تحلیل میزان احساس خوشبختی و توسعه‌یافتگی در ایران

دکتر محمد سمیعی

چکیده

در سال‌های اخیر مفهوم توسعه بسیار گسترش یافته و در کنار ابعاد اقتصادی، ابعاد متنوّع دیگری را در بر می‌گیرد که یکی از مهم‌ترین آن‌ها احساس خوشبختی است. این مقاله در پی آن است که بر اساس تازه‌ترین یافته‌های منتشرشده توسّط مؤسسه گالوپ جایگاه ایران را از نظر احساس خوشبختی در میان سایر کشورها مشخّص کند و به تحلیل آن بپردازد. یافته‌ها حکایت از آن دارد که وضعیّت احساس خوشبختی در ایران بحرانی است، حال آن‌که ایران از نظر شاخص‌های دیگر توسعه بر اساس یافته‌های گالوپ و بانک جهانی، جایگاه بهتری در رتبه‌بندی جهانی دارد. برای درک فاصله موجود میان احساس خوشبختی و شاخص‌های دیگر توسعه شامل: تولید ناخالص داخلی سرانه، ضریب جینی، میزان حمایت اجتماعی، امید به زندگی سالم، آزادی انتخاب روش زندگی، بخشندگی و تصوّر فساد، سه تحلیل  پیشنهاد شده است که عبارت‌اند از تحلیل فرهنگی تاریخی، تحلیل بر مبنای گفتمان سیاسی حاکم و تحلیل بر اساس جوّ رسانه‌ای. نتیجه این مطالعه اینست که برای فائق آمدن بر بحران عدم احساس خوشبختی در ایران، لازم است در سیاست‌های فرهنگی بازنگری شود، گفتمان سیاسی کشور به سمت یک گفتمان ملایم و همدلانه با فضای باز برای رقابت سالم سیاسی سوق داده شود و انحصار رسانه‌ای برداشته شود تا گروه‌های مختلف نخبگان ایرانی بتوانند فضای رسانه‌ای حرفه‌ای را در جهت منافع ملّی برای اقناع افکار عمومی به کار گیرند.

کلیدواژه‌ها: ایران؛ توسعه‌یافتگی؛ احساس خوشبختی؛ شاخص‌های توسعه؛ خوشبختی عینی؛ خوشبختی ذهنی

 

مقدمه

مردم کشورها نسبت به میزان توسعه و خوشبختی در کشورشان، نگاه‌های متفاوتی دارند، ولی معمولاً دولت‌ها تلاش می‌کنند که با ارائه آمار و ارقام و نمودارهای صعودی نشان دهند که سیاست‌های آنان توانسته توسعه و پیشرفت بیشتری ایجاد کند و مردم را خوشبخت‌تر کند، یا لااقل در مسیر توسعه کشور و خوشبختی مردم گام بردارد. احزاب و جناح‌های سیاسی در ایام انتخابات شعارها و وعده‌های بزرگی برای نیل به توسعه بیشتر می‌دهند تا از این راه بتوانند آرای شهروندان را کسب کنند. حتی اگر کشوری فاقد نظام انتخاباتی باشد، رسانه‌های رسمی و دولتی آن کشور برای حفظ مشروعیّت سیاسی و اقناع افکار عمومی، تلاش می‌کنند که نشان دهند کشورشان در مسیر توسعه و کسب خوشبختیِ شهروندان گام‌های بلندی برداشته است. از این‌رو است که مفهوم توسعه که به‌طور بدیهی ارمغان‌آور خوشبختی مردم و حتّی مترادف با آن دانسته می‌شود، سال‌هاست که یکی از مفاهیم اساسی در سیاست به‌شمار می‌رود.

پس از جنگ جهانی دوم، مفهوم توسعه جایگاه ویژه‌ای در سیاست جهانی پیدا کرد. در ایام جنگ سرد، هریک از دو بلوک شرق کمونیست و غرب سرمایه‌داری تلاش می‌کردند که به یکدیگر نشان دهند که سرعت آنان در مسیر توسعه بیش از رقیب است. آنان برای این کار نیاز به شاخص و معیار داشتند. چون از طرفی، اقتصاد برای هر دو ایدئولوژی سرمایه‌داری و کمونیسم، محور و پایه اصلی بود و از طرف دیگر، شاخص‌های اقتصادی، از جنس کمّی و قابل محاسبه و مقایسه بودند، نخستین شاخص‌هایی که برای سنجش میزان توسعه‌یافتگی به‌کار گرفته شد، شاخص‌های اقتصادی و از همه مهم‌تر، میزان تولید ناخالص داخلی کشورها در سال و نیز رشد آن نسبت به سال گذشته بود. بر اساس این شاخص، کشورها به توسعه‌یافته، در حال توسعه و عقب‌مانده تقسیم شدند و یکی از متداول‌ترین مباحث در مجامع بین‌المللی، لزوم حمایت از کشورهای عقب‌مانده و در حال توسعه توسّط کشورهای توسعه‌یافته بود. در دوران جنگ سرد، خوشبختی مردم یک کشور، مترادف با میزان توسعه‌یافتگی آن کشور، و میزان توسعه مترادف با مقدار تولید ناخالص داخلی و رشد سالانه آن فرض می‌شد. این‌ها اصول بدیهی پارادایم حاکم بر سیاست جهانی بود.

اما از سال‌های پایانی جنگ سرد، ناراستی‌هایی از داخل این پارادایم سر برآورد و صداهای اعتراض‌آمیز از جناح‌های مختلف برخاست. نخستین اعتراض به ابهام و ناکافی بودن شاخص تولید ناخالص داخلی اشاره داشت. زیرا این شاخص اصولاً نشان نمی‌دهد که درآمد کسب شده، چگونه در کشور توزیع می‌شود. به عبارت دیگر، شاخص تولید ناخالص سرانه که از تقسیم تولید ناخالص داخلی بر تعداد جمعیت کشور به‌دست ‌می‌آید، اصلاً واقعیت توزیع درآمد را در کشور بازتاب نمی‌دهد و ممکن است که ثروت کشور در اقلّیت کوچکی متمرکز شده باشد و اکثریت مردم در فقر به‌سر برند. از این گذشته، تولید ناخالص داخلی نشان نمی‌دهد که درآمد کسب شده، صرف چه چیزی می‌شود. آیا برای رفاه شهروندان مصرف شده، یا مثلاً خرج خرید اسلحه برای جنگ‌های داخلی می‌شود. و بالاخره این شاخص، میزان پایداریِ درآمدی را مشخّص نمی‌کند. آیا نسل حاضر به قیمت فروش منابع اصلی و حیاتی کشور، مثلاً با نابودی جنگل‌ها، این درآمد را کسب کرده و در حال محروم کردن نسل‌های بعدی از آن منابع است، یا پایداری اقتصاد کشور را در بلندمدت مد نظر داشته است. تولید ناخالص داخلی، عددی مبهم است که هیچیک از این موارد را بازتاب نمی‌دهد و هرگز نمی‌تواند به تنهایی شاخص کارآمدی برای سنجش میزان توسعه کشور باشد. (Delhey and Kroll, 2013).

محبوب الحق، اقتصاددان پاکستانی که دوره کوتاهی وزارت اقتصاد دولت ضیاء الحق را تجربه کرده و از سال ۱۹۸۶ تا ۱۹۹۳ دستیار ویلیام دراپر، مدیر برنامه توسعه سازمان ملل متّحد بود، اعتراض خود را از منظر دیگری مطرح کرد. از دید او مسابقه کشورها در افزایش میزان تولید ناخالص داخلی، باعث شده بود که زندگی و رفاه انسان‌ها قربانی رسیدن به افزایش تولید و توسعه اقتصادی بشود. گویی فراموش کرده‌ایم که اصولاً هدف ما از توسعه، رفاه و خوشبختی انسان‌ها است. او معتقد بود باید «معیار سنجش موفقیّت سیاست‌های توسعه، بهبود زندگی مردم شود، نه فقط گسترش فرآیند تولید» (Ul Haq, 1995: 16). تلاش‌های محبوب الحق باعث شد نخستین گزارش توسعه انسان سازمان ملل در سال ۱۹۹۰ تدوین و منتشر شود (حسینی بهشتی، ۱۳۹۸). از جهت دیگر، چنان‌که آمارتیا سِن، اقتصاددان ژرف‌اندیش دیگری در این دوره می‌گوید، موتور اصلی رشد اقتصادی، انسان‌ها هستند و فقط با شکوفا شدن استعدادهای همه افراد یک جامعه است که آن جامعه در بلندمدت در مسیر رشد اقتصادی موفّق خواهد شد (سن، ۱۳۸۲: ۴۴). پس حتی برای نیل به رشد اقتصادی مستمر باید پیش از هر چیز، به شکوفایی توانایی‌های انسان‌ها بیندیشیم و توسعه واقعی را در توسعه انسان جستجو کنیم.

صدای اعتراض‌آمیز سوم، از سوی طرف‌داران محیط زیست بلند شد. از اواخر قرن بیستم، این آگاهی عمومی شکل گرفت که منابع طبیعی، محدود و سرعت جایگزینی آن کند است و بشر نباید گمان کند که به‌طور دائمی می‌تواند آن منابع را مصرف کند. از طرف دیگر، شتاب صنعتی‌شدن و حرص و ولع برای رشد اقتصادیِ بیشتر، محیط زیست را آلوده می‌کند و برای زندگی انسان‌ها خسارت‌بار است. بنابراین، به‌جای کوته‌نگری برای تأمین منفعت نسل حاضر و محروم کردن نسل‌های بعد و نیز به‌جای در معرض خطر قرار دادن سلامت انسان‌ها، باید به فکر توسعه پایدار بود. بر اساس تعریف کمیسیون جهانی محیط زیست و توسعه، توسعه پایدار «توسعهای است که ضمن تأمین نیازهای نسل فعلی، امکانات نسلهای آینده برای تأمین نیازهایشان را تهدید نکند» (لفت‌ویک، ۱۳۸۴: ۸۹). اما حرص نسل حاضر برای افزایش تولید ناخالص داخلی و نیل به توسعه اقتصادی، باعث قربانیشدن محیط زیست میشود. چنین حرصی به صورت غیر مستقیم، آلودگی محیط زیست و حتی مبارزه با آن آلودگیها را تشویق میکند، چون همه مخارجی که برای ایجاد آلودگی و برطرف کردن آن می‌شود، به بالارفتن میزان تولید ناخالص داخلی میانجامد (Deb, 2009: 78). اگر هزینههای خساراتی را که ما با رشد تولید، به محیط زیست وارد میکنیم، در محاسبه میزان تولید ناخالص داخلی منظور کنیم، متوجّه خواهیم شد که نهتنها توسعه‌ای رخ نداده، بلکه رشد واقعی، منفی بوده است (ibid: 92, 97).

