سید علی محمودی*
مقدمه
آموزههای بنیادین ادیان بزرگ، فیلسوفان و دانشمندان جهان دربارۀ انسان، در این عبارت کوتاه خلاصه میشود که انسان عاقل، آزاد و برابر آفریده شده است. چنین رأیی درخور کاوش و تأمل بسیار است. ارسطو در منطق صوری، مفهوم انسان را با این عبارت صورت بندی کرده بود:« جسمِ نامیِ حساسِ ناطق.» پیداست که وجه تمایز انسان از جماد، گیاه و حیوان، نطق است که در فرهنگنامه ها به معنی« سخن، گفتار و کلام» آمده است. ناطق کسی است که دارای قدرت فهم است.
ایمانوئل کانت در سدۀ هجدهم میلادی، انسان را «غایت ذاتی و فینفسه» نامید. این عبارت دارای چه معنایی است و چه الزاماتی را به دنبال دارد؟ در دین اسلام، قران به«کرامت انسان» تاکید نهاده است، بدون افزودن صفتی یا قیدی به واژۀ« انسان». کرامت چیست و چرا خداوند انسان را دارای کرامت میداند؟ به ترتیب و بطور اجمال، به موضوع هایی که ذکر شد میپردازم.
۱٫ انسان و خِرَد
عاقل نامیدن انسان به مثابۀ یک استعداد بشری جای درنگ ندارد. تمایز میان عاقل بودنِ بالقوه و به فعلیت درآوردن قوۀ عقل در انسان نیز به شرح و بسط حاجت ندارد. بیتردید خردمند شخصی است که میتواند نیروی عقل خویش را به کار بگیرد. او با توسل به اراده چنین میکند. انسان در پرتو تعلیم و تربیت و کسب تجربه و مهارت، قادر خواهد بود به بلوغ عقلانی برسد تا بتواند آزادانه جهان پیرامون خویش را درک کند، تحلیل کند، مورد سنجش و ارزیابی قرار دهد و به جایگاه تصمیمگیری برسد. از این منزلگاه است که انسان درک روشنی از آزادی به دست میآورد.
۲. انسان و آزادی
انسانِ آزاد برپایۀ اختیار و انتخابگری، هدفهای زیست فردی و اجتماعی خود را رقم میزند و سبک زندگی خویش را تعیین میکند. او به نیروی اخلاق درمی یابد که آزاد است. به عنوان نمونه، کودکی با عبور از عرض خیابان در خطر تصادف قرارگرفته است. رهگذری با مشاهده این وضعیت، براساس وجدان اخلاقی بیدرنگ به نجات کودک میشتابد. او با این کنش آگاه میشود که دست به کرداری آزادانه زده است و بدین سان با مفهوم آزادی آشنا میشود. برای این شخص، در سایۀ آموزش، آزادی به مثابۀ یک حق انسانی مطرح میشود. بهره مندی از انواع آزادی ها در چارچوب قانون های موضوعه و عادلانه، تعریف و تحدید می شود.
۳ . انسان و برابری
انسان، برابر نیز آفریده شده است. انسان ها با یکدیگر برابراند. نابرابریها- در صورتی که تبعیض آمیز نباشند-، در تجربه و عمل انسانی رخ مینمایند؛ مانند نابرابریهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی. اما انسان ها در انسان بودن با یکدیگر برابراند، همانگونه که عاقل و آزاداند.
