گیتی پورزکی:
احتمالاً پنج یا شش ماه آینده فعالیتهای اقتصادی، اجتماعی، ورزشی و فرهنگی جهان آهسته آهسته و بتدریج به روال عادی بازگردند. اما به احتمال زیاد جهان ذهنی پساکرونایی نسبت به جهان ذهنی پیشاکرونایی متفاوت خواهد بود؛ حتی اگر به لحاظ عینی و واقعی زمان ببرد تا این تفاوتها عینیت بیابند، اما در عرصهی ذهن تأثیرات خود را به جا خواهد گذاشت. یکی از این تأثیرات میتواند به نوع رابطهی انسان با جهان پیرامونش بازگردد.
رابطهی انسان با محیط پیرامونش را میتوان در یک طبقهبندی به دو رویکرد تقسیم بندی کرد: نخست: رویکرد مصرف گرایانه؛ و دوم: رویکرد قدرشناسانه.
رویکرد مصرفگرایانه برای ما آشناست. با آن خو کردهایم و بزرگ شدهایم. رویکردی که در آن هر انسانی به دنبال مطلوبهای ego ی خویش است. مطلوبهایی که در یک تقسیم بندی میتوان آنها را به ثروت، شهرت، قدرت، آبرو، و علم آکادمیک تقسیمبندی کرد. در این رویکرد که برخی آن را نگرش پسا هابزی میخوانند انسان یک معده با دو پا فرض میشود- یک هومو گراستوپودوسیم! مانند سگی باهوش که دنبال غذای بیشتر میدود ما هم بدنبال آن هستیم که امیالمان را برطرف سازیم و مطلوبهای ego ی خود را برآورده سازیم. بدون اینکه دربارهی این امیال تأمل کنیم، بررسی کنیم یا بهبودشان بخشیم. قرار نیست که با جهان ارتباط برقرار کنیم یا با آن تعامل داشته باشیم یا حداقل آن را بفهمیم. ما با جهان قرارداد میبندیم. این قرارداد از سویی میان آدم ها با آدمهاست و از سوی دیگر میان آدم ها دربارهی چیزها و محیط پیرامونی. در مورد دوم اصولاً سایر پدیدهها طرفی از قرارداد هم نیستند و صرفاً درمورد آنها تصمیمگیری خواهد شد.
احتمالاً در جهان ذهنی بخش بزرگی از مردم این کرهی خاکی این رویکرد امری بدیهی است. خود شکوفایی، موفقیت و رسیدگی به این ego ی حریص که تقریباً هیچ وقت راضی و قدردان نیست و رقابت در مسابقههای گوناگون و جورواجور این زندگی امری شایان تقدیر و خاصیت انسان مدرن است. همهی ما فرزندانمان را در رقابت کردن و موفق شدن در رقابتهای تحصیلی، ورزشی و فرهنگی تشویق کردهایم و خودمان را برای اینکه از در این مسابقهها عقب مانده ایم ملامت و یا اگر موفقیتی کسب کردهایم ستودهایم. کداممان اینکار را نکردهایم؟
رویکرد قدرشناسانه: اما رویکرد دیگری هم وجود دارد. در این رویکرد از خواستها و مطلوبهای بخش ego فراتر میرویم و با بخش self از روان خویش با جهان ارتباط برقرار میکنیم. کرونا این توان را برای انسان بوجود آورده که این بخش مهجور مانده را دوباره بازیابی کند. self بخشی از روان ماست که میتواند بغیر از منافع من به منافع دیگری هم بیاندیشد. مثلا وقتی به دیگران نیکی میکنیم یا از گنجشکی پرو بال شکسته تیمارداری میکنیم با این بخش از روان خویش عمل میکنیم[۱]. رویکردی که پیش از این بحران گمشده و مهجور بود و حداقل در دوران مدرن از سوی فرهنگ و گفتمان مسلط سرمایهداری به عمد یا به سهو پس زده میشود. رویکرد و نگاه قدرشناسانه به زندگی، چیزها و پدیدهها.
بنظر میرسد که بحران کرونا با شدت و بیرحمی خاص خودش یادآور “همسرنوشتی” میان آدمها شد و مرکز ثقل توجه را، پس از قرنها، از رقابت برای سود بیشتر برداشت و الویتهای اقتصادی ما را به سخره گرفت. اکنون مرکز ثقل توجه “زندگی”، نگاه قدرشناسانه به زندگی و تجربههای روزمرهی آن است.
بسیاری از تجربههای بنظر پیشپا افتاده و بدیهی زندگی روزمره تبدیل به مطلوبهای ما شدهاند: مثلاً صِرف مدرسه یا دانشگاه رفتن و در کنار دوستان و همکاران آموختن یا تدریس کردن، و نه ضرورتاً پیروزی در رقابتهای علمی و آموزشی؛ یا صِرف گشت و گذار و در طبیعت بودن و نه رفتن به سفرهای لوکس لاکچری؛ صِرف دیدار خانواده و دوستان و گپ و گفت حضوری و نه اعلام هویت و طبقه اجتماعی از طریق به نمایش گذاشتن البسه و یا وسیلهی نقلیه لوکس. صِرف کار و فعالیت داشتن نه ضرورتاً برای پول بیشتر.
کرونا میتواند مثل تلنگری به ما نشان بدهد که چیزهای مهمتر و ارزشمندتر کدامها هستند. این بدان معنا نیست که پول یا حتی مصرف کردن ضروتاً بیمعنا یا بیارزش است؛ اما میتواند نظام الویتبندیهای ما را تغییر بدهد و نسبت به برخی امور قدردانتر سازد. روبرو شدن چهره به چهره با مرگ همواره ارزش زندگی را به انسانها یادآور شده است و نظامهای الویتبندی را در ذهن افرادی که آن را تجربه میکنند تغییر داده است و آنها را متوجه افراد و چیزهای اطرافشان میکند که در دورِ تند زندگی مدرن امروزی معمولاً از دیدرس خارج میمانند.
در نامهای که از یک سرباز پیش از کشتهشدنش در یک جنگ به جای مانده است چنین آمده است:
“همین که زنده باشم، خانوادهی فوقالعاده و دوستان خوبی داشته باشم و هر صبحگاه طلوع خورشید را نگاه کنم باعث میشود که حالم خوب باشد. من که فکر میکنم مردم قدر زندگیشان را نمیدانند. برخی به آن بخش از زندگیشان نمیرسند که متوقف شوند و با خود بگویند که : چه آدم خوششانسی هستم که این زندگی را دارم.”[۲] جنگ، بیماری، سوگ عزیران و دوستان، هر انسانی را در هر موقعیتی به اندیشیدن درباب معنای زندگی، مطلوبهای زندگی و نظام الویت بندی در زندگی وا میدارد.
کرونا حتما بلیه است. هیچ کس منکر آن نیست اما شاید همان لحظه از زندگی باشد که انسانها بتوانند اندکی متوقف شوند و از منظر self در ارزشمندی مطلوبهایی که بدنبال آنها هستند دوباره بیاندیشند و قدرشناسانه و متواضعانه و نه بیش خواهانه و طلبکارانه به آنچه زندگی، طبیعت و این کره خاکی به آنها بخشیده نگاه کنند.
—
[۱] . تقسیم بندی روان آدمی به self و ego از درسگفتارهای مصطفی ملکیان با عنوان: “چرا باید اخلاقی زیست؟” اخذ شده. این درسگفتار در کانال تلگرامی ایشان موجود است.[۲] . Dan Hayborn,(2013), Happiness, A very short Introduction, Oxford university press.p:92