بالاخره، چهارمین گروهی که صدای اعتراض خود را بلند کردند، بر اساس نگاهی انسان‌محور و روان‌شناسانه، هدف اصلی توسعه را کامیابی و شادمانی انسان در طول زندگی می‌دانستند. آنان که کلاً در نقطه مقابل اقتصاددانان قرار می‌گیرند، معتقدند که اصولاً ثروت و درآمد بیشتر، فقط وقتی مطلوب است، که شادمانی انسان را افزایش دهد. ثروت، وسیله است و نه هدف. پس توسعه واقعی در جامعه‌ای متحقّق می‌شود که انسان‌ها در آن شکوفاتر، قدرت‌مندتر و شادمان‌تر باشند. در واقع، نگاه صرفاً اقتصادی به توسعه در قرن بیستم، بشر را به بیراهه برد. به‌عنوان مثال، با اینکه میزان قدرت خرید مردم در سه کشور مهم صنعتی امریکا، فرانسه و ژاپن از جنگ جهانی دوم تا آخر قرن بیستم، بسیار افزایش یافت، اما میزان احساس خوشبختی مردم در این سه کشور صنعتی، تغییری نکرد (Sirgy, 2012: 329). به‌عنوان نمونه، از جنگ جهان دوم تا آخر قرن، تولید ناخالص ملی در امریکا سه برابر شد، در حالی‌که میزان رضایتمندی از زندگی تقریباً ثابت ماند. شیوع احساسات منفی در میان مردم این کشور نه تنها به موازات افزایش درآمد بهبود نیافت، بلکه مثلاً افسردگی در طول این مدت به میزان ۱۰ برابر افزایش پیدا کرد (Diener and Seligman, 2004). همین‌طور، مردم چین به رغم رشد اقتصادی سریع از اواخر قرن بیستم، خوشبخت‌تر نشده‌اند چون با کسب ثروت بیشتر، «مادّیات» جای «ارتباطات اجتماعی» سنّتی را گرفت و به حسّ شادمانی مردم لطمه زد. شاخص‌های اقتصادی از بیان این واقعیّت‌ها عاجز است (Brockmann and Yan, 2013). بنابراین، تمرکز روی شاخص‌های اقتصادی به‌تنهایی درست نیست و لازم است برای قضاوت در مورد سعادت یک جامعه و توسعه و پیشرفت آن، متغیّرهای غیر اقتصادی نیز لحاظ شود.

با در نظر گرفتن این چهار ناراستی و در پاسخ به ناکارآمدی پارادایم سنجشِ صرفاً اقتصادی توسعه، از اواخر نخستین دهه قرن بیست و یکم، سازمان‌های جهانی برای سنجش میزان توسعه، روش‌های خود را کلاً متحوّل ساختند. در کنار گزارش‌های توسعه انسان که توسط سازمان ملل منتشر می‌شود، دو سازمان بین‌المللی دیگر به‌طور تخصّصی در این زمینه پیشگام شدند. یکی سازمان همکاری اقتصادی و توسعه[۱] (OECD) که بر اساس نیم قرن تجربه فعّالیت بین‌المللی و حوزه وسیع مطالعاتی و پژوهشی، گزارش‌های ارزشمند زندگی چگونه است؟[۲] را از سال ۲۰۱۱ یک سال درمیان منتشر می‌کند که در سال ۲۰۱۹ پنجمین گزارش منتشر شد. اگرچه گزارش‌های این سازمان قابل استفاده و دقیق است، ولی عمدتاً به ۳۷ کشور عضو، که ایران جزو آنها نیست، محدود می‌شود. سازمان دوم، مؤسسه ارث[۳] در دانشگاه کلمبیا است که با همکاری چند نهاد معتبر دانشگاهی دیگر از سال ۲۰۱۳ تا کنون هر سال گزارشی با عنوان گزارش شادمانی جهانی[۴] عمدتاً بر اساس «نظرسنجی جهانی گالوپ»[۵] و البته با استفاده از منابع دیگر منتشر می‌کند که در سال ۲۰۲۰، هشتمین گزارش منتشر شد (Helliwell, et al., 2020a). در گزارش ۲۰۲۰ که نگاهی تلفیقی (ذهنی و عینی) به خوشبختی دارد، جنبه‌ها و زمینه‌های اجتماعی خوشبختی ــ شامل: زمینه‌های اجتماعی ایجاد خوشبختی، تفاوت خوشبختی در شهر و روستا، تأثیر عوامل زیست‌محیطی بر خوشبختی، توسعه پایدار و رمز خوشبختی در کشورهای اسکاندیناوی[۶] ــ مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. در این مقاله که پیش روی شماست، با تمرکز بر ایران، یافته‌های گالوپ در گزارش شادمانی جهانی ۲۰۲۰ و پیوست‌های آن و نیز برخی از اطلاعات بانک جهانی مورد تحلیل قرار می‌گیرد.

به‌طور مشخّص، هدف این مقاله تبیین جایگاه ایران در میان کشورهای دیگر از نظر احساس خوشبختی و میزان توسعه‌یافتگی است. چنان‌که در بخش کاوش نظری که پس از این مقدمه می‌آید، ملاحظه می‌کنید، چون خوشبختی باید از نظر ذهنی و عینی به‌طور توأمان بررسی شود، بهترین سنجه برای اندازه‌گیری میزان توسعه‌یافتگی یک کشور، نگرش هم‌زمان به احساسات مردم و شاخص‌های دیگر توسعه است. پس از این بحث نظری، جایگاه ایران در میان کشورهای جهان از نظر احساس خوشبختی و نیز عناصر دیگر دخیل در آن بر اساس یافته‌های گالوپ و نیز منابع دیگر مورد بررسی قرار می‌گیرد. سپس به بحث و تحلیل درباره چرایی قرار گرفتن ایران در جایگاهی که در آن قرار دارد، خواهیم پرداخت و نشان می‌دهیم که بزرگ‌ترین مشکل ایران در زمینه خوشبختی، نه در عناصر عینی، بلکه در عناصر ذهنی، فرهنگی، سیاسی و رسانه‌ای است.

 

کاوش نظری

در ۱۹ ژولای۲۰۱۱ مجمع عمومی سازمان ملل از دولت‌های عضو خواست «در چگونگی نیل به، و اندازه‌گیریِ توسعه اجتماعی و اقتصادی، اهمیت بیشتری برای شادمانی و خوشبختی» مردم خود در نظر بگیرند.[۷] این سرآغازی بود برای داخل شدن رسمی احساس خوشبختی در اندازه‌گیری میزان توسعه‌یافتگی. در ابتدا لازم است سه اصطلاح خوشگذرانی (hedonism)، شادمانی (happiness) و خوشبختی (well-being) را از یک‌دیگر تفکیک کنیم. خوشگذرانی حالتی لذّت‌بخش و گذرا است که معیار مناسبی برای ارزیابی زندگی نیست، اگرچه در عرصه نظری مدافعانی دارد. شادمانی بیشتر جنبه روانشناسانه دارد و در روانشناسی مثبت مورد توجّه قرار می‌گیرد. اما خوشبختی نگاهی جامع به شرایط زندگی فرد دارد و فقط با در نظر گرفتن تمام عوامل دخیل در زندگی، قابل قضاوت است (Tiberius, 2013). از این جهت، در دهه اخیر، گزارش‌های تحلیل توسعه‌یافتگی، بیشتر روی خوشبختی به عنوان شاخص اصلی تکیه کرده‌اند.

البته باید اذعان کرد که تفکیک این سه اصطلاح به نحوی که گفته شد، فراگیر نیست و گاهی از واژه شادمانی (happiness) نیز در همان معنایی که برای خوشبختی (well-being) گفته شد، استفاده می‌شود. از طرفی، خود این دو مفهوم نیز نوعی ارتباط دوسویه دارند: یعنی وجود خوشبختی به شادمانی می‌انجامد، چنان‌که احساس شادمانی خود می‌تواند یکی از عناصر خوشبختی باشد. اگرچه این رابطه دوسویه به اتّحاد معنایی دو واژه نمی‌انجامد، ولی نزدیکی و قرابت مفهومی آن‌دو را نشان می‌دهد. از طرف دیگر، این دو اصطلاح در زبان فارسی به اشکال مختلفی ترجمه شده‌اند و مفاهیم فارسی و انگلیسی آنان در میان صاحب‌نظران، محل اختلاف است. برخی «به‌زیستی» و برخی دیگر «رفاه» را معادل واژه انگلیسی (well-being) قرار می‌دهند و گروهی نیز «سعادت» و «خوشبختی» را معادل (happiness) قرار داده‌اند. در کنار این دو واژه، برخی منابع، مفهوم رضایتمندی از زندگی (life satisfaction) را ترجیح داده و به‌جای خوشبختی بکار برده‌اند. برای پرهیز از گمراه شدن خوانندگان به خاطر پیچیدگی مباحث لفظی، در این مقاله، این واژه‌ها را در همان معانی که در بالا گفته شد به‌کار می‌بریم و به تبعیّت از دفتر طرح‌های ملی وزارت ارشاد، همان‌طور که در ادامه مقاله خواهد آمد، از واژه خوشبختی در ترجمه (well-being) استفاده می‌کنیم.

تئوری‌های خوشبختی را می‌توان به دو گونه ذهنی (سابجکتیو) و عینی (آبجکتیو) تقسیم کرد. تئوری‌های ذهنی، اصالت را به قضاوت ذهنی انسان‌ها می‌دهد، چون هیچ کسی شایسته‌تر از خود انسان نیست که درباره خوشبخت بودنش قضاوت کند. از منظر این تئوری‌ها فقط کسی خوشبخت است که چنین قضاوتی درباره زندگی خویش داشته باشد. اما تئوری‌های عینی، خوشبختی را با عناصر عینی تعریف می‌کند و با تعیین عواملی مانند ثروت، سلامتی، امنیّت، آزادی، نیکوکاری و مانند آن، انسان خوشبخت را کسی می‌دانند که از این نعمت‌ها برخوردار باشد.

تئوری‌های ذهنیِ خوشبختی سه نقطه ضعف مهم دارند. نخست این‌که قضاوت افراد ممکن است بر اساس احساسات زودگذر باشد و مصلحت درازمدّت را در نظر نگیرد. مثلاً یک فرد معتاد، فقط به مصرف مواد مخدّر برای تسکین وضعیت آنی خود فکر می‌کند و پس از مصرف، احساس خوشبختی پیدا می‌کند؛ حال آن‌که هرگز نمی‌توان بر اساس چنان احساسی، وی را یک انسان خوشبخت دانست. همین‌طور است احساس خوشبختی یک سارق حرفه‌ای که می‌تواند از چنگ قانون بگریزید و ثروتمند شود. دومین نقطه ضعف این تئوری‌ها، ریشه در نقص آگاهی افراد دارد. مثلاً در یک جامعه برده‌داری، یک برده اگر ارباب باانصاف و خوش‌اخلاقی داشته باشد، ممکن است احساس خوشبختی کند. اما خوشبختی او ریشه در ناآگاهی از حقوق انسانی دارد که اصولاً آزادی، حق وی است. پس به‌رغم احساس ذهنی، هرگز نباید چنین برده‌ای را انسانی خوشبخت پنداشت. سومین نقطه ضعف این تئوری‌ها، این است که اگر خوشبختی را فقط قضاوت ذهنی بدانیم و ملاک عینی برایش نداشته باشیم، هرگز نمی‌توانیم در جهت خوشبختی جامعه، کاری انجام دهیم. این‌که یک نفر از طعم یک غذا خوشش می‌آید و شخص دیگری غذای دیگری را ترجیح می‌دهد، کاملاً جنبه ذهنی دارد و هرگز نمی‌توان به صورت علمی ذائقه همه مردم را یکنواخت کرد. اگر خوشبختی نیز مانند ذائقه، کاملاً ذهنی باشد، نه پژوهشگران توان مطالعه و تحلیل آن را دارند و نه دولت‌ها می‌توانند با سیاست‌گذاری مناسب آن را ارتقا دهند. به تعبیر فلسفی، خوشبختی اگر صرفاً ذهنی باشد، در جهان دوم پوپر قرار می‌گیرد و متعلّق به حوزه خصوصی است و فقط وقتی عینی شود، به جهان سوم پوپر تعلّق پیدا می‌کند و موضوع علم عینی[۸] خواهد بود (Popper, 1979: 154-5). و چون در جهان دوم نمی‌توان ملاک عینی برای خوشبختی همگان پیدا کرد، هیچ سیاست‌گذاری در این زمینه مفید نیست.