انسانِ عاقل، آزاد و برابر، غایت ذاتی و فینفیسه است؛ یعنی خود غایت و هدف خویش است. انسانها در غایت فینفسه بودن نیز با یکدیگر برابراند. اگر این گزاره را انکار کنیم با بدیل آن مواجه میشویم، به این معنی که انسان وسیله و ابزار است. بدین سان انسان میتواند مانند هر ابزار دیگری توسط انسانهای دیگر به کار گرفته شود. چرا انسان ابزار و وسیله نیست؟ زیرا انسان«شخص» است، نه«شیئ». کانت به ما میآموزد که میتوانید شیئ را تصاحب و تملک کنید، آنرا به تصرف درآورید، آنرا تغییر شکل دهید، آنرا بخرید و بفروشید، اما انسان شیئ نیست که تصرف شود و مورد معامله قرار گیرد، بلکه شخص است. از این رو نمیتوان انسان را به مثایۀ ابزار به کار گرفت. انسان بر پایۀ حق و اخلاق، نه میتواند از خود استفاده ابزاری کند و نه از دیگران. هر ایده و سازوکاری اعم از نظریۀ دولت، خطمشی، قانون، راهبرد و برنامه که بر پایۀ نگرش ابزاری به انسان فراهم شود، اعلام جنگ و ستیز با انسان به مثابۀ غایت ذاتی و فینفسه است. به عبارت دیگر، شیء وارگی انسان، او را تا حد جمادات، یعنی موجودات فاقد احساس، تعقل و اراده فرو میکاهد. برآیند این نگاه انسانستیز، صدور گذرنامۀ ورود افراد یا دولت های افسارگسیخته به حریم شخصی و جمعی انسانها برای دست زدن به هرگونه عمل تجاوزگرانه و جنایتآمیز است: از ایجاد ناامنی و وحشت گرفته تا انواع خشونت های فیزیکی، مانند بازداشت غیر قانونی، شکنجه، ترور، زندان انفرادی، اعترافگیری اجباری و مانند اینها.
۴٫ انسان و کرامت
قرآن با عبارت: «لَقَدکَّرَمنا بَنیآدَمَ…»(اسراء، آیۀ ۷) به کرامت و شرافت انسان تصریح کرده است. «بنیآدم»، ما انسانها بر پهنۀ گیتی در درازنای تاریخ هستیم. چنانکه پیداست، کرامت انسان، نوع بشر را بدون استثنا و تبعیض دربرمیگیرد. چنین نیست که انسانهایی پا به عرصه وجود نهاده باشند که«انسانتر» از انسان های دیگر باشد. چنین نیست که ویژگیهایی همانند نژاد، رنگ، زبان، دین، مذهب و طبقۀ اجتماعی، شماری از انسانها را انسانتر و تافتۀ جدابافتۀ کارخانه آفرینش کرده باشد. این انگارهها، زدن مُهرتبعیض و بیعدالتی بر پیشانی عالَم وجود است. آفرینشگری که دست به بیعدالتی و ستم در خلق بشر زده باشد، در منظومۀ هستی و به ویژه در سپهر ادیان ابراهیمی، قابل شناسایی و عبودیت نتواند بود. از این رو، او نمیتواند منشأ«شر» نباشد. انگارۀ بیبنیانِ:«انسانهایی هستند که از انسانهای دیگر انسانتراند.»، رابطۀ«ما» و«دیگری» را اینگونه سامان میدهد: انسانترها«ما» هستیم، انسانها«دیگران» اند! این باور، نقطۀ مقابل اصل برابری انسانها در برخورداری از کرامت و منزلت انسانی است. البته انگارۀ «نابرابری انسانها در انسانیت»، اندک طرفدارانی دارد. به عنوان نمونه، به اجمال نظری به دیدگاه انسانشناسی مرتضی مطهری بیفکنیم.
پیش از این در نواندیشان ایرانی، فصل:«مرتضی مطهری در کشاکش میان هویت انسان و آزادی»، دیدگاههای انسانشناسانۀ مطهری و بروندادهای آنرا در قلمرو حق آزادی انسان، شرح و نقدکردهام(۱). او بر پایۀ آثار منتشر شدهاش، برخی از انسانها را«انسانهای به انسانیت رسیده» میداند و به سعدی خرده میگیرد که چرا سروده است:«بنی آدم اعضای یک پیکراند/ که در آفرینش ز یک گوهر اند… الیآخر.»
