سه شنبه , ۲۸ فروردین ۱۴۰۳

عظمت اعظم خانم

سیدعلیرضا حسینی‌بهشتی

خبر درگذشت خانم اعظم طالقانی، علاوه بر این که بار سنگین اندوه از دست دادن یکی از فعالان اجتماعی و سیاسی را در پی داشت، من را در تونل زمان به گذشته‌هایی دور برد. یادم آمد که در سال‌های پیش از پیروزی انقلاب، جایگاه زن مسلمان چگونه در کشوری که زمانی کشف حجاب اجباری را آزموده بود و پس از آن اگرچه دیگر اجباری در کار نبود، الگوی توسعه آمرانه و ساختارهای اجتماعی و فرهنگی برخاسته از آن با زبان بی زبانی، داشتن حجاب را تحقیر‌ می‌کرد، به تدریج دستخوش تحول شد. از دیدگاه دستگاه تبلیغات حکومتی آن زمان، زن ایرانی سنتی، انسانی بود که اصلی‌ترین وظیفه‌اش پخت و پز و بچه‌داری بود، از درس و دانشگاه و هنر چیزی نمی‌فهمید، مردسالاری سنتی را به اجبار پذیرا بود، از خوش‌پوشی و شادی غافل، و همواره در سایه مرد بود که قدر و منزلتی می‌یافت. زن مدرن اما، اگرچه او هم کم و بیش به مردسالاری تمکین می‌کرد، اما دست کم جنس این مردسالاری «مدرن» و امروزی بود. با این همه، با هر گشایشی در بازار کار و فعالیت، پا به پای مردان به عرصه‌های مختلف قدم می‌گذاشت و گاه نیز خوش می‌درخشید. اما اولاً، الگوی زیستی حاکم و غالب با الگوی زن پیشرو منافاتی نداشت، هرچند از پیشرو بودن، تفسیری بیگانه از فرهنگ بومی داشت. و ثانیاً، هرچند برای الگوی زیستی زن مسلمان پیشرو تبلیغات رسمی صورت نمی‌گرفت و محدودیت‌هایی نیز گاه و بیگاه بر آن اعمال می‌گشت (مانند اجباری شدن عکس بدون حجاب برای صدور برخی از مدارک رسمی در دوره‌ای)، اما کم و بیش تحمل می‌شد.

داستان به همین منوال پیش می‌رفت تا این که گفتمان نواندیشی دینی آهسته اما پیوسته، الگوی زیستی متفاوتی را معرفی کرد. حالا زنان و مردان مسلمان در حسینیه ارشاد، کانون توحید، مسجد هدایت، مسجد قبا و دهها مرکز مشابه آن، در کنار یکدیگر و برای نشان دادن راهی دیگر، تلاش می‌کردند. حالا دیگر زنان مسلمان آموزگار و استاد و هنرمند و شاعر، چنان در نمایندگی الگوی زیستی‌شان موفق شده بودند که به تدریج به الگوی «آوانگارد» مبارزه با استبداد داخلی و استعمار خارجی تبدیل شدند؛ زنانی که برای هویت خود ارزش قائل بودند، هرچند برای اثبات هویت خویش، به تحقیر هویت‌ «دیگری» هم نمی‌پرداختند. چادر دیگر تنها شکل ممکن برای داشتن حجاب نبود، بلکه روسری و مانتو با رنگ‌های متنوع، بر قامت سربلند زنان مسلمان نواندیش به عنوان پایبندی به یک واجب دینی پذیرفته شده بود. وقتی دکتر بهشتی پس از اقامت پنج‌ساله‌اش در آلمان به عنوان مدیر مرکز اسلامی هامبورگ به ایران بازگشت و در سخنرانی که در حسینیه ارشاد ایراد کرد به کارنامه تلاش‌هایش در آن مرکز پرداخت، فراموش نکرد که از همراهی و همدلی همسرش در همه آن سال‌ها، سپاسگزاری کند و آنگاه که از حجاب همسر و دخترش پرسیدند پاسخ داد که آنان نیز با روسری ومانتو، به عنوان حجابی کامل، در عرصه اجتماعات حاضر می‌شدند؛ سخنی که متحجران را بر علیه او بر انگیخت و سرآغاز داستانی غم‌انگیز شد که دراین جا نمی‌خواهم بدان بپردازم.