اما تئوری‌های عینی نیز خالی از اشکال نیستند. زیرا اولاً بر اساس اصل استقلال[۹] انسان، خوشبختی وابسته به قضاوت فردی است و هیچ‌کس نمی‌تواند به جای دیگری در این زمینه تصمیم بگیرد، چون انسان بالغ نیاز به قیّم ندارد. ثانیاً عناصر عینی که برای خوشبختی تعریف می‌شود، هیچ‌کدام مطلق و برای همه یکسان نیست و انسان‌ها قضاوت‌های متفاوتی درباره عناصر عینی خوشبختی دارند. اگر به شخص الف و ب که باهم برادرند و در همسایگی هم زندگی می‌کنند و تعداد اعضای خانوار یکسان دارند، ماهانه مبلغ ۱۰ میلیون تومان پرداخت کنید، ممکن است شخص الف با این مبلغ، احساس رضایت و خوشبختی کند، ولی شخص ب چون خود را مستحق بیش از آن می‌داند، احساس ظلم و بدبختی نماید. بنابراین، نمی‌توان یک عدد واحد درآمدی را حتی در شرایط مساوی عینی، عامل خوشبختی دانست؛ عمده، قضاوت ذهنی افراد است. ثالثاً عناصر عینی که برای خوشبختی ذکر می‌شود، معمولاً باهم در تضادّ هستند. آزادی، سلامتی و امنیّت، عناصر عینی خوشبختی هستند. ولی مثلاً یک انسان نمیتواند از لذّت خوردن انواع غذاهای مطلوب به هر میزان که میخواهد بهره گیرد و در خورد و خوراک از هر محدودیّتی «آزاد» باشد و در عین حال، «سلامتی» خویش را حفظ کند. همان‌طور که «آزادی» با «امنیّت» در تضادّ است. بهگفته آیزیا برلین «آزادی برای مرغ ماهیخوار، مرگ برای ماهی است» (برلین، ۱۳۸۰: ۲۴۰). همواره یک انسان باید با برقرار کردن تعادل در میان عناصر عینی متضادّ خوشبختی، بر اساس چشم‌انداز[۱۰] ذهنی خودش به یک تعادل برسد که این تعادل در مورد هر فرد انسانی با دیگری متفاوت خواهد بود، چون انسان‌ها چشم‌اندازهای متفاوتی دارند. پس نمی‌توان یک معیار عینی واحد را برای همه به‌کار گرفت.

از آنجا که هرکدام از تئوری‌های ذهنی و عینی، محاسن و معایبی دارد، گروهی از فلاسفه، تئوری‌های خوشبختی تلفیقی[۱۱] را پیشنهاد می‌دهند. بر اساس این تئوری‌ها کسی خوشبخت است، که هم احساس خوشبختی داشته باشد و هم عواملی که به واسطه آن احساس خوشبختی می‌کند، مطلوبیّت عینی داشته باشد (Woodard, 2016). بنابراین، یک فرد معتاد یا سارق، اگرچه خوشبختی ذهنی دارد، ولی چون مصرف مواد مخدّر مطلوبیت عینی ندارد، خوشبخت نیست، همان‌طور که یک برده خوشبخت نیست. دولت‌ها باید با سیاست‌گذاری مناسب، در گسترش عناصر عینی خوشبختی کوشا باشند و در عین حال، تلاش کنند که شرایط احساس خوشبختی را برای شهروندان ایجاد کنند و بستری را فراهم آورند که مردم نسبت به وضعیّتی که در آن قرار گرفته‌اند احساس رضایت داشته باشند و قانع شوند آنچه استحقاقش را داشته‌اند به آنان تعلّق گرفته و حقّی از آنان ضایع نشده است. شهروندان همچنین باید بتوانند به زعم خود، توازن مطلوبی بین عناصر عینی خوشبختی ایجاد کنند. اگر چنین حالتی ایجاد شود، دولت‌ها می‌توانند ادّعا کنند که سیاست‌های موفّقی داشته‌اند. در ادامه، جایگاه ایران را در میان کشورهای جهان با نگاهی تلفیقی از شاخص‌های ذهنی و عینی خوشبختی بر اساس یافته‌های گالوپ بررسی می‌کنیم.

 

جایگاه ایران در میان کشورهای جهان

مؤسسه گالوپ از سال ۲۰۰۵ تا کنون، نظرسنجی جهانی گالوپ را در زمینه‌های موضوعی گسترده برگزار می‌کند که شامل پرسش‌هایی مرتبط با میزان احساس خوشبختی است و با روش‌های نمونه‌برداری علمی از بیش از ۱۶۰ کشور، یافته‌های آن تا ۹۹% جمعیت بالغ جهان را پوشش می‌دهد. البته ممکن است میزان پوشش، به تناسب نظرسنجی‌ها گاهی اندکی کمتر از این باشد، ولی بدون تردید، گالوپ گسترده‌ترین بانک اطلاعاتی جهانی در این زمینه است.

در اینجا برای سنجش میزان خوشبختی ذهنی در کشورهای مختلف، سه پرسش کلیدی گالوپ جهت ارزیابی کیفیت زندگی، مورد توجه است. در پرسش نخست موسوم به نردبان کانتریل[۱۲] از مخاطب خواسته می‌شود که خود را بر نردبانی تصور کند که ۱۰ پله دارد و از مرحله صفر، یعنی قرار گرفتن روی پایین‌ترین پله، تا مرحله ۱۰، یعنی بالاترین جا، نشان‌دهنده میزان خوشبختی در زندگی است، به‌نحوی که پله صفر، بدترین حالت مورد تصوّر و پله ۱۰ بهترین حالت ممکن یا حالت ایده‌آلی باشد که بهتر از آن تصوّر نمی‌توان کرد. آنگاه از مخاطب خواسته می‌شود که جایگاه خود را روی آن نردبان مشخص کند. پاسخ مخاطب، ۱۱ حالت ممکن دارد که از صفر تا ۱۰ متغیّر است. این نردبان توسط کانتریل در سال ۱۹۶۵ پیشنهاد شد (Cantril, 1965). پرسش‌های دوم و سوم درباره هرگونه تأثیر مثبت و منفی[۱۳] در روز قبل است. در پرسش دوم از مخاطب پرسیده می‌شود که آیا دیروز، به میزان زیادی احساس شادمانی و لذّت داشته و آیا به میزان زیاد خندیده است. اما در پرسش سوم از وی پرسیده می‌شود که آیا دیروز، به میزان زیاد نگران، غمگین یا عصبانی بوده است. پاسخ به پرسش‌های دوم و سوم، آری، یا خیر است و حالت میانی ندارد و برای پاسخ مثبت یک و پاسخ منفی صفر ثبت می‌شود. میانگین پاسخ‌ها عددی بین صفر و یک است.

بر اساس پاسخ به پرسش نخست، یعنی نردبان کانتریل، در بازه سال‌های ۲۰۱۷ـ۲۰۱۹، گزیده‌ای از کشورها در جدول شماره ۱ رتبه‌بندی شده‌اند. تعداد کشورهای موجود در بانک اطلاعات گالوپ ۱۵۳ کشور است، ولی اینجا به خاطر رعایت اختصار فقط اطلاعات ۳۱ کشور را آورده‌ایم تا نوع توزیع احساس خوشبختی در میان کشورهای مختلف بازتاب داده شود (Helliwell, et al., 2020b: 25-28, 57-62). در ستون نخست، نام کشور، در ستون دوم، رتبه آن در نردبان کانتریل و نیز میانگین پاسخ‌ها به پرسش نخست نمایش داده شده است. سپس در ستون‌های سوم و چهارم، رتبه بر اساس پاسخ به دو پرسش بعدی و میانگین پاسخ‌های هر کشور نمایش داده شده است. در مورد پرسش سوم، رتبه معکوس کشورها آمده است، به نحوی که هر چه احساسات منفی در کشوری کمتر باشد، آن کشور حائز رتبه برتری است. اطّلاعات مربوط به پرسش‌های دوم و سوم فقط برای ۱۵۲ کشور موجود است.

چنان‌که در جدول شماره ۱ مشاهده می‌کنیم، رتبه نخست از نظر احساس خوشبختی به کشور فنلاند تعلّق گرفته است. البته این رتبه در نردبان کانتریل کسب شده و در مورد پرسش دوم، آن کشور حائز رتبه ۴۳ است. علّت تفاوت جایگاه فنلاند در این دو دسته‌بندی، این است که پرسش نخست، قضاوت پاسخ‌دهندگان را در مورد خوشبختی در کلیّت زندگی جویا می‌شود، حال آن‌که پرسش دوم از میزان شادمانی و لذّت و خنده آنان که حالاتی گذرا هستند، سؤال می‌کند. بنابراین، مردم فنلاند اگرچه دارای بالاترین احساس خوشبختی هستند، ولی در لحظه چندان شادمان و خنده‌رو نیستند. چنان‌که در جدول مشاهده می‌کنیم، بالاترین رتبه برای شادمانی در لحظه، متعلّق به کشور پاراگوئه در امریکای لاتین است که اگرچه مردمی بسیار شادمان دارد، ولی از نظر احساس خوشبختی، حائز رتبه ۶۷ است.

جدول شماره ۱٫ رتبه‌بندی خوشبختی ۲۰۱۷-۲۰۱۹ بر اساس نردبان کانتریل، رتبه و میزان حس مثبت و منفی

