقدم مراجعه کنیم. نکته عجیبتر آن است که فرانسوا دوسه تنها در یک پاورقی با ارجاعی اشتباه! به مقالۀ دکتر مقدم اشاره کرده و از سر اجبار مقالۀ ایشان را در فهرست منابع آورده است! البته ارجاعات اشتباه عاری از پیام نیستند. پرسش دیگر در مورد این ارجاع عجیب آن است که آیا استادیار فرانسوی باستانشناسی دانشگاه تهران در مصاحبۀ ۷ شهریور ۱۳۹۵ با روزنامۀ ایران آگاهانه با ادعای اینکه برای اولین بار لوحهای کنار صندل جیرفت را بررسی نموده و عنوان «خط هندسی» را روی آنها نهاده، خوانندگان روزنامۀ ایران را گمراه نکرده است؟! با بررسی موضوع سخنرانیهای دوسه در مجامع علمی و فرهنگی داخلی، سخنرانیهایی که عمدتاً با هدف ” ارائۀ دستاوردها و نظریههای ایشان در زمینۀ شناسایی و خوانش کتیبههای آغاز ایلامی، ایلامی خطی و خط نویافتۀ هندسی کنار صندل” ارائه شده، با این پرسش مواجه میشویم که آیا این مصاحبه به نیت و انگیزۀ ترویج همین ادعا، یعنی تلاش برای معرفی تمدن جیرفت در ادامۀ کاوشهای صدوسیساله فرانسویها در ایران و همچنین معرفی یک فرانسوی بعنوان کاشف و نظریۀپرداز خط نویافتۀ این تمدن فراهم نشده است؟! و باز پرسش دیگر آن است که -در صورتیکه بتوانیم علیرغم وابستگی دوسه به دانشگاه تهران و در نتیجه مالکیت یافتههای علمی ایشان به نام دانشگاه تهران و کشور ایران، معرفی نامرسوم کشف نادیدۀ ایشان به نام پژوهشگر فرانسوی و یا به تعبیر بیانشده، حفظ برتری کشور فرانسه در رمزگشایی خطوط و شیوههای نگارش را به وابستگی عاطفی فرانسوا دوسه به زادگاهش توجیه نماییم- اصرار ایشان در معرفی نظریۀ ابتکاری یک دانشمند ایرانی به نام کشور فرانسه را چگونه میباید توجیه کرد؟ دیگر آن که چرا این رفتار غیرحرفهای در استفاده از مزایای استادی دانشگاه تهران و از سوی دیگر معرفی یافتههای علمی خود به نام دانشگاه و کشوری دیگر توسط دانشگاه تهران نه مورد پیگرد قانونی که حتی کنجکاوی قرار نگرفته است؟! پیرو این ابهامات از گروه باستانشناسی دانشگاه تهران موضوع پیگیری و آنچه اطلاع داده میشود فراتر از تصور است. به گفتۀ مدیریت محترم گروه نامبرده و برخی از دیگر مسئولین این دانشگاه، فرانسوا دوسه در هیچ دورهای تحت هیچ عنوانی هیچگونه فعالیت آموزشی در این دانشگاه نداشته است! ایشان تنها بعنوان دانشجوی فوق دکترای باستانشناسی در این دانشگاه ثبتنام و بعنوان دانشجو هم بندرت در گروه باستانشناسی حضور پیدا کرده است. بارها از خود میپرسیم چگونه امکان دارد دانشگاه تهران علیرغم پوشش چندبارۀ مصاحبههای ایشان در رسانههای رسمی و دولتی و اطلاعیه سخنرانیهای ایشان در خبرگزاریهای مختلف از جعل عنوان استاد دانشگاه تهران توسط یک دانشجوی خارجی آگاهی نیافته باشد؟! آیا مسئولان محترم دانشگاه تهران میتوانند تصور نمایند روزگاری یک دانشجوی خارجی در دانشگاه سوربن حداقل به مدت پنج سال در رسانهها و مجامع دانشگاهی فرانسه خود را با عنوان استاد آن دانشگاه معرفی نماید و از چشم مسئولان دور بماند؟ چرا آقای دوسه با عنوان دانشآموختۀ دانشگاه سوربن و یا دانشجوی فوق دکترای آن دانشگاه مشکلی ندارند، اما با عنوان دانشجوی فوق دکترای دانشگاه تهران مشکل دارند؟ آیا ایشان عنوان دانشجویی گروه باستانشناسی دانشگاه تهران را برای خود سبک میدانند؟ و از اینروست که ترجیح دادهاند استاد این گروه تلقی شوند؟ پرسش دیگر آنکه انگیزه و اهداف این دانشجوی خارجی در خطر کردنهایی چون جعل عنوان استادی گروه باستانشناسی بزرگترین و مهمترین دانشگاه کشور، تحریف تاریخ کشفیات و مطالعات جیرفت به جهت برجسته نمودن جایگاۀ فرانسه در این رویداد مهم باستانشناسی، و سرانجام تبلیغ شاهکار پژوهشی و نظریۀ ابتکاری یک دانشمند ایرانی در مورد نظام نگارش هندسی لوحهای نویافتۀ جیرفت به نام خود و کشور متبوعش در رسانههای خارجی و بویژه داخلی چه بوده است؟ آیا ارتباطی میتواند میان انگیزه و اهداف ایشان در ارتکاب این رفتارهای غیر قانونی با داوری نامعقول ایشان در تعیین خائن و تبرئۀ سارق در رابطه با مناسبات دولت قاجار و دولت فرانسه وجود داشته باشد؟ با توجه به اشارات دوسه به نظر میرسد برای یافتن پاسخی روشن به این پرسش میباید نیمنگاهی به تاریخچۀ حضور رسمی باستانشناسان خارجی در ایران از نیمۀ سدۀ نوزدهم میلادی بیاندازیم. برای اولین بار در دورۀ قاجار طبق قراردادهایی امتیاز انحصاری کاوشهای باستانشناسی در تمام خاک ایران در اختیار دولت فرانسه قرار گرفت. در توافق صورتگرفته میان دولتهای انگلیس و فرانسه، همچنانکه دوسه نیز اشاره میکند، انحصار حفاری و استخراج نفت به انگلستان و انحصار حفاریهای باستانشناسی به فرانسه تقدیم شد. مطالعۀ سفرنامهها و گزارشهای باستانشناسان فرانسوی چهرۀ واقعی فعالیتهای ایشان در پشت دستاوردهای علمی را در اختیار ما قرار میدهد؛ چهرهای که در واقع طراحان آن را میباید در محافل استعماری و موزهداران و مجموعهداران بزرگ اروپایی و سپس آمریکایی پیگیری نماییم. این چهرۀ واقعی همان چیزی است که فرانسوا دوسه تحت عنوان غارت میراث فرهنگی ایران آن را مورد تأیید قرار میدهد، هر چند که در ادامه، مسئول این غارت و دزدیها را نه باستانشناسان فرانسوی بلکه خیانت شاهان قاجار تفسیر مینماید! اگر چه در سال ۱۳۰۶ با فشار دولت آمریکا به دولت فرانسه، قراردادهای دولت قاجار با دولت فرانسه لغو گردید، اما روح قرارداد با تداوم تعهد ایران به سپردن مدیریت آثار باستانی به یک فرانسوی با عنوان «متخصص ادارۀ اشیاء عتیقه و زیرخاکی» محفوظ ماند، همچنانکه فرانسویها تا سقوط رژیم پهلوی امتیاز انحصاری کاوش در شوش را نیز حفظ کردند. پس از لغو قراردادهای انحصاری فرانسه، باستانشناسان ایتالیایی و امریکایی نیز به ایران سرازیر شدند و در کنار باستانشناسان فرانسوی و در رقابت با یکدیگر در سطح گستردهتری بر میراث فرهنگی ایران چنگ انداختند. در طول دورۀ پهلوی و علیرغم تأسیس رشتۀ باستانشناسی در ایران، بررسی و حفاریهای مهم در اختیار فرانسویها، ایتالیاییها و آمریکاییها قرار داشت. با بررسی سفرنامهها و گزارشهای باستانشناسان خارجی متوجه میشویم این نگاه سوداگرانه به میراث فرهنگی ایران گاه حتی به جعل آثار و اشیاء جهت فروش به مجموعهداران میانجامیده است. آنها در برابر سوداگری و انحصار علمی در مطالعات باستانی با تنظیم و تحمیل قراردادهای حفاریهای باستانی به دولتهای خاورمیانه از شمال آفریقا تا آسیای مرکزی تنها چیزی که به آن ملتها میدادند احساسات ملیگرایانه از یک پیشینۀ تاریخی باجلال و باشکوه بود، احساساتی که تا آنجا اجازه ظهور و پرو بال گرفتن داشت که بتواند همکاری بیشتر مردم آن کشورها برای فعالیت گستردهترشان را برانگیزاند، و از سوی دیگر در جهت اهدافی سیاسی با نیت تفرقهانگیزی میان ملتهای خاورمیانه بتواند هر کدام از ملتها را پیرامون احساساتی ملیگرایانه در رقابت برای دفاع از پیشینۀ باشکوهتر و افتخارآمیزتر خود به یکدیگر مشغول دارد. در واقع بخشی از این مطالعات میتوانست پشتوانۀ لازم برای ایجاد ایدئولوژیهای نوظهور ملیگرایانه با عنوانهای پان ایرانیسم، پانترکیسم و پانعربیسم و غیره را بویژه پس از جنگ جهانی اول در جهت ایجاد شکاف میان ملتهای خاورمیانه و در نتیجه حضور کشورهای استعماری در میان این شکافها برای استثمار و استعمار خاورمیانه فراهم نماید.