این زمان بود که نام اعظم طالقانی، مرضیه دباغ، زهرا رهنورد، طاهره صفارزاده و ده‌ها زن دیگر، با افتخار و غرور بر زبان‌ها جاری و آثارشان در حوزه تعلیم و تربیت، شعر، هنر و مبارزه سیاسی برای آزادی و عدالت، برای مردان و زنان دیگری که تازه در این راه گام گذاشته بودند، راهنما و الگو شد. دخترانی که تا دیروز از داشتن حجاب شرم می‌کردند، حالا با افتخار و به اراده خودشان آن را اختیار می‌کردند. دامنه این دگرگونی از مرزهای ایران فراتر رفت و بسیاری از دانشجویان دختری که برای ادامه تحصیل به خارج از کشور می‌رفتند هم، حتی اگر در خانواده‌شان در وطن حجابی در کار نبود، آزادانه و آگاهانه حجاب اختیار کردند؛ تو گویی حجاب، به تدریج به یونیفورم بخشی از زنان مبارز پیشتاز تبدیل شده بود. با آغاز انقلاب، سرعت و وسعت این دگرگونی فزونی یافت. از راهپیمایی‌های بزرگ تا تظاهرات و تحصن‌ها، زنان باحجاب و بی‌حجاب، دوشادوش یکدیگر و بدون ذره‌ای احساس بیگانگی یا خصومت نسبت به یکدیگر، برای سرنگونی نظام ستمشاهی تلاش می‌کردند.

در سال‌های نخست پس از پیروزی انقلاب، کشمکش بین دیدگاه‌های مختلف درباره نقش و منزلت اجتماعی زن ادامه یافت. در میان انقلابیون مسلمان نیز دو دیدگاه به رقابت پرداختند. این رقابت در انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی و پس از آن در مذاکرات آن نمایان‌تر شد. به رغم فشارهای فراوان برای جلوگیری از کاندیداتوری زنان برای نمایندگی مجلس خبرگان، با رد این درخواست متحجرانه از سوی امام خمینی و قراردادن منیره گرجی در فهرست کاندیداها توسط حزب جمهوری اسلامی، وی توانست بر کرسی نمایندگی بنشیند. دفاع نایب رئیس مجلس از حفظ حرمت این نماینده در مشروح مذاکرات آمده و نیازی به تکرار آن ماجرا در اینجا نیست. امکان کاندیداتوری زنان برای منصب ریاست جمهوری هم محل مناقشه شد که با تلاش جریان نواندیش، واژه «رجل سیاسی» به جای «مرد» در اصل مربوطه گنجانده شد تا راه برای تفسیر آن به برابری زن و مرد برای عهده‌دار شدن ریاست جمهوری، باز بماند. این مناقشات به درون حزب جمهوری اسلامی نیز کشیده شد و در یکی از آخرین جلسات درسگفتارهای تبیین مواضع حزب توسط دبیرکل آن که در فاصله کوتاهی پس از آن به شهادت رسید، وی در پاسخ به یادداشت یکی از حضار مبنی بر این که از زنان فعال در دفتر مرکزی حزب خواسته شود به جای روسری و مانتو از «حجاب کامل» استفاده کنند، با قاطعیت گفت که روسری و مانتو هم حجابی کامل  است و ای بسا برای حضور در میدان کار و فعالیت اجتماعی مناسب‌تر از چادر. بهشتی تا آخر حیات کوتاه خویش با اجباری شدن حجاب توسط حکومت مخالفت کرد و دعوت از زنانی که لباس‌های نامناسب برای حضور در عرصه اجتماعی می‌پوشیدند به رعایت ارزش‌های اخلاقی جامعه انقلابی را به تلاشی اجتماعی در چارچوب موازین شرعی امر به معروف و نهی از منکر محدود کرد.