کشور رتبه در نردبان کانتریل* رتبه حس مثبت ** رتبه معکوس حس منفی **
فنلاند ۱ (۷٫۸۰۹) ۴۳ (۰٫۷۷۴) ۱۰ (۰٫۱۸۰)
دانمارک ۲ (۷٫۶۴۶) ۲۰ (۰٫۸۳۶) ۲۳  (۰٫۱۹۷)
سوئیس ۳ (۷٫۵۶۰) ۴۰ (۰٫۷۸۸) ۱۵  (۰٫۱۸۶)
بریتانیا ۱۳ (۷٫۱۶۵) ۴۵ (۰٫۷۷۲) ۴۱ (۰٫۲۳۰)
کاستاریکا ۱۵ (۷٫۱۲۱) ۹ (۰٫۸۶۵) ۹۰ (۰٫۳۰۲)
آلمان ۱۷ (۷٫۰۷۶) ۶۲ (۰٫۷۵۶) ۳۶ (۰٫۲۲۲)
امریکا ۱۸ (۶٫۹۴۰) ۳۰ (۰٫۸۱۹) ۶۸ (۰٫۲۶۸)
امارات ۲۱ (۶٫۷۹۱) ۳۹ (۰٫۷۹۲) ۶۲ (۰٫۲۶۲)
فرانسه ۲۳ (۶٫۶۶۴) ۶۱ (۰٫۷۵۶) ۵۸ (۰٫۲۸۵)
مکزیک ۲۴ (۶٫۴۲۵) ۷ (۰٫۸۶۵) ۴۲ (۰٫۲۳۰)
عربستان سعودی ۲۷ (۶٫۴۲۶) ۶۰ (۰٫۷۵۶) ۷۵ (۰٫۲۷۶)
گواتمالا ۲۹ (۶٫۳۹۹) ۸ (۰٫۸۶۵) ۸۳ (۰٫۲۸۹)
سنگاپور ۳۱ (۶٫۳۷۷) ۴۸ (۰٫۷۷۰) ۲ (۰٫۱۴۱)
ازبکستان ۳۸ (۶٫۲۵۸) ۱۸ (۰٫۸۳۷) ۳۱ (۰٫۲۱۱)
کویت ۴۸ (۶٫۱۰۲) ۸۸ (۰٫۶۹۵) ۹۴ (۰٫۳۰۴)
کره جنوبی ۶۱ (۵٫۸۷۲) ۹۹ (۰٫۶۶۱) ۴۰ (۰٫۲۲۸)
ژاپن ۶۲ (۵٫۸۷۱) ۷۶ (۰٫۷۳۰) ۱۴ (۰٫۱۸۵)
پاکستان ۶۶ (۵٫۶۹۳) ۱۳۳ (۰٫۵۸۰) ۱۰۳ (۰٫۳۳۴)
پاراگوئه ۶۷ (۵٫۶۹۲) ۱ (۰٫۸۸۸) ۵۱ (۰٫۲۴۶)
روسیه ۷۳ (۵٫۵۴۶) ۸۹ (۰٫۶۹۳) ۲۲ (۰٫۱۹۶)
لیبی ۸۰ (۵٫۴۸۹) ۸۶ (۰٫۷۰۴) ۱۳۱ (۰٫۳۹۲)
ترکیه ۹۳ (۵٫۱۳۲) ۱۵۰ (۰٫۴۳۴) ۱۱۲ (۰٫۳۵۰)
چین ۹۴ (۵٫۱۲۴) ۱۱ (۰٫۸۵۷) ۱۲ (۰٫۱۸۳)
ونزوئلا ۹۹ (۵٫۰۵۳) ۶۴ (۰٫۷۵۰) ۱۲۰ (۰٫۳۶۲)
عراق ۱۱۰ (۴٫۷۸۵) ۱۳۱ (۰٫۵۸۴) ۱۵۱ (۰٫۵۲۵)
ایران ۱۱۸ (۴٫۶۷۲) ۱۱۸ (۰٫۶۱۵) ۱۴۷ (۰٫۴۶۰)
سرزمین‌های فلسطینی ۱۲۵ (۴٫۵۵۳) ۱۲۰ (۰٫۶۱۱) ۱۳۹ (۰٫۴۱۱)
مصر ۱۳۸ (۴٫۱۵۱) ۱۴۷ (۰٫۵۱۵) ۱۰۱ (۰٫۳۳۰)
هند ۱۴۴ (۳٫۵۷۳) ۱۰۰ (۰٫۶۶۰) ۱۳۶ (۰٫۴۰۴)
یمن ۱۴۶ (۳٫۵۲۷) ۱۴۸ (۰٫۴۸۹) ۷۱ (۰٫۲۷۱)
افغانستان ۱۵۳ (۲٫۵۶۷) ۱۵۲ (۰٫۴۱۸) ۱۴۲ (۰٫۴۳۱)

*در میان ۱۵۳ کشور        **در میان ۱۵۲ کشور

 

پس از فنلاند کشورهای دانمارک و سوئیس در رتبه‌های دوم و سوم و بریتانیا با فاصله در رتبه ۱۳ قرار گرفته است. سپس کشور کاستاریکا در امریکای لاتین که کشوری در حال توسعه است، بالاتر از آلمان، در رتبه ۱۵ قرار گرفته است. این جایگاه برای این کشور، به‌خودی خود نشان می‌دهد که میزان احساس خوشبختی در زندگی، فقط با استفاده از تولید ناخالص داخلی سرانه قابل دستیابی نیست (از نظر تولید ناخالص داخلی سرانه، کاستاریکا در رتبه ۷۰ قرار دارد). دلیل دیگر بر این مدّعا، قرار گرفتن سنگاپور در رتبه ۳۱ احساس خوشبختی است، حال آنکه سنگاپور از همه کشورهایی که بالای آن قرار گرفته‌اند، تولید ناخالص سرانه بالاتری دارد. ژاپن که کشور صنعتی و پیشرفته‌ای است، در رتبه ۶۲ و پاکستان که کشور فقیری است، در رتبه ۶۶ قرار دارد.

در پایین جدول، افغانستان، بدترین وضعیّت را دارد. این کشور نه تنها از نظر احساس خوشبختی کمترین امتیاز را آورده، بلکه در خصوص پرسش دوم، یعنی میزان شادمانی در لحظه نیز دارای رتبه آخر است. البته در مورد حسّ منفی، افغانستان کمی وضعیّت بهتری دارد و در رتبه ۱۴۲ قرار می‌گیرد. کشور یمن، در نردبان کانتریل و حس مثبت وضعیّت مشابهی دارد، اما مردم یمن گزارش خیلی کمتری از میزان نگرانی، غمگینی یا عصبانیّت داده‌اند و از آن جهت، با احراز رتبه ۷۱، وضع بهتری از کشورهای ثروتمندی در منطقه مانند عربستان با رتبه ۷۵ و کویت با رتبه ۹۴ دارند. وضع هند نیز بسیار نامناسب است. با توجّه به رشد اقتصادی سریع هند در دو دهه اخیر و بهبود مستمرّ وضعیت اقتصادی آن کشور، میزان پایین احساس خوشبختی با کسب رتبه ۱۴۴ در نردبان کانتریل و نیز کسب رتبه‌های پایین در مورد احساسات مثبت و منفی، قدری شگفت‌انگیز است. البته چین نیز که سرآمد میزان رشد اقتصادی در تاریخ معاصر است، حائز رتبه ۹۴ شده که رتبه نامناسبی است. ولی لااقل جایگاه چین در ستون‌های بعد مناسب است.

ایران در نردبان کانتریل جزو یک چهارم از کشورها با کم‌ترین میزان احساس خوشبختی است و در جایگاه ۱۱۸ قرار دارد. رتبه ایران در مورد پرسش دوم، یعنی احساسات مثبت نیز دقیقاً در همان جایگاه ۱۱۸ است. اما در مورد پرسش سوم درباره میزان احساسات منفی، ایران حائز رتبه بسیار پایین ۱۴۷ و حتی پایین‌تر از افغانستان است. در میان کشورهایی که در جدول آمده، فقط عراقی‌ها با رتبه ۱۵۱ از ۱۵۲، احساس نگرانی، غمگینی یا عصبانیّت بیشتری از ایرانیان را گزارش کرده‌اند.

ممکن است تصوّر شود که اوضاع نامناسب شاخص‌های احساس خوشبختی در ایران در دوره زمانی ۲۰۱۷ـ۲۰۱۹ تحت تأثیر خروج امریکا از برجام و برقراری نظام تحریم‌های اقتصادی ضد ایران و اعمال فشار حداکثری بوده است. اما این تصوّر اشتباه است. در واقع، فشار حداکثری در میزان احساس خوشبختی ایرانیان تأثیر ناچیزی داشته است. مقایسه جایگاه ایران در نردبان کانتریل در بازه زمانی ۲۰۰۸ـ۲۰۱۲ که در آن بازه، گالوپ سه موج نظرسنجی در ایران انجام داده، با بازه جدول فعلی، حکایت از کم شدن فقط ۰٫۰۶۳ از امتیاز ایران در نردبان کانتریل دارد که اگر این میزان کم نشده بود، حداکثر می‌توانست رتبه ایران را به ۱۱۶ برساند (Helliwell, et al., 2020b: 33). میزان تغییر در احساسات منفی، حتی کم‌تر، یعنی ۰٫۰۰۲ است که تازه این مقدار از احساسات منفی کاسته شده است، یعنی در دوره جدید، ایران وضع بهتری پیدا کرده است (Helliwell, et al., 2020b: 37). البته شاخص احساس خوشبختی در همه کشورها مثل ایران ثابت نمانده است. در همین مدّت، هند، افغانستان و ونزوئلا به‌ترتیب، ۱٫۲۱۶؛ ۱٫۵۳۰ و ۱٫۸۵۹ امتیاز در نردبان کانتریل از دست داده‌اند و میزان احساسات منفی نیز در آن کشورها به‌ترتیب، ۰٫۱۳۰؛ ۰٫۱۷۲ و ۰٫۱۸۰ افزایش داشته است. در مقابل، کشورهای بنین، مجارستان و بلغارستان جایگاه خود را در نردبان کانتریل به‌ترتیب، ۱٫۶۴۴؛ ۱٫۱۹۵؛ ۱٫۱۲۱ ارتقا داده‌اند. ولی امتیازات ایران تقریباً ثابت مانده است.

میزان احساس خوشبختی در ایران، در سال‌های ۱۳۸۲ (۲۰۰۳) و ۱۳۹۴ (۲۰۱۵) توسط دفتر طرح‌های ملی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز اندازه‌گیری شده، اما در آن پیمایش‌ها از نردبان کانتریل استفاده نشده است. در پیمایش سال ۸۲ پرسیده شده که «به‌طور کلّی چقدر در زندگی احساس خوشبختی می‌کنید؟» و سه گزینه کم، متوسط و زیاد، برای پاسخ تعیین شده است (طرح‌های ملی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۸۲: ۷۷). در سال ۹۴ نیز همان سؤال پرسیده شده، ولی پنج گزینه خیلی کم، کم، تاحدودی، زیاد و خیلی زیاد، برای پاسخ تعیین شده است (دفتر طرح‌های ملی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۹۵: ۲۷). اگر بخواهیم، این گزینه‌ها را به معیار نردبان کانتریل تبدیل کنیم، می‌توانیم در سال ۸۲ همه پاسخ‌های کم را معادل ۲٫۵، متوسط را ۵، و زیاد را ۷٫۵ فرض کنیم و این اعداد را در میزان رأی‌دهندگان ضرب کنیم که حاصل آن در مقیاس کانتریل معادل امتیاز ۵٫۴۳۵ می‌شود. برای سال ۹۴، پاسخ خیلی کم را معادل ۱، کم را ۳، تا حدودی را ۵، زیاد را ۷ و خیلی زیاد را ۹ در نظر می‌گیریم. حاصل، برابر ۵٫۸۴۸ در مقیاس نردبان کانتریل می‌شود. مقایسه این دو عدد با میزانی که در جدول شماره ۱ برای ایران نمایش داده شده است، یعنی ۴٫۶۷۲ نشان می‌دهد که برآورد دفتر طرح‌های ملی برای سال ۱۳۸۲ به اندازه ۰٫۷۶۳ و برای سال ۱۳۹۴ به مقدار ۱٫۱۷۶ واحد بیشتر از برآورد گالوپ برای محدوده‌های ۲۰۰۸-۲۰۱۲ (معادل ۱۳۸۵-۱۳۸۹) و ۲۰۱۷-۲۰۱۹ (معادل ۱۳۹۶-۱۳۹۸) است. البته نمی‌توان و نباید این پیمایش‌ها را باهم مقایسه کرد، زیرا پاسخ‌دهندگان برای کمّی کردن سه و پنج گزینه کیفی مذکور، ممکن است، معیارهای متفاوتی را در نظر گرفته باشند. به‌علاوه، سال‌های پیمایش‌شده توسط دفتر طرح‌های ملی با دو دوره گالوپ، متفاوت است. ولی مقصود از این مقایسه این بود که نشان دهیم یافته‌های گالوپ با پیمایش دفتر طرح‌های ملی، اختلاف فاحشی را نشان نمی‌دهد و از این‌جهت می‌توان احساس اطمینان بیشتری نسبت به یافته‌های گالوپ از جامعه ایران پیدا کرد.