در میان فعالیت باستانشناسان ایرانی در دهههای اخیر، کشف حوزۀ تمدنی هلیل رود و جیرفت لرزهای مهم بر پیکر مطالعات فرهنگ و تمدنهای کهن منطقه انداخت؛ یافتههایی که نشان میداد پژوهشهای قبلی در خصوص شناسایی میان رودان به عنوان خاستگاه تمدنهای درخشان خاور نزدیک نیازمند یک بازبینی اساسی است. این بازبینی تنها به تاریخ شهرنشینی محدود نمیشد، بلکه نظریههای موجود در مورد تاریخ فرهنگ، خط، هنر، معماری، اقتصاد، اجتماع و سیاست را نیز دستخوش تغییر میکرد. اما نکتۀ مهمتر برای محافل دانشگاهی خارجی آن بود که این کشف مهم در فقدان حضور سنتی آنها و توسط ایرانیان توانمند انجام شده بود. از اینرو آنها پس از کشف تمدن جیرفت سعی نمودند برای احیای جایگاه انحصاری گذشتهشان در ایران تلاش کنند. در این میان فرانسویها و ایتالیاییها با توجه به پیشینۀ فعالیتهای باستانشناسیشان در ایران، بیش از دیگر کشورها در ایران فعال شدند. ظاهراً تأسیس و گسترش گروههای آموزشی باستانشناسی در مراکز گوناگون ایران پس از انقلاب نیز نتوانسته مانع جدی در برابر این نیت ایجاد نماید. با این توضیح چه بسا بتوانیم به پاسخ روشنتری در خصوص دلایل اقدامات فرانسوا دوسه در ایران برسیم. همچنانکه ایشان در همان مصاحبه با خبرگزاری میراث خبر در بیانی تناقضآمیز با چشمپوشی از سوءپیشینۀ باستانشناسان خارجی در ایران در رابطه با ضرورت حضور فعلی آنها در ایران اعلام میکند: ” فرقی بین باستانشناسان خارجی و ایرانی وجود ندارد“. توجیهاتی که ایشان برای ضرورت فوق بیان مینماید اختصاص اعتبارات مالی کم برای پروژههای باستانشناسی توسط دولت ایران، و عدم امکان انجام برخی مطالعات شیمیایی و فیزیکی و یا تاریخگذاری کربن ۱۴ در ایران است! برای کسانی که با تاریخ نهضت ملی شدن صنعت نفت در ایران آشنایی دارند، استدلال مُسیو دوسه بیشباهت به استدلالهای خیرخواهانۀ(!) بریتانیاییها و حامیان آنها در ایران در آغاز بلند شدن صدای ملی کردن صنعت نفت نمینماید. بعنوان نمونه در پرتوی استدلالهای بریتانیاییها، نخستوزیر وقت ایران اعلان میفرمود “مردمی که توانایی ساخت لولهنگ را ندارند چگونه میخواهند صنعت پیچیدۀ نفت را اداره کنند؟”! در راستای این سیاست استعماری از دههها قبل از بلند شدن ندای ملی شدن صنعت نفت، اینگونه تبلیغ و تبدیل به باور عمومی نموده بودند که اگر نفت به خواب کسی بیاید نشان از مصیبت و بدنامی دارد! نکتۀ قابل توجه آن که خواب گنج و دفینه (عنوانی که مردم در دوره قاجار و پهلوی به کشفیات باستانشناسی میدادند) نیز تعبیر به بیماری و هلاکت شده است! اما اگر در خواب گنجِ پیداشده ناپدید شد، تعبیرش سلامتی است! با اینحال معبران خارجی نظری کاملاً خلاف نظر معبران کشورهای جهان سوم دارند! بعنوان نمونه به نظر آنان تعبیر دیدن نفت در خواب پیدا نمودن دوستان خوب و شادی است! همچنانکه جستجو کردن گنج و یا یافتن گنج در خواب، به تعبیر ایشان، نشانهای از خوشبختی و امنیت و کسب افتخار است!
