مقدمه
«توسعه بدون علوم انسانی» موضوع نخستین نشست علمی مرکز پژوهشی توسعه علوم اجتماعی آفرینش بود که با حضور جمعی از اساتید، دانشجویان و دانش پژوهان برگزار شد. در این نشست دکتر عباس منوچهری، دکتر شهریار شفقی و دکتر محمد جواد زاهدی مازندرانی استادان رشته های علوم انسانی در خصوص نقش علوم انسانی در توسعه دیدگاه های خود را ارائه کردند که مهمترین مباحث و محورهای آن به شرح زیر خواهد آمد.
مهمترین محورهای مطرح شده در نشست
- در علوم انسانی پدیده مورد بررسی مربوط به انسان و پدیدههای پیچیدهتر متشکل از انسان و مثل سازمانها و جوامع است.
- جایگاه علوم انسانی در توسعهاندیشی و در برنامهریزی برای توسعه در ایران، حوزهای مغفول است.
- یکی از علل این غفلت این است که اصحاب علم و فناوری و معرفتشناسان دینی نگاه مثبتی به علوم انسانی ندارند.
- علت دیگر این است که علیرغم تحولات رخ داده در دنیا در حوزه علوم انسانی، علوم اجتماعی و انسانی در ایران متاسفانه همچنان در مسیر پوزیتیویسم حرکت میکند و از بسیاری از ظرفیتها خود را محروم کرده است.
- یکی دیگر از دلایل غیبت علوم انسانی در مباحث توسعه این است که علوم اجتماعی و انسانی در کشور متاسفانه توسعه را کاملاً جزیرهای میبینند به طوری که توسعه اجتماعی، توسعه اقتصادی، توسعه سیاسی و غیره، هر یک در دانشکدههای مختلف در دانشگاههای مختلف و گروههای آموزشی معین مورد مطالعه قرار میگیرند.
- نگاه جزیرهای باعث میشود یا توسعه به هر یک از شاخهها فروکاسته شود یا نزاع بیپایانی بر سر اینکه اولویت با کدام یک از این اقسام توسعه است، شکل گیرد.
- توسعه، امری تقسیمبردار نیست.
- نباید گمان کرد که دو رشته اقتصاد و مدیریت از آنجا که در مباحث توسعه نقش پررنگی دارند، در میان علوم انسانی، مستثنی هستند؛ چرا که غلبه جنبه پوزیتیویستی و کمی در این رشتهها، انسانی شمردن این دو علم را متزلزل میکند.
- برنامهریزیهای توسعه در ایران، مبتنی بر کپیبرداری ناقصی از نظریههای توسعه غربی بوده چرا که توجهی به پشتوانه سیاسی این نظریات نداشته است.
- از میان نظریات توسعه هم آنهایی را برگرفتیم که جنبههای اقتصاد پوزیتیویستی و نظریه رشد در آنها پررنگ بوده است؛ از این رو این برنامههای توسعه نه در تصمیمگیریها و نه در سیاستگذاریها نتوانست هیچ ارتباطی با کار ما برقرار کند و نتوانستیم از آن دانش و مهارت استفاده کنیم.
- غایب اصلی داستان توسعه در کشور علوم انسانی است که با چالشهایی نظیر آن چه گفته شد دست و پنجه نرم میکند.
مهمترین بخش های سخنرانی دکتر شهریار شفقی
- در علوم انسانی پدیده مورد بررسی مربوط به انسان و پدیدههای پیچیدهتر متشکل از انسان و موضوعاتی همچون سازمانها و جوامع است. در طول تاریخ تفکر با مشکلزا شدن بعضی از پدیدههای مربوط به انسان کم کم فلاسفه متوجه شدند که انسان پدیدهای متفاوت از پدیدههای فیزیکی، گیاهی یا حیوانی است. از این رو علوم انسانی شکل گرفت.
- نکته دیگر در تفاوت روش مهندسی و علوم انسانی، موضوع نوع آگاهی که در این دو دیدگاه بکار میرود است.
دو روش را میتوان در علوم انسانی از هم تفکیک کرد؛ روش کالبدی یا سیستمی، یا روش انگلیسی یا امریکایی. انگلیسیها برای شناخت یک پدیده انسانی یک شخصی را به محلی میفرستند و آن شخص خود را غرق در امور و فرهنگ آن منطقه یا محل میکند یعنی یک شناخت دقیق میدانی. آمریکاییها بر عکس انگلیسیها، اطلاعات جامعی را جمعآوری کرده و سپس بر اساس آن اطلاعات سیستم سازی میکنند. بر این اساس میشود بین این دو روش تفکیک قائل شد.
مهمترین بخشهای سخنرانی دکتر عباس منوچهری
علوم انسانی در ایران نه در میان اصحاب علم و فناوری و نه در میان اصحاب علوم دینی و معرفتشناسان دینی جایگاه مناسبی ندارد. غیبت علوم انسانی در تصمیمگیریها و سیاستگذاریها آسیبی دوسویه را در پی دارد. اصحاب علم و فناوری، اساسا علوم انسانی را علم نمیدانند و اصحاب معارف دینی هم علوم انسانی را دچار نقصانها و خطاها و انحرافات فکری- نظری میدانند.