مطهری در کتاب های انسان و سرنوشت و فطرت، تاکید می کند که انسان دارای آزادی و اختیار است و از عقل و فکر و اراده برخوردار است. او برای انسان پنج ویژگیِ حقیقت جویی، خیر اخلاقی، زیبایی، خلاقیت، و عشق و پرستش برمیشمارد. در انسان و قرآن نیز به«کرامت ذاتی و شرافت ذاتی» انسان تاکید میگذارد. اما او در همین کتاب، از مفهومی به اسم«انسانهای به انسانیت رسیده» سخن میگوید. به باور او:« چنین انسانهایی که همۀ ارزش های فطری در آنها روییده است، همان انسانهای« مؤمن» اند؛ زیرا ایمان در رأس فطریات و ارزشهای اصیل انسانی واقع است.» به زبان ساده، شما یا مؤمناید یا بی ایمان. اگر به مقام ایمان دستیافتهاید، به انسانیت رسیدهاید، اما اگر ایمان ندارید، در جایگاه انسانیت قرارندارید! او سپس نتیجه میگیرد که آنچه واقعاً انسان ها را به صورت«ما» درمیآورد،«همایمانی» است، نه «همگوهری و همزایشی که در سخن سعدی آمده است.» آشکار نیست مطهری مفهوم« انسانهای به انسانیت رسیده» را از کجا گرفته است؟
آیهای که با:«لَقَد کَّرمنا بَنیآدَم» آغاز میشود، به روشنی انسان را داراری کرامت ذاتی میداند. انسان انسان است و از آنرو که انسان است، از کرامت و شرافت انسانی برخوردار است. در قرآن واژۀ«اکرم»(صفت تفضیلی) دربارۀ انسانهایی است که«پرهیزگارتر» اند:« اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَاللّهِ اَتقیکُم…»(حجرات، آیۀ ۱۳)، یعنی:«در حقیقت ارجمندترین شما نزد خداوند، پرهیزگارترینِ شماست.» بنابراین، همۀ انسانها در کرامت و شرافت ذاتی به دلیل انسانبودن مشترکاند، اما نزد خداوند، انسانهایی که«پرهیزگارتر»اند، ارجمندتراند. انسانها چه خوب باشند و چه بد، موسایی باشند یا فرعونی، همگی در گوهرانسانبودن با یکدیگر برابراند، همگی به عنوان«بنیآدم» دارای کرامت و شرافتاند و از حقوق انسانی برخورداراند. اینکه مطهری بهزعم خود« انسانهای به انسانیت نرسیده» را«انسان هایی مسخ شده و تغییر ماهیت داده و تبدیل به بدترین جانوران شده» نامیده( انسان در قرآن، ص۸۸-۸۷)، سخنی نسنجیده و ناصواب است. در قرآن هیچگاه انسان برابر حیوان شناخته و معرفی نشده است، بلکه برخی انسانها در صفات بدی و پستی، به حیوانات شبیه و همانند و حتی فرومایهتر از حیوان گرفته شده اند(اعراف،آیۀ۱۷۹). برونداد این خط فکری نادرست، مرزبندیِ دوگانۀ«ما»(اشخاص شریف و عالی) و«دیگران»(افراد وضیع و دانی) در چارچوب نابرابری میان انسانها و اِعمال تبعیض و بی عدالتی در حق آنان است. این دوگانه، پس از مطهری، زیر عنوانهای ساختگیِ«خودی» و«غیر خودی»، صورتبندی و در سپهر سیاسی و اجتماعی، از طریق رسانههای رسمی، ترویج و تبلیغ شده است.
نتیجه
چه بپسندیم و چه خوشمان نیاید، واقعیت این است که انسان به عنوان اشرف مخلوقات، عاقل، آزاد و برابر آفریده شده است. چنین موجودی غایت ذاتی است، دارای کرامت، شایسته احترام و برخوردار از حقوق انسانی است. انسان آنگاه که خرد خویش را به کار میگیرد، به سن عقل رسیده است. او دیگر صغیر نیست که به قیم و آقابالاسر نیازداشته باشد. رابطۀ انسان در سپهر اجتماعی و سیاسی، رابطۀ قیمومیت بر پایۀ دوگانۀ «خدایگان و بنده» نیست، بلکه رابطۀ شهروندی و دولت است. در نظام سیاسی، انسان که به هیئت شهروند درآمده، اصیلترین، شریفترین، محترمترین و ارزشمندترین واحد بشری است. شهروند، گرانیگاه و سنگ بنای نظم سیاسی است و بر نظام سیاسی و حاکمان برتری و اولویت دارد. شهروند، نظام دموکراتیک را بنیان میگذارد و در رأس تمام امور است. در نظام دموکراتیک، قانون عادلانه، فصلالخطاب ساماندهی و رتق و فتق امور کشور است، همه مطیع و مجری قانوناند و هیچ حکومتگری، برابر یا مافوق قانون نیست.
*عضو هیئت علمی دانشکدۀ روابط بینالملل وزارت امور خارجه، پژوهشگر فلسفۀ سیاسی، اخلاق و دین.
پینوشت
(۱)سید علی محمودی(۱۳۹۸)، نواندیشان ایرانی، نقد اندیشههای چالشبرانگیز و تأثیرگذار در ایران معاصر، چاپ پنجم، تهران، نشر نی.