بنابر آنچه در این گزارش آمد چه بسا لازم باشد به مسئولان محترم یادآوری نماییم که اگرچه در داوری منصفانهتر ارزش معنوی و مادی میراث فرهنگی یک کشور، با توجه به اهمیتی که در استحکام پایههای استقلال و اقتدار یک کشور دارد، هیچگاه قابل مقایسه با منابع نفتی نیست، اما نظر به نگاه سوداگرانۀ بیگانگان به قراردادهای باستانشناسی همچون قراردادهای حفاری و استخراج نفت، آیا درصورتیکه تمایزی میان شرکت نفت ایران و انگلیس و شرکت ملی نفت ایران وجود دارد، نباید تفاوتی در نگاه ما به باستانشناسی وابسته و یا هیئتهای مشترک باستانشناسی با باستانشناسی ملی وجود داشته باشد؟
نظر دلسوزان و مسئولان محترم کشورمان را بیش از پیش به نکات زیر جلب میکنیم:
– نگاه پیشین به باستانشناسی از منظر “ادارۀ اشیاء عتیقه و زیرخاکی” باید منسوخشده قلمداد شود.
– یافتهها و مطالعات باستانشناسی پایۀ اصلی مطالعات تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است و این جایگاه باید در دستان ما ایرانیان حفظ و تقویت شود.
– کمترین عایدات مادی مطالعات باستانشناسی، گسترش موزههای ملی و دانشگاهی و رونق صنعت گردشگری بویژه گردشگری علمی است. اما مهمتر از آن، نقش کلیدی عایدات معنوی مطالعات باستانشناسی در رشد نظریهپردازی و پیشرفت مطالعات علوم انسانی و همچنین تقویب بنیانهای فرهنگی، سیاسی و امنیتی کشور میباشد.
– با توجه به گستره و اهمیت محوطههای باستانی مربوط به دورههای مختلف پیش از تاریخی و تاریخی در ایران، چه تعداد هیئتهای باستانشناسی ملی را میتوانیم سامان دهیم تا هم از این طریق موجب دلگرمی فارغالتحصیلان باستانشناسی شویم و هم موجبات رونق و پیشرفت مطالعات ملی باستانشناسی در ایران را فراهم آوریم؟
– رفع مشکلات و موانع بر سر راه تجهیز آزمایشگاههای باستانشناسی در دانشگاهها و مؤسسات و پژوهشکدههای ایرانشناسی و باستانشناسی به استقلال فعالیتهای پژوهشی در کشورمان خواهد انجامید. علیرغم پیشینه و بویژه گسترش چند دههای گروههای باستانشناسی در دانشگاههای ایران و همچنین اهمیت و گسترۀ محوطههای باستانی در ایران، ما همچنان در انجام مطالعات آزمایشگاهی با مشکل مواجهیم. امید است این موانع و مشکلات با درایت مسئولان محترم برطرف شود. در صورتیکه بنابر دیدگاه استعماری بیگانگان در وابسته نگهداشتن ایران، موانعی در وارد کردن دستگاههای مورد نیاز برای تجهیز مؤسسات و آزمایشگاههای باستانشناسی در مراکز علمی مربوطه وجود دارد، مسئولان محترم قادراند اقدامات لازم را جهت مذاکره با دانشکدهها و پژوهشکدههای علوم پایه و فنی و مهندسی داخلی در راستای آغاز و انجام تحقیقات برای ساخت این تجهیزات در داخل ایران فراهم آورند.
– نکتۀ بسیار مهم این که واگذاری مجوز بررسی به باستانشناسان خارجی حتی در قالب هیئتهای مشترک، با توجه به امکان دسترسی ایشان به اطلاعات استراتژیک کشور مطمئنا پیامدهای بسیار نامطلوبی در حوزههای حیاتی کشور خواهد داشت.
بدیهی است با توجه به درکی که بیگانگان از اعزام هیئتهای باستانشناسی به ایران به موازات هیئتهای حفاری و استخراج نفت دارند، طرح و اقدام ملی شدن دانش و نه صنعت باستانشناسی با جنجال نهادهای استعماری غربی و توطئههای پنهان عوامل داخلی آنها همراه خواهد بود. اما مطمئنا ملتی که تجربۀ ملی کردن صنعت نفت را دارد، امروز این مسیر را با استواری بیشتری طی خواهد نمود. انشاالله با امید به وجود مسئولان و پژوهشگران متعهد به منافع ملی و مهمتر از همه به پشتوانۀ سواد و آگاهی مردمی، این راه به دور از هزینههای تحمیلی ملی شدن صنعت نفت طی خواهد شد.
– ادامه دارد
منبع: روزنامه اعتماد، شمارۀ ۴۸۶۲، مورخۀ سه شنبه ۲۱ بهمن ماه ۱۳۹۹