برای سنجش خوشبختی ذهنی، شاخص چهارمی نیز وجود دارد که میزان خوش‌بینی به آینده است. چون خوشبختی باید در طول زندگی مورد قضاوت قرار گیرد، نظر انسان‌ها به آینده در تعیین میزان خوشبختی بسیار مهم است. چه بسا کسانی که در حال حاضر تن به تحمّل سختی‌های زیادی می‌دهند، ولی چون نسبت به آینده خوش‌بین هستند، احساس خوشبختی می‌کنند یا کسانی که در حال حاضر در رفاه هستند، ولی چون نسبت به آینده بدبین‌اند، احساس خوشبختی نمی‌کنند. گالوپ در این زمینه در سال‌های ۲۰۱۸-۲۰۱۴ نظرسنجی انجام داده، اما هنوز یافته‌های کشوری را منتشر نکرده و صرفاً یافته‌های شهرهای مهم دنیا را ارائه کرده است. در جدول شماره ۲، رتبه چهارده شهر از میان ۱۸۶ شهر، انتخاب و بر اساس میزان خوش‌بینی به آینده، مرتّب شده است. مردم تاشکند، بیش از همه شهرهای دنیا به آینده خوش‌بین هستند. هلسینکی، در رتبه ۸ قرار می‌گیرد و آتلانتا خوش‌بین‌ترین شهر امریکا، حائز رتبه ۹ است. مردم شهر مدینه با کسب رتبه ۱۱ خوش‌بینی زیادی به آینده خود دارند. نیویورک و لندن، در رتبه‌های ۳۰ و ۶۷ جدول قرار گرفته‌اند. طرابلس نیز با توجه به آشوب‌های پس از قتل معمّر قذّافی در سال ۲۰۱۱ با کسب رتبه ۱۰۳جایگاه نسبتاً بالایی در جدول دارد. کراچی، پکن و بغداد با کسب رتبه‌های ۱۴۳، ۱۵۷ و ۱۶۱، جایگاه پائینی را به خود اختصاص داده‌اند. شهر غزه در فلسطین حائز رتبه دوم از آخر است، که با توجّه به مشکلات اقتصادی در اثر محاصره توسّط اسرائیل، این موقعیّت قابل درک است و پس از آن با فاصله زیاد، مردم کابل، بدبین‌ترین مردم نسبت به آینده خویش هستند. از ایران فقط دو شهر در میان ۱۸۶ شهر وجود دارد، که هر دو جزو بدبین‌ترین۱۰ شهر در پایین جدول قرار دارند. مشهد در رتبه ۱۷۷ و تهران با اختلاف کمی در رتبه ۱۷۸ قرار گرفته است.

 

جدول شماره ۲٫ میزان خوش‌بینی به آینده بر اساس نظرسنجی گالوپ در سال‌های ۲۰۱۴-۲۰۱۸

رتبه در میان ۱۸۶ شهر بزرگ دنیا نام شهر میزان خوش‌بینی به آینده
۱ تاشکند (ازبکستان) ۸٫۳۹۰
۸ هلسینکی (فنلاند) ۸٫۲۰۶
۹ آتلانتا (امریکا) ۸٫۲۰۴
۱۱ مدینه (عربستان سعودی) ۸٫۱۱۷
۳۰ نیویورک (امریکا) ۷٫۹۶۴
۶۷ لندن (بریتانیا) ۷٫۵۸۷
۱۰۳ طرابلس (لیبی) ۷٫۰۴۵
۱۴۳ کراچی (پاکستان) ۶٫۵۱۸
۱۵۷ پکن (چین) ۶٫۳۴۹
۱۶۱ بغداد (عراق) ۶٫۲۶۳
۱۷۷ مشهد (ایران) ۵٫۵۷۳
۱۷۸ تهران (ایران) ۵٫۵۶۵
۱۸۵ غزه (فلسطین) ۴٫۵۱۱
۱۸۶ کابل (ایران) ۳٫۳۹۴

 

احساس خوشبختی یک معیار ذهنی است که بر اساس چهار پرسش گالوپ، یعنی نردبان کانتریل، حس مثبت و منفی و خوش‌بینی به آینده، جایگاه ایران در میان کشورهای دیگر را مشاهده کردیم. یافته‌های گالوپ حکایت از آن دارد که ایرانیان، در کلیّت زندگی خود، در مقایسه با دیگر کشورها احساس خوشبختی کمی دارند. آنان از نظر خوشبختی در لحظه که با سنجش حسّ مثبت مشخّص می‌شود نیز وضعیّت مشابهی دارند. اما ایرانیان از نظر احساس نگرانی، غمگینی یا عصبانیّت، موضوع پرسش سوم و خوش‌بینی به آینده، موضوع پرسش چهارم، در وضعیّت بحرانی قرار دارند.

اما بر اساس رویکرد تلفیقی به خوشبختی، باید ترکیبی از معیارهای خوشبختی ذهنی و عینی را به کار بگیریم. در جدول شماره ۳ تلاش شده است که با استفاده از هفت معیار دیگر خوشبختی و توسعه که اطلاعات جهانی در مورد آن موجود است، وضعیت خوشبختی را در ۳۱ کشور بالا از جمله ایران، بررسی کنیم.

  • نخستین معیار، که در ستون سوم آمده است، تولید ناخالص داخلی سرانه است که بر اساس قدرت خرید، تعدیل شده و ارقام آن از بانک جهانی گرفته شده است. مبنای ارقام مذکور، قیمت جهانی (ثابت فرض‌شده) دلار امریکا در سال ۲۰۱۱ است و اطلاعات ۱۵۱ کشور در دست‌رس قرار دارد. وضعیت اقتصادی شهروندان، هنوز یکی از مهم‌ترین شاخص‌های عینی خوشبختی است که معمولاً در کنار شاخص‌های دیگر مورد توجّه قرار می‌گیرد (Helliwell et al., 2020a: 14).
  • در ستون بعد، ضریب جینی[۱۴] برای آخرین سالی که در دسترس بوده، از وبگاه بانک جهانی گرفته شده است. ضریب جینی عددی بین صفر و یک است که هرچه میزان آن کمتر باشد، نابرابری اقتصادی کمتری در جامعه وجود دارد. بنابراین، هر قدر رتبه معکوس کشورها بر حسب ضریب جینی بهتر باشد، حاکی از آن است که نابرابری کمتری دارند. برای این شاخص، اطلاعات ۱۴۸ کشور موجود است که رتبه نخست، کمترین میزان نابرابری و رتبه ۱۴۸، بیشترین میزان نابرابری اقتصادی را نشان می‌دهد. از زمان انتشار پژوهش ارزشمند ویلکینسون و پیکت در سال ۲۰۰۹، شاخص نابرابری اقتصادی در جامعه، به‌عنوان یکی از شاخص‌های مهم عینی خوشبختی در نظر گرفته می‌شود (Wilkinson and Pickett, 2009).
  • در ستون پنجم، رتبه کشورها بر اساس حمایت اجتماعی مشخص شده است. این شاخص بر اساس این پرسش گالوپ محاسبه شده که «اگر در دردسر بیفتید، آیا از میان بستگان و دوستان‌تان کسی را دارید که هرگاه به او نیاز داشتید، بتوانید روی کمکش حساب کنید یا خیر؟» پاسخ به این پرسش فقط دو حالت بلی و خیر (صفر یا یک) دارد و عدد نمایش داده شده در جدول، میانگین پاسخ‌ها در هر کشور و عددی بین صفر و یک است (Helliwell, et al., 2020b: 2, 42-44). هرچه این عدد در یک جامعه بزرگ‌تر باشد، میزان حمایت اجتماعی در آن جامعه بیشتر است. این شاخص برای ۱۵۳ کشور در دست‌رس است. نقش حمایت اجتماعی به عنوان یکی از شاخص‌های خوشبختی در پژوهش‌های متعدّد نشان داده شده است (Diener and Seligman, 2004; Wilkinson and Pickett, 2009: 202).
  • ستون ششم در جدول، شاخص امید به زندگی سالم در حین تولّد[۱۵] را نشان می‌دهد که بر اساس اطلاعات سازمان جهانی سلامت سامان یافته است و برای ۱۴۸ کشور در اختیار قرار دارد (Helliwell, et al., 2020b: 43-45). سلامتی و امید به زندگی معمولاً جزو شاخص‌های عینی خوشبختی در نظر گرفته می‌شود (Helliwell, et al., 2020a: 14).
  • ستون بعدی شاخص آزادی انتخاب روش زندگی را بر اساس این پرسش گالوپ نشان می‌دهد که «آیا شما از میزان آزادی انتخاب‌تان درباره هر چه می‌خواهید با زندگی خودتان بکنید، راضی یا ناراضی هستید؟» پاسخ این پرسش نیز مانند پرسش حمایت اجتماعی فقط آری یا خیر است (Helliwell, et al., 2020b: 2, 48-50). این شاخص برای ۱۵۳ کشور در دست‌رس است.
  • ستون هشتم، شاخص بخشندگی را بر اساس پاسخ به این پرسش گالوپ مشخص می‌کند که «آیا در ماه گذشته به خیریه کمک کرده‌اید؟» (ibid: 2, 51-53). پاسخ به این پرسش مانند پرسش قبل است. این شاخص نیز برای ۱۵۳ کشور در دست‌رس است. حسّ مثبتی که بخشندگی در انسان ایجاد می‌کند، جزو شاخص‌های خوشبختی در نظر گرفته می‌شود (Helliwell, et al., 2020a: 14).
  • آخرین ستون جدول، نشان‌دهنده رتبه معکوس کشور در فساد است. این شاخص در پاسخ به این دو پرسش گالوپ شکل گرفته که «آیا فساد در دولت فراگیر است یا خیر؟» و «آیا فساد در کسب‌وکارها فراگیر است یا خیر؟» میانگین پاسخ‌های بلی یا خیر به این دو پرسش، اطلاعات این ستون را تشکیل می‌دهد (Helliwell, et al., 2020b: 2, 54-56). این شاخص فقط برای ۱۴۴ کشور در اختیار قرار دارد. به گفته پژوهشگران، مردم با بیشترین درجه خوشبختی «کسانی نیستند که در ثروتمندترین کشورها زندگی می‌کنند، بلکه کسانی هستند که جایی زندگی می‌کنند که نهادهای اجتماعی و سیاسی تأثیرگذار هستند، در جایی که میزان اعتماد متقابل بالاست و میزان فساد پایین است» (Diener and Seligman, 2004).

 