سوی دیگر قضیه که در این تلقیها بیتاثیر نیست، آن است که علوم اجتماعی و انسانی در ایران همچنان علیرغم تحولات رخ داده در دنیا در حوزه علوم انسانی، متاسفانه همچنان در مسیر پوزیتیویسم در حال ادامه مسیر است؛ اما تا جایی که به مسئله توسعه مربوط میشود، علوم اجتماعی و انسانی در کشور متاسفانه توسعه را کاملاً جزیرهای میبینند یعنی دانشکدههای مختلف در دانشگاههای مختلف و گروههای آموزشی معین، هر یک بخشی از توسعه را برداشتهاند یا تعبیری از آن را برگزیدهاند: توسعه اجتماعی، توسعه اقتصادی، توسعه سیاسی و غیره. در دپارتمانهای مختلف و در دانشکدههای مختلف هر یک توسعه را که موضوع پژوهش قرار میدهند، یا توسعه را به این شاخهها فرو میکاهند یا بر نزاع خود بر این که اولویت با کدام یک از این توسعههاست ادامه میدهند. این که اول توسعه اقتصادی است و بعد توسعه سیاسی یا بالعکس؟ توگویی توسعه امری تقسیم بردار است. این امر موجب شده حتی در جایی که علوم انسانی به ظاهر دارد در قالبی نظری و آکادمیک به پژوهش درباره توسعه میپردازد، با این جزیرهای عمل کردن از توان خود کاسته است.
سخن من این است که در حوزه علوم انسانی، از قضا دو حوزه معرفتی که در دنیای توسعهیافته بسیار تاثیرگذار بوده و روند توسعه در آنها را بهبود بخشیده، یعنی دو حوزه فلسفه سیاسی و اندیشه سیاسی و تاریخ و جامعهشناسی تاریخی، هیچ اثر و مدخلیتی در ایران وجود ندارد.
عدم توجه به پشتوانههای سیاسی نظریههای توسعه در ایران. ما در ایران از نظریات توسعه کپیبرداری کردهایم، بدون این که متوجه باشیم که پشتوانه سیاسی این نظریات چیست. از میان نظریات توسعه هم آنهایی را برگرفتیم که جنبههای اقتصاد پوزیتیویستی و نظریه رشد در آنها پررنگ بود. از این رو این نظریات در تصمیمگیریها و سیاستگذاریها نتوانست هیچ ارتباطی با کار ما برقرار کند و نتوانستیم از آن دانش و مهارت استفاده کنیم.
مهمترین بخشهای سخنرانی دکتر محمدجواد زاهدی مازندرانی
توسعه در ذات خودش سرشار از تناقضها و دوگانگی هاست. من هیچ مفهومی را در حوزه علوم اجتماعی نمی شناسم به اندازه توسعه تعارض بنیاد و دوگانگی جو باشد. توسعه به همان اندازه که واقعی و در دسترس جلوه میکند آرمان شهر و غیرقابل دسترس است. به همان اندازه که عقلانی به نظر میرسد غیرعقلانی است. به همان اندازه که نتایج خوب و مفید دارد نتایج بدکارکردی و نامطلوب به بار میآورد. به همان اندازه که عدالت خواهی و انصاف محور است موجب بیعدالتی و بیانصافی میشود به همان اندازه که کانونگرا و تمرکزجو است از آن انتظار میرود که پیرامون نگر و تفرق گرا باشد. این تعارضها و این دلالتهای متضاد یک پکیچ را تشکیل میدهند که وقتی ما از توسعه صحبت میکنیم این موارد اشاره شده اینها همه در آن هست بسته به اینکه ما چگونه رفتار کنیم با توسعه و چه رویکردی داشته باشیم نسبت به توسعه میتواند جنبه به کارکردی یا بدکارکردی آن غلبه پیدا کند. از توسعه تعاریف متفاوتی ارائه شده است. اگر به تعاریف توسعه نیک بنگریم میبینید که به رغم همه تفاوتها و تنوعات آن یک دلالت مشترک در همه آنها وجود دارد این دلالت مشترک تعریف توسعه بر مبنای انباشت مسئولیتها و کاهش نابرابری هاست در هر تعریفی از توسعه که میبینید اگر پوسته روئین آن را کنار بزنیم اگر به آن بیشتر دقت کنیم میبینیم که دلالت آن تعریف همان انباشت مسئولیتها و کاهش نابرابریهاست منتها در همین دلالت که من ادعا میکنم در همه تعاریف توسعه مشترک است شما به خوبی آن تعارضات ذاتی توسعه را میتوانید ببینید. در واقع هر نوع انباشتی منجر به نابرابری میشود. بشر فقط تا زمانی که به شکل گروه انسانی ابتدایی زندگی میکرد و از طریق گردآوری خوراک و شکار روزگار میگذراند فقط تا آن موقع از نعمت برابری برخوردار بود. به محض اینکه انسان تولیدگر شد، پدیده انباشت به وجود آمد و همراه با پدیده انباشت، مالکیت ظهور کرد سلسله مراتب ظهور کرد و حکومت ظهور کرد نابرابری پدید آمد. به قدری این کار دیرینه و کهن است که ما دیگر مفهوم برابری را خوب درک نمیکنیم ما برابری را از طریق دلالت سلبی آن بر اساس نابرابری آن میفهمیم یعنی در تعریف برابری میگوییم وضعیتی که در آن نابرابری نباشد. چون نابرابری را میشناسیم. نابرابری را دائما داریم تجربه میکنیم. اگر دقت کنیم میبینید که در این دلالتی که ما داریم بر اساس انباشت و کاهش تعریف میکنیم این دو مفهوم اصلا با هم جمع نمیشوند ما میگوییم توسعه یعنی انباشت مطلوبیتها و کاهش نابرابریها. جایی که انباشت مطرح شود نابرابری نه فقط کاهش پیدا نمیکند بلکه تشدید هم میشود حالا این انباشت هر چه میخواهد باشد.