تا این که سال ۱۳۶۰ فرا رسید و عده‌ای که تا دیروز شمارشان اندک و قدرت‌شان به واسطه حضور روحانیون جریان نواندیشی دینی مثل آیت الله مطهری، آیت الله طالقانی، آیت الله دکتر مفتح، آیت الله دکتر باهنر و آیت الله دکتر بهشتی محدود شده بود، در غیاب آنان با جسارتی بیش‌تر وارد عرصه حجاب شدند و تلاش‌های خود را با طرح چادر به عنوان «حجاب برتر»، اجبار به انتخاب رنگ تیره برای آن دسته از زنان که هنوز بر پوشیدن روسری و مانتو پافشاری می‌کردند آغاز کردند و تا به پیشنهاد پرده کشیدن در کلاس‌های دانشگاه بین دانشجویان دختر و پسر پیش رفتند. کار به جایی رسید که برای ورود به برخی از واحدهای دانشگاه آزاد اسلامی، دختران دانشجو مجبور بودند از نگهبانی چادر قرض کنند. با اصرار دولت نهم، رشته مطالعات زنان و معاونت ریاست جمهوری در حوزه مربوطه تبدیل به «زن و خانواده» شد. ماجرا همچنان ادامه دارد و چندی پیش نیز شاهد بودیم که پوشش اسلامی یکی از معاونان رئیس جمهور به شدت از سوی متحجرین مورد انتقاد قرار گرفت.

در اینجا قصد بازگویی این قصه پرغصه را ندارم. نکته اصلی مورد نظر من، ناسازگاری ارزش‌های فرهنگی برخاسته از الگوی حاکم بر برنامه‌های توسعه پس از دهه شصت است که زنان را در دو فضای متضاد قرار داده است. فارغ از ارزشگذاری روند توسعه در دهه نخست و آنچه در دهه‌های بعد غلبه یافت، واقعیت این است که از یک سو، طی سه دهه گذشته، تقلید کاریکاتوری از الگوی توسعه مبتنی بر بازار آزاد و ارزش‌های نولیبرالی زائیده آن، جایی برای زن مسلمان به عنوان الگوی پیشرو (آوانگارد) باقی نگذاشته است، و از دیگر سو، انتظار و اصرار بر تبدیل شدن این الگو به عنوان الگوی پیشرو از سوی مراجع فرهنگ رسمی، با شدت و حدت همچنان وجود دارد. وقتی در مقابل واگذاری مناصب مدیریتی در سطوح بالا به زنان مقاومت می‌شود، وقتی زنان به شرکت در «نهضت فرزندآوری» تشویق می‌شوند، وقتی حضور آنان در عرصه ورزش تبدیل به یک مسئله می‌شود، وقتی مسامحه در پوشش زنان تنها در تجمعات و راهپیمایی‌های رسمی، مراسم عزاداری و موسم انتخابات تحمل می‌شود، چگونه انتظار می‌رود که الگوی زن مسلمان در جایگاه الگوی پیشرو قرار گیرد؟

در این میان، زنانی همچون اعظم طالقانی بر عهد خویش برای پیشرو نگه داشتن الگوی زیستی زن مسلمان نواندیش، پایدار ماندند. طالقانی، بانویی بود که با حضوری فعال در عرصه سیاست‌ورزی جامعه‌محور، توانمندسازی زنان در عرصه کارآفرینی، تلاش برای گسترش تشکل‌های سیاسی زنان، فعالیت مطبوعاتی زنان و کوشش در راه احقاق حقوق آنان، بر عهدی که از سال‌های پررنج و شکنج پیش از انقلاب بسته بود، پایدار ماند. مدارا در برخورد با دگراندیشان، عطوفت نسبت به محرومان و مستضعفان، پیگیری مستمر در شکل‌گیری و تدوام فعالیت‌های اجتماعی، رسیدگی و سرکشی بی‌پیرایه به خانواده‌های زندانیان سیاسی، تنها بخشی از صفات برجسته و به‌یادماندنی شادروان اعظم طالقانی است. و شاید بدون اغراق، بیادماندنی‌ترین تصویری که از او باقیمانده، تصویری است که در آن با تحمل رنج و درد و با کمک واکر از پله‌های وزارت کشور بالا می‌رود تا در یک حرکت مدنی اعتراضی مسالمت‌آمیز، برای کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری ثبت نام کند؛ الگویی جاودانه از زن مسلمان نواندیش پیشرو. خدایش بر او رحمت و بر ما رحم کناد.

منبع: وب‌سایت سیدعلیرضا بهشتی

 

مطلب پیشنهادی

انتشار کتاب «دانشگاه؛ تاریخچه یک نهاد اروپایی»

کتاب «دانشگاه؛ تاریخچه یک نهاد اروپایی» نوشته هانس آلبرشت کخ است و توسط محبوبه شمشادیان از آلمانی به فارسی ترجمه شده، به همت مرکز پژوهشی توسعه اجتماعی آفرینش و با همکاری انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی منتشر شد.