جدول شماره ۳٫ کشورها بر اساس عناصر عینی خوشبختی یا شاخص‌های توسعه

رتبه در نردبان کانتریل* کشور رتبه تولید ناخالص داخلی سرانه به دلار** رتبه معکوس میزان نابرابری*** حمایت اجتماعی* امید به زندگی سالم*** آزادی انتخاب روش زندگی* بخشندگی* رتبه معکوس تصور فساد****
۱ فنلاند ۲۲ (۴۱,۷۴۲) ۱۱ (۲۷٫۴) ۴ (۰٫۹۵۴) ۲۷ (۷۱٫۹۰۱) ۵ (۰٫۹۴۹) ۴۵ (۰٫۳۳۸) ۴ (۰٫۱۹۵)
۲ دانمارک ۱۳ (۴۷,۷۶۳) ۱۷ (۲۸٫۷) ۳ (۰٫۹۵۶) ۱۹ (۷۲٫۴۰۳) ۴ (۰٫۹۵۱) ۳۰ (۰٫۴۷۳) ۲ (۰٫۱۶۸)
۳ سوئیس ۷ (۵۸,۶۸۵) ۳۹ (۳۲٫۷) ۸ (۰٫۹۴۳) ۴ (۷۴٫۱۰۲) ۱۶ (۰٫۹۲۱) ۱۶ (۰٫۵۲۷) ۸ (۰٫۳۰۴)
۱۳ بریتانیا ۲۳ (۴۰,۱۴۰) ۶۱ (۳۴٫۸) ۱۵ (۰٫۹۳۷) ۲۱ (۷۲٫۳۰۲) ۶۰ (۰٫۸۳۵) ۳ (۰٫۶۵۸) ۱۵ (۰٫۴۳۶)
۱۵ کاستاریکا ۷۰ (۱۵,۶۴۹) ۱۳۴ (۴۸٫۰) ۴۲ (۰٫۹۰۲) ۲۸ (۷۱٫۳۰۰) ۱۲ (۰٫۹۳۵) ۸۵ (۰٫۲۲۴) ۷۳ (۰٫۷۸۶)
۱۷ آلمان ۱۷ (۴۵,۸۳۶) ۳۴ (۳۱٫۹) ۴۴ (۰٫۸۹۹) ۲۴ (۷۲٫۲۰۲) ۴۴ (۰٫۸۶۷) ۲۸ (۰٫۴۸۵) ۱۶ (۰٫۴۵۶)
۱۸ امریکا ۹ (۵۵,۵۹۱) ۱۰۴ (۴۱٫۱) ۳۲ (۰٫۹۱۴) ۴۵ (۶۸٫۲۹۹) ۵۷ (۰٫۸۴۳) ۱۰ (۰٫۵۶۷) ۴۱ (۰٫۷۰۰)
۲۱ امارات ۴ (۶۶,۸۳۶) ۳۶ (۳۲٫۵) ۶۷ (۰٫۸۴۹) ۶۳ (۶۷٫۰۸۳) ۷ (۰٫۹۴۱) ۱۴ (۰٫۵۵۵)
۲۳ فرانسه ۲۴ (۳۹,۵۰۷) ۳۱ (۳۱٫۶) ۱۴ (۰٫۹۳۷) ۵ (۷۳٫۸۰۲) ۶۶ (۰٫۸۲۵) ۷۱ (۰٫۲۶۳) ۲۰ (۰٫۵۸۴)
۲۴ مکزیک ۵۷ (۱۷,۹۹۴) ۱۲۶ (۴۵٫۴) ۷۳ (۰٫۸۳۹) ۴۶ (۶۸٫۲۹۹) ۵۱ (۰٫۸۵۹) ۱۱۸ (۰٫۱۶۰) ۸۴ (۰٫۸۰۷)
۲۷ عربستان سعودی ۱۱ (۴۸,۹۱۴) ۶۲ (۰٫۸۷۴) ۷۴ (۶۶٫۳۰۵) ۵۴ (۰٫۸۵۴) ۸۱ (۰٫۲۴۱)
۲۹ گواتمالا ۹۹ (۷,۵۱۶) ۱۳۵ (۴۸٫۳) ۹۰ (۰٫۸۱۷) ۸۵ (۶۴٫۸۰۹) ۲۱ (۰٫۹۰۸) ۸۳ (۰٫۲۳۲) ۷۲ (۰٫۷۸۳)
۳۱ سنگاپور ۲ (۸۸,۹۲۳) ۳۷ (۰٫۹۱۰) ۱ (۷۶٫۸۰۵) ۱۴ (۰٫۹۲۷) ۲۹ (۰٫۴۸۱) ۱ (۰٫۱۱۰)
۳۸ ازبکستان ۱۰۶ (۶,۲۵۰) ۶۶ (۳۵٫۳) ۲۱ (۰٫۹۲۷) ۸۳ (۶۵٫۱۰۸) ۱ (۰٫۹۷۵) ۲۱ (۰٫۵۰۷) ۱۸ (۰٫۵۰۱)
۴۸ کویت ۵ (۶۵,۵۰۱) ۷۰ (۰٫۸۴۶) ۶۹ (۶۶٫۷۶۸) ۴۱ (۰٫۸۷۲) ۴۷ (۰٫۳۳۰)
۶۱ کره جنوبی ۲۷ (۳۶,۷۰۱) ۳۲ (۳۱٫۶) ۹۹ (۰٫۷۹۹) ۸ (۷۳٫۶۰۳) ۱۴۰ (۰٫۶۱۳) ۴۲ (۰٫۳۴۷) ۷۴ (۰٫۷۸۹)
۶۲ ژاپن ۲۵ (۳۹,۳۲۸) ۴۳ (۳۲٫۹) ۵۴ (۰٫۸۸۴) ۲ (۷۵٫۰۰۱) ۷۳ (۰٫۸۱۰) ۱۲۹ (۰٫۱۴۷) ۳۱ (۰٫۶۵۵)
۶۶ پاکستان ۱۱۱ (۴,۸۳۱) ۴۸ (۳۳٫۵) ۱۲۸ (۰٫۶۸۹) ۱۱۴ (۵۸٫۲۵۳) ۱۰۵ (۰٫۷۳۵) ۶۱ (۰٫۲۸۵) ۵۳ (۰٫۷۴۶)
۶۷ پاراگوئه ۸۱ (۱۱,۹۶۸) ۱۲۸ (۴۶٫۲) ۴۵ (۰٫۸۹۹) ۸۱ (۶۵٫۶۴۰) ۳۶ (۰٫۸۸۶) ۵۴ (۰٫۳۱۵) ۹۷ (۰٫۸۳۵)
۷۳ روسیه ۴۶ (۲۵,۰۵۶) ۸۴ (۳۷٫۵) ۴۰ (۰٫۹۰۳) ۹۲ (۶۴٫۱۰۰) ۱۰۸ (۰٫۷۳۰) ۹۰ (۰٫۲۰۹) ۱۲۱ (۰٫۸۶۵)
۸۰ لیبی ۵۸ (۱۷,۸۵۱) ۷۹ (۰٫۸۲۶) ۹۷ (۶۲٫۳۰۰) ۸۵ (۰٫۷۷۳) ۷۷ (۰٫۲۴۷) ۳۶ (۰٫۶۶۹)
۹۳ ترکیه ۴۵ (۲۵,۰۷۰) ۱۰۹ (۴۱٫۹) ۷۸ (۰٫۸۲۶) ۶۴ (۶۶٫۹۰۳) ۱۴۱ (۰٫۶۰۹) ۹۸ (۰٫۱۹۱) ۵۵ (۰٫۷۴۸)
۹۴ چین ۶۴ (۱۶,۱۳۲) ۸۷ (۳۸٫۵) ۱۰۰ (۰٫۷۹۹) ۳۶ (۶۹٫۲۸۹) ۲۹ (۰٫۸۹۹) ۱۲۷ (۰٫۱۴۷)
۹۹ ونزوئلا ۹۷ (۷,۹۲۵) ۱۳۲ (۴۶٫۹) ۴۸ (۰٫۸۹۰) ۷۱ (۶۶٫۵۰۵) ۱۳۹ (۰٫۶۲۳) ۱۳۴ (۰٫۱۲۸) ۹۹ (۰٫۸۳۷)
۱۱۰ عراق ۶۹ (۱۵,۶۹۵) ۲۱ (۲۹٫۵) ۱۱۲ (۰٫۷۴۸) ۱۰۶ (۵۹٫۹۰۴) ۱۳۷ (۰٫۶۳۳) ۷۴ (۰٫۲۵۵) ۹۲ (۰٫۸۲۲)
۱۱۸ ایران ۵۵ (۱۸,۲۸۳) ۱۰۱ (۴۰٫۸) ۱۲۶ (۰٫۶۹۵) ۷۷ (۶۶٫۰۰۶) ۱۳۲ (۰٫۶۴۸) ۳۱ (۰٫۴۵۵) ۴۴ (۰٫۷۱۵)
۱۲۵ سرزمین‌های فلسطینی ۱۱۳ (۴,۳۹۹) ۵۰ (۳۳٫۷) ۸۱ (۰٫۸۲۵) ۱۳۴ (۰٫۶۴۶) ۱۴۲ (۰٫۰۹۶) ۹۵ (۰٫۸۲۴)
۱۳۸ مصر ۸۵ (۱۱,۱۲۰) ۳۰ (۳۱٫۵) ۱۱۶ (۰٫۷۳۵) ۱۰۱ (۶۱٫۷۸۰) ۱۱۹ (۰٫۷۰۸) ۱۴۰ (۰٫۱۰۵)
۱۴۴ هند ۱۰۲ (۶,۹۷۳) ۷۱ (۳۵٫۷) ۱۴۵ (۰٫۵۹۲) ۱۰۴ (۶۰٫۲۱۵) ۳۷ (۰٫۸۸۱) ۴۹ (۰٫۳۲۷) ۶۶ (۰٫۷۷۲)
۱۴۶ یمن ۱۳۰ (۲,۳۴۴) ۸۰ (۳۶٫۷) ۸۹ (۰٫۸۱۸) ۱۲۱ (۵۶٫۷۲۷) ۱۴۲ (۰٫۶۰۰) ۱۵۲ (۰٫۰۳۹) ۷۸ (۰٫۸۰۰)
۱۵۳ افغانستان ۱۳۹ (۱,۷۴۲) ۱۵۱ (۰٫۴۷۰) ۱۳۹ (۵۲٫۵۹۰) ۱۵۳ (۰٫۳۹۷) ۱۴۸ (۰٫۰۶۹) ۱۴۱ (۰٫۹۳۴)

*در میان ۱۵۳ کشور        **در میان ۱۵۱ کشور             ***در میان ۱۴۸ کشور      ****در میان ۱۴۴ کشور

چنان‌که در جدول مشاهده می‌شود، وضعیّت ایران در بعضی از شاخص‌های خوشبختی و توسعه، یعنی: تولید ناخالص داخلی سرانه، نابرابری، امید به زندگی سالم، بخشندگی و فساد، بهتر از رتبه‌اش در نردبان کانتریل است. ولی ایران در مورد شاخص‌های حمایت اجتماعی و آزادی انتخاب روش زندگی که هر دو ذهنی هستند، در مقایسه با نردبان کانتریل، حائز رتبه پایین‌تری است.

 

تحلیل و آسیب‌شناسی

از چهار شاخصی که برای سنجش میزان خوشبختی ذهنی در ایران ذکر شد، وضعیت ایران در میان کشورهای دیگر در دو شاخصِ نردبان کانتریل و حسّ مثبت، بد (یک چهارم پایین) و در دو شاخص حسّ منفی و خوش‌بینی به آینده، خیلی بد و بحرانی (پایین‌ترین دهک) است. یعنی در مجموع، وضعیّت خوشبختی ذهنی در میان مردم ایران لااقل بد است و با توجه به ثبات نسبی شاخص‌های ذهنی در ۱۲ سال گذشته، این وضعیت از پایداری برخوردار بوده و معلول اوضاع زودگذر نیست. اما چنان‌که جدول شماره ۳ نشان می‌دهد، وضعیّت ایران در شاخص‌های دیگر، به غیر از دو شاخص ذهنی حمایت اجتماعی و آزادی انتخاب روش زندگی، به‌مراتب بهتر است. البته برای سنجش خوشبختی، شاخص‌های دیگری نیز می‌تواند مورد توجّه قرار می‎گیرد، از جمله میزان و وضعیت اشتغال، دسترسی به آموزش، وضعیت محیط زیست، احساس امنیّت، کارآیی نهادهای سیاسی و نابرابری جنسیّتی (van Zanden et al., 2014). اگرچه این شاخص‌ها برای همه کشورها در دست‌رس نیست و اجازه مقایسه فراگیر را نمی‌دهد، ولی برآوردهای تخمینی نشان می‌دهد که وضعیت ایران در این شاخص‌ها نیز به نسبت شاخص‌های ذهنی بالا بهتر است. در برخی از آن شاخص‌ها مانند دسترسی به آموزش و احساس امنیّت، ایران دارای جایگاه مناسبی است و در بقیّه نیز در وضعیّت بحرانی قرار ندارد (ibid). اما وضعیت ایران در احساس خوشبختی ذهنی، بحرانی است. پس می‌توان نتیجه گرفت که مشکل اصلی توسعه و خوشبختی در ایران، ذهنی است تا عینی، یعنی جایگاه ایران در میان کشورهای دیگر از نظر عینی بهتر از ذهنی است حال آن‌که قضاوت مردم این است که در وضعیّت بسیار نامناسبی قرار دارند.