نکته دیگر این است که مطلوبیتها یک جریان سیال بی منتها هستند. قول هراکلیتوس درست است که میگفت در یک رودخانه دوبار نمیتوان شنا کرد. در واقع این مطلوبیتها هرگز ثابت نمیمانند و موجب رضایت و جلب خاطر ما نمیشوند ما هیچ وقت به داشتههای خودمان قناعت نمیکنیم. در نتیجه ما همیشه از داشتههایمان نارضایتی داریم و مطلوبیت هایمان را دائما و نو به نو گسترش و تغییر میدهیم و این نارضایتی مهمترین نتیجهای که دارد این است که تمام دستاوردهای توسعهای را خنثی کند و یک وضعیت به وجود میآورد که توسعه را به ضد خودش تبدیل کند. همین استدلال در مورد نابرابریها میشود کرد به رغم همه جانفشانیهایی که دست کم در ۲۰۰ سال گذشته برای توسعه شده و به رغم همه برنامه ریزیهایی که در این خصوص انجام شده روز به روز نابرابریها چه در سطح خرد و چه در سطح میانی (میان مناطق) و چه در سطح کلان که سطوح ملی و جهانی را شامل میشودبه طور پیوسته این نابرابریها تشدید شده است.
ما در ایران ۷۰ سال سابقه برنامه ریزی داریم ۱۳ برنامه را تاکنون طراحی و صورت بندی کردیم و ۱۰ برنامه را به اجرا گذاشتیم هیچ کدام از این برنامهها بیشتر از ۳۰ تا ۴۰ درصد موفقیت نداشته است در مورد اینکه چرا ۵ تا برنامه قبل از پیروزی انقلاب و ۵ برنامه بعد از پیروزی انقلاب بود که اکنون هم برنامه ششم که اگر بشود اسمش را برنامه گذاشت، در دست اجراست، چرا اینها ناموفق بودند این مطالعات دلایل خیلی متنوعی را ذکر میکنند ولی یک ترجیع بند اساسی در آنها وجود دارد که ترجیع بند مشترک همه بررسیها است و آن فقدان استراتژی است، ما استراتژیک درستی را برای برنامه هایمان تعریف نکردیم. این به معنای این است که ما نمیتوانیم از برنامه توقع درست و کاملی داشته باشیم.
چرا تجربه غرب توانست به این نتایج منجر شود. از آن تجربه میخواستم دو تا مفهوم را که قابل استنتاج است یکی مفهوم مدرنیزاسیون و یکی مفهوم مدرنیستی را بگویم که تا چه اندازه اینها مبین توسعه هستند و به خلاف تصوری که دائما ترویج می شود که اینها مفاهیم غربی هستند میخواستم بگویم که این مفاهیم، مفاهیم جهانی هستند درست است که نتیجه تجربه غرباند ولی منحصر به جامعه غرب نیستند اشکال کار ما این است که به بنیان این مفاهیم توجه نکردیم. در دوره رضا شاه که مدرنیزاسیون به جامعه راه پیدا کرد اشکال کارش این بود که در مدرانیزاسیون که سه مولفه اصلی عقلانی شدن، صنعتی شدن و دموکراسی را نام ببریم او فقط به عنصر صنعتی شدن توجه کرد حتی در دوره پسرش محمدرضا هم به عناصر اصلی عقلانی شدن و دموکراسی توجه نشد.
بنابراین ما نه معمای توسعه را خوب فهمیده ایم و نه یاد گرفتهایم بعد از ۷۰ سال تجربه، استراتژی توسعه را تعریف کنیم.
میهمانان: میهمانان این نشست عبارتند از: دکتر منوچهری استاد علوم سیاسی، دکتر شهریار شفقی و دکتر محمدجواد زاهدی مازندرانی. موضوع سخنرانی میهمانان این نشست، نسبت توسعه و علوم انسانی است که عموما توجه نکردن به علوم انسانی در برنامه ریزی توسعه ای محور اصلی مباحث آنان بود.