برای درک این بحران، ابتدا به تجزیه ابعاد مختلف آن می‌پردازیم. می‌توان سه بُعد مختلف را در نظر گرفت که عبارت‌اند از ناراضی بودن، مشکلات روانشناختی و ناامیدی. بُعد اول، یعنی ناراضی بودن را می‌توان از وضعیت نامناسب ایران در نردبان کانتریل دریافت که نشان می‌دهد ایرانیان از جایگاه کنونی خود رضایت ندارند و خود را مستحق بیش از آن می‌دانند. بُعد دوم، به غلبه حس منفی بر حس مثبت باز می‌گردد و از فزونی رفتارها و حالات روانی شامل نگرانی، غمگینی، عصبانیّت و کمبود شادمانی و لذّت و خنده حکایت دارد. بُعد سوم، بدبینی به آینده و ناامیدی از هرگونه اصلاح و پیشرفت است. این سه بُعد با یکدیگر در ارتباط هستند و وضعیت بحرانی کنونی را رقم زده‌اند.

برای فهم و درک این وضعیت سه تحلیل می‌توان ارائه کرد: تحلیل فرهنگی تاریخی، تحلیل بر مبنای گفتمان سیاسی حاکم بر کشور و تحلیل بر اساس جوّ رسانه‌ای. تحلیل نخست به عناصر عمیق فرهنگی ایرانیان تکیه دارد که در طول تاریخ نهادینه شده است. خاطرات تاریخی ایرانیان بیشتر منعکس‌کننده شکست‌ها، ناخوشی‌ها و تلخی‌ها است تا پیروزی‌ها، شکوفایی‌ها و شیرینی‌ها. اگر تاریخ دور را کنار بگذاریم، از دویست سال گذشته که در دوران قاجار، ایران پس از شکست‌های فاجعه‌بار در برابر روسیه توسّط آن کشور و انگلستان در وضعیت نیمه‌استعماری قرار گرفت و تحقیر شد (اشرف، ۱۳۵۹: ۴۶)، تا دوران مشروطه که مجلس ایران با حمایت قوای روس به توپ بسته شد، تا جنگ جهانی اول که بدون این‌که ایران در آن نقشی داشته باشد، شاهد یکی از بزرگ‌ترین فاجعه‌های انسانی تاریخ خود بود (مجد، ۱۳۸۶)، تا جنگ جهانی دوم، که برای ایران فقط اشغال و قحطی به ارمغان آورد، تا کودتای امریکایی و انگلیسی ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و پس از آن، دوران خونین انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی و بالاخره تحقیر و تحریم و تهدید مستمرّ ایران توسط دولت‌های بزرگ غربی، فضای تاریکی را برای مردم ایران ایجاد کرده است. از طرف دیگر، چون ایرانیان بیشتر شیعه مذهب هستند و تاریخ تشیّع پر از ظلم و قتل و کشتار خلفای جائر اموی و عباسی نسبت به امامان و رهبران دینی شیعه است، آیین‌ها و مراسم مذهبی نیز بیشتر رنگ غم و سوگواری دارد تا شادمانی و جشن و سرور. مجموع این عوامل، با در نظر گرفتن این‌که ایرانیان با توجّه به شکوه امپراتوری باستانی خود و نیز با اعتقاد به عصمت و حقّانیّت رهبران مذهبی‌شان، هرگز خود را مستحقّ این‌همه ناخوشایندی نمی‌دانند، باعث شده که آنان ناراضی باشند، حسُ منفی از حسّ مثبت پیشی بگیرد و نگاه به آینده امیدبخش نباشد.

تحلیل دوم بر گفتمان سیاسی حاکم بر جمهوری اسلامی ایران تمرکز دارد. این گفتمان که شاید میراث‌دار چپ‌گرایان و حزب توده باشد که روزگاری در عرصه روشنفکری ایران جولان می‌دادند، یا از گفتمان انقلابی که تند و حذف‌کننده است، الهام گرفته باشد، به عرصه سیاست با نگاه دوقطبیِ دوست و دشمن نظر می‌کند و خواهان حذف طرف مقابل است. این گفتمان شبیه قرائت کارل اشمیت از سیاست است (Schmitt, 1976). چنین گفتمانی همواره خواهان از عرصه به در کردن طرف مقابل است و هرگز به رقابت سالم و همکاری در سیاست نمی‌اندیشد. طرف مقابل را جاسوس، فاسد و خائن لقب می‌دهد و خواستار حذف سیاسی یا حتّی فیزیکی او است. سند و مدرک مهم نیست، بازار تهمت و شایعه داغ است چون دشمن را باید به هر قیمتی مغلوب ساخت. طبیعی است، مردمی که از بیرون به گفتمان اهل سیاست نظاره می‌کنند و سخنان رقیبان را کنار هم می‌گذارند، جز این‌که همه چیز نابسامان است و جز سیاهی وجود ندارد و همه خائن و فاسد و دزد هستند، نتیجه‌ای نمی‌گیرند. اگرچه الزاماً این واقعیّت سیاست ایران نیست، ولی حاصل گفتمان حاکم سیاسی است.

تحلیل سوم فضای رسانه‌ای ایران را متّهم می‌کند. حدود نیم‌قرن است که رسانه‌ها در غرب، اعم از نشریات و رادیو و تلویزیون، وابستگی سیاسی مستقیم ندارند. البته هیچ فرد، نهاد، یا رسانه‌ای نسبت به مسائل سیاسی بی‌نظر نیست، ولی این وابستگی همواره غیر مستقیم و پنهان از مخاطبان است و رسانه‌ها ماهرانه چنین وانمود می‌کنند که خبررسانان صادق و خنثایی هستند که درجریان مبارزات احزاب سیاسی، خودشان ذی‌نفع نیستند تا از این طریق، اعتماد مخاطبان را جذب کنند. به‌طور معمول، احزاب سیاسی مستقیماً رسانه‌ای از خود ندارند، چون وقتی مخاطبان وابستگی حزبی را بدانند، قضاوت‌های سیاسی آن رسانه را جهت‌دار برآورد می‌کنند و به آن اهمّیّتی نمی‌دهند. آن زمان که روزنامه پراودا سخنگوی حزب کمونیست شوروی بود، سپری شد. از هنگامی که روزنامه پرطرفدار و پرخواننده حزب کارگر انگلستان، دیلی هرالد، در سال ۱۹۶۹ به راپرت مرداک فروخته و تبدیل به روزنامه سان شد، باید عمر چنین رسانه‌های وابسته به یک نهاد سیاسی رسمی را خاتمه یافته تلقّی کرد (Curran and Seaton, 2003: 89). در ایران اما به خاطر اصل ۴۴ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که رادیو و تلویزیون را جزو بخش عمومی و غیر قابل تملّک برای بخش خصوصی دانسته است، مهم‌ترین و تأثیرگذارترین رسانه، امکان حرکت در مسیر غیر وابستگی مستقیم سیاسی را از دست داده است. البته در همان اصل ۴۴، تجارت خارجی، صنایع بزرگ، پست و تلگراف و تلفن، هواپیمایی و کشتیرانی هم جزو بخش دولتی دانسته شده بود، که اکنون همگی خصوصی‌سازی شده‌اند، ولی هنوز چنین تصمیمی برای رسانه ملّی گرفته نشده است. کشورهای خارجی که این خلأ رسانه‌ای را در ایران احساس کردند، ده‌ها رسانه فارسی زبان راه‌اندازی و مخاطبان زیادی نیز در داخل کشور پیدا کردند. اما هیچ‌کدام از آن رسانه‌ها که معمولاً با پول دولت‌های خارجی از امریکا و انگلستان گرفته تا عربستان و امارات، اداره می‌شود، منافع ملّی ایرانیان را مطمح نظر ندارد و دلیلی ندارد وقتی که سیاست رسمی یا غیر رسمی آن کشورها فروپاشی نظام جمهوری اسلامی و حتّی فروپاشی و تجزیه ایران است، رسانه‌های جیره‌خوارشان جز سیاه‌نمایی کار دیگری انجام دهند. طبیعی است مردم ایران که از بین یک رسانه غیرجذّاب و با وابستگی مستقیم و قضاوت‌های جهت‌دار و ده‌ها رسانه ضد ملّی گرفتار شده‌اند و اخیراً شبکه‌های بی‌دروپیکر مجازی نیز به این میدان آشفته اضافه شده، اطمینان به نفس خود را از دست بدهند و فضا را از آنچه که هست تیره‌تر ببینند.

با توجه به این سه تحلیل، برای فهم آسیب موجود در خوشبختی ذهنی ایرانیان باید سه بُعد ناراضی بودن، مشکلات روانشناختی و ناامیدی را از یکدیگر تفکیک کرد. درباره بُعد نخست، باید توجه داشت که ناراضی بودن از وضع موجود، به‌خودی‌خود مشکل نیست و فقط پس از ترکیب با دو بعد دیگر به بحران تبدیل می‌شود. اتفاقاً برخی پژوهش‌ها نشان می‌دهد که ملّت‌هایی که از وضعیت کنونی ناراضی هستند، زمینه رشد و تلاش بیشتری برای پیشرفت و کسب توسعه و صنعتی شدن دارند و به رشد اقتصادی بیشتری نایل خواهند شد (Minkov, 2011: 81). بر اساس این پژوهش‌ها، شادمان نبودن چین و هند، یکی از عوامل تلاش بیشتر آنان در جهت رشد اقتصادی و صنعتی‌شدن است که می‌تواند آینده درخشان‌تری برای‌شان بسازد. بنابراین، آسیب مهمّی که باید نگران آن بود، ترکیب ناراضی بودن با دو بُعد دیگر است.

در مورد بُعد دوم، یعنی مشکلات روانشناختی، باید به تحلیل نخست و تحلیل دوم توجه کرد که در عمل، موجب برهم خوردن تعادل روانی جامعه و غلبه نگرانی، غمگینی و عصبانیّت بر شادمانی، لذّت و خنده شده است. ایرانیان وقتی تاریخ خود را ارزیابی می‌کنند، باید در کنار تجربیّات منفی به دستاوردهای مثبت نیز توجه کنند. اگر وضعیت امروز خود را با ۲۰۰ سال پیش مقایسه کنیم، متوجّه می‌شویم که از جهات مختلف بسیار پیشرفت کرده‌ایم. کتاب‌های تاریخی که مانند تاریخ ایران مدرن اثر یرواند آبراهامیان فارغ از ارزش‌داوری به صورت عینی و علمی این دستاوردها را پررنگ می‌کند، باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد (آبراهامیان، ۱۳۹۱).  سیاست‌گذاران فرهنگی و مذهبی نیز باید توجّه داشته باشند که لازم است به تعادل روانی جامعه توجه کنند و هرگونه افراط در زمینه غلبه حس منفی بر مثبت، خسارت‌بار خواهد بود. تلخی و سختی همواره با بشر بوده و لازمه زندگی در دنیای خاکی است. ما انسان‌ها هیچگاه به خوشبختی آرمانی نمیرسیم و نمیتوانیم همه خواستههای مطلوب خود را یکجا بهدست آوریم، زیرا خواسته‌های ما نامحدود و دنیای خاکی محدود است. از خصوصیات دنیای خاکی، محدودیت وجودی، زمانی و مکانی است. ما داراییهای مادّی محدودی داریم و با این داراییهای محدود میتوانیم چیزهای محدودی را تهیّه کنیم و نمیتوانیم همه چیز را یکجا داشته باشیم. طول زندگی ما شامل بازه محدودی از زمان است و نمیتوانیم به خواستههای مطلوب خود خارج از این بازه زمانی نایل شویم. محدودیت مکانی داریم و اگر یکجا هستیم، نمیتوانیم در عین حال، جای دیگری باشیم. در حقیقت، این محدودیتهاست که جلو نیل به خوشبختی آرمانی را میگیرد و ما را مجبور به بده و بستان و گزینش از میان خواسته‌های خود میکند. ولی این همه، دلیل نمی‌شود که به ابعاد مثبت زندگی توجه نکنیم، چشم از لذّات زندگی فرو بندیم و زیبایی‌ها را نبینیم. باید جامعه را به حالت متعادل باز گرداند و در سیاست فرهنگی و گفتمان سیاسی نباید مصلحت جامعه را فدای اغراض دیگر کرد.

بُعد سوم، یعنی ناامیدی، بیشتر متوجه تحلیل دوم و سوم است. گفتمان سیاسی که خود و دیگری درست کند و در طبیعت خود حذفی باشد و نیز رسانه‌ای که وابستگی آشکار به یک خط فکر سیاسی داشته باشد، ناگزیر آرمان‌شهری خواهند شد. یعنی چون جهان‌بینی آنان صفر و یکی یا سفید و سیاه است و مایل به حذف طرف مقابل هستند، باید به خودستایی بپردازند. اگر دیگری صفر باشد، ما یک هستیم. چنین مکاتبی وعده‌هایی آرمانی مطرح می‌کنند که در واقع تحقّق‌ناپذیر است و پس از مدّتی نوعی حسّ ناامیدی فراگیر را دامن می‌زند. البته انقلاب‌ها معمولاً اینچنین هستند، ولی پس از دوران انقلاب، باید به ثبات نظام سیاسی اندیشید و فضای سیاسی و رسانه‌ای را باز کرد. باید از گفتمان آرمان‌شهری فاصله گرفت و به جناح‌های دیگر سیاسی نیز فرصت داد که ایفای نقش کنند. اگر وعده‌های آرمان‌شهری به مرور زمان تبدیل به ناامیدی فراگیر می‌شود، ولی واقع‌بینی و فضای باز سیاسی می‌تواند شور و نشاط و امید را در جامعه زنده نگاه دارد، چون در فضای باز سیاسی است که گفتمان‌های تازه اجازه رشد و نمو پیدا می‌کنند و می‌توانند افق‌های دیگری را بگشایند. تنها در پرتو چنین دیدگاهی می‌توان بر بحران کنونی خوشبختی ذهنی در ایران غلبه کرد و مجدّداً حس امید را در میان ایرانیان احیا نمود.

 

نتیجه‌گیری

اگرچه در دوران جنگ سرد، برای تعیین میزان توسعه‌یافتگی کشورها فقط از شاخص‌های اقتصادی استفاده می‌شد، ولی چندی است که در مباحث توسعه، این روند مورد تجدید نظر قرار گرفته و تصحیح شده است. در دهه‌های اخیر، پژوهش‌های زیادی نشان داده است که در کنار عوامل اقتصادی، باید به عوامل دیگر عینی مانند ارتباطات اجتماعی، سلامتی و آزادی که در احساس خوشبختی دخیل هستند، توجّه شود. اکنون پذیرفته شده که خوشبختی انسان‌ها به‌خودی خود، هدف اصلی توسعه است و پیش از هر معیار دیگر، دولت‌ها باید به میزان خوشبختی شهروندان اهمّیّت دهند و برای ارتقای آن برنامه‌ریزی کنند و چنان‌که تئوری‌های تلفیقی نشان می‌دهد، باید هم‌زمان به خوشبختی ذهنی و به عوامل عینی خوشبختی توجّه داشت.

نظرسنجی جهانی گالوپ در این زمینه منبع بسیار کارآمدی است که در این مقاله تلاش شد بر اساس یافته‌های آن در کشورهای مختلف جهان، جایگاه ایران را از نظر خوشبختی ذهنی و نیز عناصر عینی خوشبختی مشخّص کنیم. یافته‌های گالوپ نشان می‌دهد که وضعیت خوشبختی ذهنی در ایران بحرانی است، اگرچه کشور از نظر عناصر دیگر خوشبختی به نسبت در جایگاه بهتری قرار دارد. برای درک این وضعیت بحرانی، سه نوع تحلیل فرهنگی تاریخی، تحلیل بر مبنای گفتمان سیاسی حاکم بر کشور و تحلیل بر اساس جوّ رسانه‌ای پیشنهاد شد. هنوز در این زمینه باید مطالعات کمی وکیفی دیگری انجام شود تا ابعاد مهم این بحرانِ خوشبختی ذهنی هویدا گردد. به‌نظر می‌رسد بیشترین چالش ذهنی ایرانیان، شیوع نگرانی، غمگینی، عصبانیّت و بدبینی به آینده و نوعی ناامیدی گسترده است که برای شروع هر نوع حرکت اصلاحی، ابتدا باید بر آن غلبه نمود. بنابراین، به دست‌اندرکاران و سیاست‌گذاران پیشنهاد می‌شود در سیاست‌های فرهنگی بازنگری‌هایی انجام شود، گفتمان سیاسی کشور به سمت یک گفتمان ملایم و همدلانه و رقابت سالم سیاسی سوق داده شود و انحصار رسانه ملی، همان‌گونه که بقیه موارد اصل ۴۴ قانون اساسی تعدیل شد، متعادل گردد تا نخبگان دلسوز ایرانی بتوانند فضای رسانه‌ای حرفه‌ای را در جهت اهداف ملّی برای هماهنگ کردن افکار عمومی با واقعیّات به کار گیرند و دید و احساس مردم، تیره و تارتر از وضعیّت عینی خوشبختی آنان نباشد.

 

منابع

آبراهامیان، یرواند (۱۳۹۱) تاریخ ایران مدرن، ترجمه محمد ابراهیم فتاحی ولیلایی. تهران: نشر نی.

اشرف، احمد (۱۳۵۹) موانع تاریخی رشد سرمایه‏داری در ایران: دوره قاجاریه. تهران: زمینه.

برلین، آیزیا (۱۳۸۰) چهار مقاله درباره آزادی، ترجمه محمدعلی موحد. تهران: خوارزمی.

حسینی بهشتی، سید علیرضا (۱۳۹۸) «قانون اساسی، عدالت اجتماعی، توسعۀ انسان و انگارۀ تعاون»، گفتگو: فصلنامۀ فرهنگی و اجتماعی (شمارۀ ۸۲، دی ۹۸)، صص ۸۷-۱۱۱٫

دفتر طرح‌های ملی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی (۱۳۹۵) ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان، موج سوم. تهران: پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات.

سن، آمارتیا (۱۳۸۲) توسعه و آزادی، ترجمه حسن فشارکی. تهران: مرکز چاپ و انتشارات وزارت خارجه.

طرح‌های ملی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی (۱۳۸۲) ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان، موج دوم. تهران: دفتر انتشارات طرح‌های ملی.

لفتویک، آدرین (۱۳۸۹) سیاست و توسعه در جهان سوم، ترجمه علیرضا خسروی و مهدی میرمحمدی. تهران: انتشارات موسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر.

مجد، محمدقلی (۱۳۸۶) قحطی بزرگ، ترجمه محمد کریمی، تهران: موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی.

Brockmann, Hilke and Jan Delhey (Editors), ‘My Car is Bigger than Yours: Consumption, Status Competition, and Happiness in Times of Affluence’ in Hilke Brockmann and Jan Delhey (Editors), Human Happiness and the Pursuit of Maximization: Is More Always Better? .Dordrecht: Springer.

Cantril, Hadley (1965). The pattern of human concerns. Rutgers University Press.

Curran, James and Jean Seaton (2003) Power without Responsibility: Press, Broadcasting and the Internet in Britain. London and New York: Routledge.

Debal Deb (2009), Beyond Developmentality: Constructing Inclusive Freedom and Sustainability. London: Earthscan.

Delhey, Jan and Kroll, Christian (2013). ‘A ‘‘Happiness Test’’ for the New Measures of National Well-Being: How Much Better than GDP are They?’ in Hilke Brockmann and Jan Delhey (Editors), Human Happiness and the Pursuit of Maximization: Is More Always Better? .Dordrecht: Springer.

Diener, Ed and Martin E.P. Seligman (2004), ‘Beyond Money: Toward an Economy of Well-Being’ in Psychological Science in the Public Interest (Jul 1, 2004; pp. 1–۳۱).

Ul-Haq, Mahbub (1995), Reflections on Human Development. New York: Oxford University Press.

Helliwell, John, et al. (editors) (2020a) World Happiness Report. Gallop.

Helliwell, John, et al. (editors) (2020b). Statistical Appendix for Chapter 2 of World Happiness Report 2020. Gallop.

Minkov, Mivhael (2011) Cultural Differences in a Globalizing World. Bingley: Emerald.

Popper, Karl R. (1979) Objective Knowledge: an Evolutionary Approach. Oxford: Oxford University Press.

Schmitt, Carl (1976). The Concept of the Political. Translated by George Schwab. Rutgers University Press.

Sirgy, M. Joseph (2012) The Psychology of Quality of Life: Hedonic Well-Being, Life Satisfaction, and Eudaimonia. Springer.

Tiberius, Valerie (2013) ‘Maximization and the Good’ in Hilke Brockmann and Jan Delhey (Editors), Human Happiness and the Pursuit of Maximization: Is More Always Better? .Dordrecht: Springer.

Wilkinson, Richard and Kate Pickett (2009) The Spirit Level: Why Greater Equality Makes Societies Stronger. New York: Bloomsbury Press.

Woodard, Christopher (2016). ‘Hybrid Theories’, in G. Fletcher (editor). The Routledge Handbook of Philosophy of Well-Being. Oxford and New York: Routledge: 161–۷۴٫

van Zanden, Jan Luiten et al. (editors) (2014), How Was Life?: Global Well-being since 1820, OECD Publishing.

[۱] Organisation for Economic Co-operation and Development

[۲] How’s Life?

[۳] Earth Institute

[۴] World Happiness Report

[۵] Gallop World Poll

[۶] Nordic Countries

[۷] https://news.un.org/en/tags/general-assembly/date/2011/date/2011-07  [accessed 7/1/2021]

[۸] objective knowledge

[۹] autonomy

[۱۰] perspective

[۱۱] hybrid theories of well-being

[۱۲] Cantril ladder

[۱۳] positive and negative affect

[۱۴] Gini coefficient

[۱۵] Healthy Life Expectancy at Birth

مطلب پیشنهادی

حجاب، همچون مسئله/ سطوح سه‌گانه‌ی عدم به‌رسمیت‌شناسی هونت با توجه به جنبش «زن، زندگی، آزادی»

این مقاله سه قسمت دارد که هر سه بخش بر محور سه پرسش می‌گردند: یکم، سیر تاریخی و تبارشناسی مسئله‌ی حجاب در ایران معاصر چگونه است؟ دوم، آیا حجاب را می‌توان به‌عنوان یکی از مصادیق هر سه سطح عدم به‌رسمیت‌شناسیِ اکسل هونت به شمار آورد؟ در راستای پاسخ‌گویی به این پرسش، نخست به تعریف به‌رسمیت‌شناسی نزد اکسل هونت پرداخته شده است و سپس با شرح سطوح سه‌گانه‌ی عدم به‌رسمیت‌شناسی، مسئله‌ی حجاب در هر یک از این سطوح بررسی می‌شود. در نهایت پرسش سوم این است که چه بدیلی می‌توان برای مسئله‌ی حجاب متصور شد؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *